طی این روزها، مطالب زیادی در فضای مجازی نسبت به این واگذاریها گذاشته شد و در این میان، دریغ از آنکه کمتر کسی به انسانهای شاغل در این مؤسسه توجه داشت که با تداوم روند نامطلوبی که بود زندگیشان بر باد میرفت. انسانهایی که در قالب روزنامهنگار، مصحح، آبدارچی، کارگر خدماتی، کارمند اداری و نظایر آن از این طریق ارتزاق میکنند.
آنچه میآید، خلق یک فضای فرضی است که واقعیت امروز ما و گروهی از منتقدان را نشان میدهد.
بمبی فرو افتاد، 50 نفر به سختی مجروح شدند، تنها درمانگاه آنجا یک پزشک داشت. پزشک رو به 7نفر از کارکنان حاضر درمانگاه گفت: تا توان در بدن دارم به جراحی و مداوای این مجروحان میپردازم اما بدانید که فرصت نجات جان همه آنها نیست. حالا شما هرکدام را که به اتاق عمل آوردید من جراحی کرده و نجاتش میدهم، انتخاب با شما. دکتر به اتاق عمل رفت. در را بست و منتظر مجروحان ماند.
کارکنان درمانگاه باید انتخاب میکردند که چه کسانی جراحی شوند و زنده بمانند و این یعنی تعدادی از مجروحان نمیتوانستند زنده بمانند.
نفر اول گفت: این وظیفه من نیست. امروز مرخصی میروم و رفت.
نفر دوم گفت: نفرین به جنگ، باید با جنگ و جنگافروزان مقابله کرد. باید ریشههای خشونت را خشکاند. او رفت تا در این خصوص فعالیت کند.
نفر سوم گفت: حتی در جنگ هم باید قواعد رعایت شود. اینجا چنین نشده است. باید جوامع جهانی مطلع شوند و آنرا محکوم کنند. او هم رفت تا جوامع جهانی را مطلع کند.
نفر چهارم گفت: وضعیت دانش «سازه» در کشور مناسب نیست که با یک بمب سنگر اینگونه فروریخت. باید دانشگاهها جدیتر آموزش دهند. او رفت تا در جهت ارتقای سطح دانش مهندسی کشور تلاش و اطلاعرسانی کند.
نفر پنجم گفت: چرا فرمانده نظامی اطلاع مناسب از وضعیت نداشت و این اتفاق افتاد. او هم رفت تا نسبت به عدم دانایی فرمانده منطقه اطلاعرسانی کند.
نفر ششم فریاد برآورد که چرا پشتیبانی ضعیف است و فقط یک پزشک الان اینجاست. فقط نفر هفتم باقی مانده بود. یک پزشک و 50مجروحی که هیچکدام آنها زنده نمیماندند.
نفر اول بعد از این واقعه مجددا به سر کارش برگشت. نفر دوم به یک مبارز ضدجنگ تبدیل شد، نفر سوم فعالیتهایش را در حوزه حقوقبشر ادامه میدهد، نفر چهارم در حال تحصیل در رشته مهندسی سازه است. نفر پنجم به ارتش ملحق شده است و نفر ششم نامهنگاریهای مفصلی درخصوص عدم وجود پزشک کافی در آن منطقه انجام داد.
پزشک هم با وجدان آسوده از نجات جان تعدادی از مجروحان به کارش ادامه میدهد و گاه خاطرات آن لحظات را برای دیگران بازگو میکند.
اما نفر هفتم، بعد از آن واقعه تنها ماند. به او میگفتند تو توجیهگر جنگ، بیاعتنا به حقوق بشر و ترسو در افشاگریها بودی. به او میگفتند تو باعث مرگ تعدادی از مجروحان شدی. مدتی است از نفر هفتم خبری ندارم. او رفته است.
حتما جنگ چیز بدی است و باید تلاش کرد تا مانع جنگافروزی شد. حتما در جنگها باید قواعد حقوقبشری رعایت شود تا آن که رعایت نمیکند به محاکم فرستاده شود. حتما باید دانش سازه در کشور رشد کند، حتما باید فرمانده نظامی عالیترین آموزشهای لازم را ببیند. حتما لازم بود که پزشک و تجهیزات بیشتری در آن منطقه موجود بود. در اینها هیچ بحثی نیست و نیز لازم است در این خصوص بهصورت مستمر فعال بود و اقدام کرد.
اما، بمبی افتاده است، یک پزشک هست و 50 مجروح با وضعیت وخیم که متأسفانه همه آنها نمیتوانند زنده بمانند. وضعیت همشهری امروز اینگونه است. تو بودی چه میکردی؟