محمد سرابی: یک نفر از خودش توی اتاق خوابش فیلم می‌گیرد و توی اینستاگرامش می‌گذارد. بعد از مدتی، کلی دنبال‌کننده پیدا می‌کند. بعد خبر دست‌گیری و اعترافش توی کانال‌ها پخش می‌شود.

وقتي كه همه درباره‌ي اين اتفاق نظر دادند معلوم مي‌شود كه ماجرا مال خيلي وقت پيش است و سوژه‌ي اصلي الآن اصلاً در ايران نيست و...

دنياي خبر‌ و ارتباط در شبكه‌هاي اجتماعي و فضاي مجازي اين‌طور است. خبر‌ها سريع مي‌آيند، همه‌جا پخش مي‌شوند و ممكن است به‌همان سرعت با آمدن اخبار، مطالب و تصويرهاي بعدي از ياد بروند. انگار توي گوشي‌هاي لمسي همه‌چيز آن‌قدر سريع اتفاق مي‌افتد و زود منعكس مي‌شود كه درست و دقيق بودنشان مهم نيست.

از طرف ديگر روزنامه‌ها كه چند دهه از منابع اصلي تأمين خبر و اطلاع از رويدادها به‌شمار مي‌آمدند، دارند كم‌تر و كوچك‌تر مي‌شوند، همان‌طور كه شمارگان كتاب‌ها هم كم شده است.

در روز خبرنگار پاي صحبت‌هاي «فريدون صديقي» نويسنده و روزنامه‌نگار پيش‌كسوت و مدرس باتجربه‌ي روزنامه‌نگاري و ارتباطات مي‌نشينيم تا از دانش و تجربه‌اش خوشه‌هايي براي خبرنگاران افتخاري و خوانندگان نوجوان دوچرخه بچينيم.

به نظر صديقي، شناختن مخاطب، راز ارتباط صحيح و طولاني است، چه در روزنامه‌هاي كاغذي و چه در رسانه‌هاي ديجيتالي و صفحه‌هاي فضاي مجازي.

با فريدون صديقي در دفتر كارش و پشت پنجره‌اي به‌ گفت‌و‌گو مي‌نشينيم كه به نمايي از ساختمان‌هاي جديد و در حال ساخت شهر باز مي‌شود.

 

عكس: ساتيار امامي، آرشيو عكس روزنامه‌ي همشهري

 

  • فكر مي‌كنيد در آينده، روزنامه‌ها و مجله‌هاي كاغذي باز هم باقي مي‌مانند؟

من فكر مي‌كنم بيش‌تر روزنامه‌ها ديجيتالي، مجازي و غيركاغذي خواهند شد. اين اتفاق فقط مختص روزنامه نيست؛ كتاب و كتاب درسي هم همين‌طور است. الآن نوه‌هاي من كه خارج از ايران هستند، 90‌درصد تكاليفشان را با لپ‌تاپ انجام مي‌دهند. نه اين‌كه اصلاً از كاغذ استفاده نمي‌كنند، اما مقدار و شكل مصرف كاغذ دارد تغيير مي‌كند.

مثلاً وقتي دانشگاه‌هاي بزرگ مجازي فعاليت مي‌كنند و در آن‌ها از دوره‌ي كارشناسي تا دكترا درس‌ها با رايانه آموزش داده مي‌شود، پس استفاده از كتاب و مجله‌ي كاغذي هم كم مي‌شود. البته دلايل ديگري هم هست؛ مثل اين‌كه با اين‌كار درخت‌هاي كم‌تري قطع مي‌شوند. حالا ما نمي‌توانيم به دليل اين‌كه كاغذ بوي ديگر و خلوت ديگري دارد، بخواهيم همين‌طور ادامه بدهيم.

 

  • پس حالا هركسي مي‌تواند با يك گوشي تلفن‌همراه هوشمند، براي خودش خبرنگار شود؟

نه، رسانه‌هاي مجازي هم احتياج به روزنامه‌نگار دارند. فرض كنيم يك آدمي، قريحه و استعداد خوبي دارد و مي‌تواند خوب بنويسد و مي‌خواهد آن را به ابزاري تبديل كند تا به واسطه‌ي آن با جهان اطرافش ارتباط بگيرد. اين كار تكنيك‌هايي لازم دارد. اگر روزنامه‌نگاري فن، مهارت يا تخصص است بايد به‌طور اصولي آن را آموزش ديد.

 

  • مثلاً چه جور ارتباطي؟

رسانه‌ي مجازي يا كاغذي بايد قلاب داشته باشد تا مخاطبي را كه مي‌خواهد، گير بيندازد. اگر مي‌خواهد براي كودكان بنويسد بايد بداند كه كودكان مخاطبش پول‌دارند يا بي‌پول، كار مي‌كنند يا نه، تك‌فرزند هستند يا خواهر و برادر دارند. وقتي فهميديم چه كسي صفحه‌ي‌ ما را در اينترنت نگاه مي‌كند يا مجله‌ي ما را مي‌خواند، آن‌موقع است كه مي‌فهميم چه نيازي دارد.

