اگر مجلس روضه بود الان نویسنده مینوشت «گریه عزاداران شدت گرفت، البته عزادارانی که اشکی برایشان مانده بود». گاهی فکر میکنم حکایت اقتصاد ایران و اقتصاددانان، حکایت معتادان به سیگار است و پزشکان و زیستشناسان. عمریاست که میگویند «سیگار نکشید! سلامتیتان به خطر میافتد و سرطان میگیرید»،
حالا ایشان مبتلا به سرطانی حاد و در مراحل نهایی آمدهاند میگویند «نظریه بدهید، چهکار کنیم؟» آیا واقعا انتظار معجزه هست؟ و آیا واقعا آماده شنیدن حرفهای تلخ هستند؟ این یک تلاش دیگر است برای زدن آن حرفها:
برابری دلار و ریال همیشه متلاطم بوده است، چون اقتصاد همیشه آسیبپذیر مانده است. هیچچیز در حیات یک ملت فراگیرتر و مردمیتر از اقتصاد نیست. اقتصاد یعنی تکتک ما و جمع فعالیتها و تعاملات و مبادلات ما. حضور دولت و دستگاههای حکومتی اقتصاد را آسیبپذیرتر کرده و میکند.
دخالت اخیر دولت با معرفی ارز 4200تومانی و دولتی کردن ارز به بهانه کنترل تورم تنها آخرین نمونه از رفتارها و سیاستهایی است که بنیه اقتصادی کشور را کاهش میدهند و آن را آسیبپذیرتر میکنند. اما با اینحال کاهش ارزش ریال نکات مثبتی هم دارد و میتواند باعث افزایش سرمایهگذاری خارجی، گردشگری و تقاضا برای محصولات ایرانی شود. بهجای نوحه خواندن باید باور کرد که کاهش ریال این کشتی را غرق نخواهد کرد. باید کوشید فرصتهای سرمایهگذاری را شناسایی و معرفی کرد.
بسیاری طوری درباره ایران حرف میزنند که انگار صخرهایاست لمیزرع در میان دریا. چنین صخرهای وجود دارد و نامش هست تایوان. کشوری با توانمندی و نوآوری اقتصادی قدرتمند که حتی اژدهای چین بلعیدنش را دشوار میداند.
ما کشوری هستیم در چهارراه هوایی و زمینی جهان غرب و شرق ولی تعداد مسافران ترانزیت هواپیما از تعداد مسافران ترانزیت پایتختهای درجه2 و 3 کمتر است. وقتی کشوری در میان نزدیک به ۲۰کشور قرار دارد، نداشتن بازار منطقهای تقصیر خودش است نه کس دیگری.
گاهی فکر میکنم اگر تایوان مثال این است که انسانها با وجود نداشتن منابع چه کارها که نمیتوانند کنند، ایران ما انگار قرار است مثال آن باشد که منابع و فرصتها و موقعیتهای سوقالجیشی بدون حضور مردم و بخش خصوصی به دردی نمیخورند. کسی برای ما دل نمیسوزاند، در گنجینه الهی فرصتی نبوده است که خداوند رحمان به ما نداده باشد! قدرش را بدانیم و از آن بهره ببریم.
ما به بحثهای کافهای و نظری احتیاجی نداریم، ما به عمل احتیاج داریم. سالهاست که میدانیم باید بخش خصوصی و مردم در اقتصاد حاضر باشند و فعال. یک روز به بهانه عدالت اجتماعی سعی شده است بیراهه را راه بدانیم، روز دیگر به بهانه کنترل تورم و روز دیگر به بهانه امنیت. ما امروز به عمل احتیاج داریم.
درد این نیست که ریال سقوط میکند. درد این است که نمیتوان با قوت قلب، کسی را به خرید ملک و سرمایهگذاری در ایران تشویق کرد وقتی حقوق مالکیت از هر سو مورد حمله است. درد این است که دولت برای واردات موبایل تجملی دلار ۴۲۰۰تومانی داده است ولی دارو بازار سیاه پیدا کرده و دستگاههای امنیتی و انتظامی توان مقابله ندارند.
آنقدر که حواسها پرت تحریمهاست کسی از خود نمیپرسد چرا اقتصاد ما با این همه همسایه و محصولات نفت و گاز و پتروشیمی اینقدر آسیبپذیر است. چرا در بهترین زمان برای سرمایهگذاری فرار سرمایه دارد بهجای جذب سرمایه. فساد اداری و ضعف قضایی، چارچوبها و ستونهای فعالیت اقتصادی در کشور را پوسانده است.
تحریمها در بستری از بیاعتمادی و بدبینیاست که ضربه میزنند. وقتی ارقام اختلاس بالا و بالاتر میرود، وقتی بیتوجهی به روح و کلام قانون آنقدر مسریاست که هر کس که بهانه و جیبی پر از پول داشته باشد خود را بالاتر و ماورای دسترسی دستگاههای قانونی میداند، آیا انتظار دیگری هم میتوان داشت؟
دوستی روزی پیشنهاد سرمایهگذاری داشت و لاف میزد که شرکتش میلیاردها مطالبات دولت را نداده است. از او پرسیدم وقتی که شرکتش پول دولت را نمیدهد، سرمایهگذار حقیقی خرد چه دلیلی دارد که روزی پولش را پس بگیرد. فساد است که ارکان اقتصادی ما را لرزانده، نه دلار و نه تحریمها. تحریمها توجیه قانونناپذیری و قانونشکنی شده است وگرنه بهخودی خود تحریمها جز افزایش مقطعی هزینه مبادله، تأثیری ندارد.
در پایان حتی اشتباهات ما، ما را قربانی نمیکند. همه ما اجزای این اقتصاد هستیم، توهمی که درباره توانمندی دولتها و حکومتها در جایگزینی مردم و انسانها در اقتصاد داشتهایم، نادرست است. وقت آن است که حداقل احساس تأسف نکنیم و در این ناوگان سکان کشتی فعالیتهای اقتصادی خودمان را بهعهده بگیریم و بازارگشا باشیم. ما میتوانیم، باور کنیم ما میتوانیم.