 

صديقي با دوستانش پس از مراسم تجليل از او در مؤسسه‌ي همشهري/ عكس: جواد گلزار

 

  • اگر نيازي نداشت؟

بله، گاهي اصلاً نيازي وجود ندارد. مثلاً بچه‌اي خودش را بي‌نياز از مطالعه مي‌بيند. ما بايد برايش نياز بسازيم. يعني نياز‌هاي معقول تازه برايش درست كنيم، براي اين‌كه دانش و درك بهتري پيدا كند و رابطه و تعادل و توازنش با جهان اطرافش، خانواده، مدرسه و‌ خيابان بهتر شود.

گاهي بچه‌اي ‌لازم دارد كه بداند اگر مي‌خواهد دعوا كند از كجا شروع كند. اگر مي‌خواهد قهر كند از كجا شروع كند.

 

  • ولي بعضي‌ها توي صفحه‌ يا كانالشان، فقط از خودشان مي‌نويسند.

شايد دختري كه بازيگوش است و سربه‌سر پدرش مي‌گذارد، بتواند درباره‌ي همان موضوع خاص بنويسد، اما وقتي كه صاحب يك صفحه‌ي روزنامه يا يك كانال خيلي پرطرفدار شد، ديگر نمي‌تواند همان‌طور ادامه دهد. الآن ما به كسي مي‌گوييم روزنامه‌نگار كه مي‌تواند در حوزه‌هاي مختلف كار كند، در يكي‌دو حوزه به تبحر رسيده است.

وقتي هم كارش زياد شد مخاطبِ هدف را پيدا و اعتماد‌سازي مي‌كند. با كم‌ترين كلمات، بيش‌ترين پيام را مي‌رساند و روز به‌ روز كار‌هاي جديدي انجام مي‌دهد.

 

عكس: حامد خورشيدي، آرشيو عكس روزنامه‌ي همشهري

 

  • خيلي‌ها هستند كه از خودشان فيلم مي‌گيرند يا از خودشان مي‌نويسند و دنبال‌كننده‌هاي زيادي هم دارند و مشهور هم مي‌شوند.

بگذاريد مثالي از بازيگري بزنم. بعضي افراد به‌صورت غريزي بازيگرند. مثل «اكبر عبدي» و «پرويز پرستويي» كه بازيگري را در دانشگاه ياد نگرفتند. يك كارگردان اين بازيگران را راهنمايي كرد و استعدادشان زود شكوفا شد و بعد به‌جايي رسيدند كه خودشان صاحب‌سبك شدند. خيلي هم خوب بازي مي‌كنند، اما اين‌ها استثنا هستند. اگر بخواهيم درباره‌ي قاعده صحبت كنيم، حتي آن بازيگر غريزي هم بايد آموزش ببيند و با تكنيك‌ها و آموزه‌ها آشنا شود.

 

  • فكر مي‌كنيد روزنامه‌نگاري به هنر نزديك‌تر است يا فن؟

هنر.

 

  • چه هنري؟

خاستگاه اوليه‌ي روزنامه‌نگاري، داستان‌نويسي است. وقتي ماجراي موفقيت فوتباليست‌هايي را مثل «عليرضا جهانبخش» يا «عليرضا بيرانوند» مي‌نويسيم، داريم داستان تعريف مي‌كنيم. وقتي گزارشي از يك تصادف شديد مي‌نويسيم، داريم داستان راننده‌اي را تعريف مي‌كنيم كه اشتباه كرده است.

اما فرقش با داستان‌نويسي اين است كه حشو و زوايدش را حذف مي‌كنيم. در داستان‌نويسي، تخيل خيلي زياد است، اما در روزنامه‌نگاري تخيل زياد نيست؛ فقط در بعضي مطالب مي‌شود آن را وارد كرد. بايد بداني با چه كسي حرف بزني، چرا حرف بزني و چگونه حرف بزني.

 

  • قبلاً صفحه‌هاي روزنامه‌ها، بزرگ‌تر و مطالب مجله‌ها طولاني‌تر بود، اما حالا هي كوتاه‌تر و كوچك‌تر مي‌شوند. تا كجا قرار است نوشته‌ها كوچك‌تر شوند؟

الآن هم اگر يك موضوع خواندني و پركشش باشد و براي خواننده‌اش مهم باشد، تمام متن طولاني را مي‌خواند، اما وقتي سرعت همه‌چيز در دنيا بيش‌تر شده،‌ نوشته‌ها هم بايد كوتاه و سريع باشند. وظيفه‌ي ما روزنامه‌نگار‌ها اين است كه زغال را تبديل به الماس كنيم.

 

  • پس مي‌شود فهميد كه چرا مخاطب‌هاي نشريات نوجوانان بيش‌تر كساني هستند كه به ادبيات علاقه دارند. حالا يك سؤال، چرا بيش‌تر اين مخاطب‌ها دختر هستند؟

من جامعه‌شناس نيستم، ولي به اعتبار اين‌كه دو تا دختر و چهار تا نوه‌ي دختر از دو و نيم ساله تا 17ساله دارم. فكر مي‌‌كنم پسر‌ها امكانات بيش‌تري دارند و دختر‌ها به‌دليل اين‌كه امكانات محدودتري دارند، درون‌گرا‌تر مي‌شوند و خودبه‌خود به طرف نوشتن مي‌روند. از رؤيا‌هايشان مي‌نويسند و بعد هم به ادبيات علاقه‌مند مي‌شوند.

 الآن توي رسانه‌ها هم بيش‌تر نيرو‌هاي روزنامه‌ها و سايت‌هاي خبري خانم‌ها هستند، چون وظيفه‌شناس‌تر، كم‌توقع‌تر، مسئول‌تر، پاسخگو‌تر و سازگار‌ترند.

 

در حاشيه‌ي مراسم تجليل از فريدون صديقي در فرهنگ‌سراي ابن‌سينا/ عكس: سايت فرهنگ‌سراي ابن‌سينا

 

 

ترقي در كوچه‌هاي برفي

استاد فريدون صديقي درباره‌ي دوران كودكي و آشنايي خود با مطبوعات مي‌گويد: من متولد 1328 در سنندج هستم. شهري كه به آبيدر سربلند و سرافراز تكيه داده است و آن‌زمان كوچه‌هاي خاكي داشت؛ كوچه‌هايي كه زمستان‌ها پر از برف مي‌شد.

در هفت‌سالگي به دبستان «بدر» رفتم و همان زماني كه خواندن مي‌آموختم و بزرگ‌تر مي‌شدم، مجله‌اي به‌نام «ترقي» را در دست دوستي ديدم و از او امانت گرفتم. مجله را «لطف‌الله‌خان ترقي» منتشر مي‌كرد كه پدر «گلي ترقي»، داستان‌نويس معاصر است. هفته‌نامه‌اي زيبا با جلد رنگي بود كه هيچ‌وقت آن را فراموش نمي‌كنم.

تصوير ديگري كه به ياد دارم سينمايي مخصوص باشگاه افسران در شهر بود و براي من در سن و سال كم، كشف بزرگي محسوب مي‌شد. روي پرده‌ي سينماي تابستاني باشگاه افسران تصاوير متحرك را ديدم و چنان جذب ‌آن‌ها شدم كه علاقه به سينما را براي هميشه حفظ كردم. ادبيات را هم ادامه دادم. داستان مي‌نوشتم، شعر مي‌گفتم و همه‌ي آن‌ها را تا جايي ادامه دادم كه با نشريات آشنا شدم.

از شهرستان‌ها فقط يك راه ارتباط با روزنامه‌ها و مجلات كشور داشتيم و آن نامه بود. البته روزنامه‌ها تلفن داشتند كه شماره‌ي آن را چاپ مي‌‌كردند و امكان داشت كه به آن شماره‌ تلفن زد، ولي همه‌ي خانه‌هاي ما تلفن نداشتند. بهترين راه همان نامه بود. نامه را مي‌فرستاديم و چند شماره بعد در صفحه‌‌اي، اسم و جوابي را كه مي‌خواستيم، چاپ مي‌كردند.

اولين گزارشي كه نوشتم با عنوان «پهلوانان مي‌ميرند» درباره‌ي تنها زورخانه‌ي سنندج بود و در صفحه‌ي پنج روزنامه‌ي كيهان چاپ شد. بعد از آن نوشتن براي كيهان را ادامه دادم تا جايي كه در دي 1351، روزنامه از من دعوت به‌كار كرد و بعد از آن بود كه به‌صورت رسمي مشغول به كار شدم.

امكانات كاري حداقل بود و در تحريريه يك كيوسك براي تماس با شهرستان‌ها داشتيم كه يك تلفن هندلي در آن بود. بايد به تلفن‌خانه‌اي در يك شهر زنگ مي‌زديم. بعد، از آن‌جا ما را به نماينده‌ي روزنامه در آن شهرستان وصل مي‌كردند. اين نماينده‌ها كار توزيع روزنامه و گاهي ارسال خبر را انجام مي‌دادند.

دوران كاري ما در آن‌سال‌ها پر از كسب تجربه بود و مديران روزنامه هم سخت‌گيري‌هاي زيادي در چاپ مطالب نشان مي‌دادند. در همان سال‌ها بود كه همراه سيدعلي صالحي، شاعر و نويسنده‌ي معاصر و به اتفاق «پرويز فني‌زاده»، تئاتري نامور، جايزه‌ي «فروغ فرخزاد» را برديم. در اين جايزه من عنوان جوان‌ترين و خوش‌آتيه‌ترين روزنامه‌نگار ايران را گرفته بودم.

مدتي بعد انقلاب شد و كار ما در روزنامه خيلي زياد بود، اما آن موقع بود كه متوجه شديم با تكيه بر همان تجربه‌هاي اوليه مي‌توانيم كار كنيم و بار روزنامه را به دوش بكشيم. براي روزنامه‌نگاربودن بايد سخت‌کوش بود و هيچ گاه از آموختن و تجربه‌كردن دست برنداشت.