حتی برخی آن را تقدیس کردهاند یا بهدلیل وقایعی مانند کربلا و تشنگی امام(ع) و اهلبیتش، آن را محترم و مقدس شمردهاند. در گذشتههای بسیار دور، مردم چنان حرمتی برای آب قائل بودند که هرگز پساب شستوشوی خود را داخل آب تمیز یا نهر آب نمیریختند. همین تقدس آب باعث میشد که شغلهایی مانند سقایی هم ؛ درآمد چندانی نداشت، کمکم از مقام و منزلت اجتماعی برخوردار شود. سقایی در شهرهای خشک ایران بیشتر رواج داشت اما در تهران بیشتر از همه! این هم یک دلیل بیشتر ندارد؛ تهران جزو معدود شهرهای بزرگ ایران است که از خودش هیچ آبی ندارد. شهرهای دیگر مانند اصفهان ، اهواز و... بهطور طبیعی بر بستر رودهای خروشان ساخته شدهاند. اصل شهرسازی هم همین است.
اما تهران هر روز بزرگ و بزرگتر شد و در نهایت آب خود را از 3 رود اطراف در دیگر شهرها به عاریه گرفت. این شد که در بازار تهران ابتدا شغلی به نام سقایی پا گرفت. سقاها، کوزهای آب در دست میگرفتند و به بهایی کم لیوانی آب دست مردم میدادند. چه کاری بهتر از سیراب کردن مردم به یاد شهید تشنهلب دشت کربلا؟ مردم خیری هم پیدا میشدند که کوزه را یکجا میخریدند تا سقا آب را بین مردم خیرات کند. گاهی هم سقاها برای جلب توجه مردم خیر که دستی در جیب داشتند با لحنی مثل شبیهخوانی میگفتند: «یکی بانی بشه، بده در راه حضرت ابوالفضل(ع) این مشک را خالی کنم، مردم بخورند...». آقای همه سقاها هم حضرت عباس(ع) بود و سقاها او را پیر این کار میدانستند و هرکسی پیر خود را میشناخت غیرممکن بود به راه و سلوک او نرود. برای همین سقایی بستری میشد برای رشد و شکوفایی خصایل نیکوی اخلاقی که درون برخی از سقاها بود. بعد از سقاها هم کمکم مردم به فکر افتادند که راهی برای تأمین آب آشامیدنی و آبی برای گرفتن وضو دم در مساجد پیدا کنند. «دوستکامی» یا «سنگاب» از همین تفکر آمد؛ ظرفهای بزرگ مسی یا سنگی که در آن آب یا شربت میریختند. هنوز هم در بازار تهران نمونههایی از این دوستکامیهای سنگی وجود دارد که هنرمند خوشذوقی هم اشعاری را رویشان حک کرده است.
اما این ظرفهای بزرگ و گرد به شکلی همان سقاخانههای اولیه هم بودند. سقاخانه محیطی کوچک بود که ظرف آبی در آن قرار میدادند که با گردش هوا، آب خنک میشد و گوارای وجود رهگذر تشنه. قدیمها سر هر گذر و راسته و در دل هر بازارچهای، سقاخانهای بوده؛ سقاخانههایی که در ابتدا مکعبهای سنگی بودهاند که بالای سرشان گنبدی زرین و زیبا داشتهاند. روی هر ضلع، پنجرههای مشبکی بوده و منبع آب، حوضچهای بوده درون مشبک. اسماعیل عباسی در «آبنامه»، معماری سقاخانهها را در 3گروه دستهبندی میکند: اول، سقاخانههایی که ساختمان آنها با بناهای اطراف خود پیوند و بستگی داشتند. این سقاخانهها مکعبی شکل، استوانهای یا هشتگوش ساخته میشدند. دوم، سقاخانههای موسوم به دکانی که تعدادشان در تهران بیشتر بوده است. این سقاخانهها شبیه به یک دکان یک بابی یا نیمبابی در کنار مجموعهای از دکانها، خانهها و بناهای اطراف قرار میگرفتند. سوم، سقاخانههای رفیشکل که وابسته به بناهای همراه خود بودند و از لحاظ تملک جزئی از بنای خانه یا مسجد مجاورشان ساخته میشدند.
از نظر تزئینات معماری هم 3گروه بودند: گروه اول، گروه سنگی با قطعات سنگی، نمای آجری و کتیبهها و تزئینات حجاری مختصر. گروه دوم، گروه کاشیکاری مزین به کاشیهایی که صحنههایی از واقعه عاشورا بر آنها نقش بسته است. این سبک تزئین سقاخانهها در تهران، تأثیرات فرهنگی قابلتوجهی داشته است، مانند شکلگیری سبکی معروف در نقاشی به نام مکتب سقاخانه. گروه سوم، تزئینات آینهکاری که بیشتر شامل سقاخانههای بزرگ و پر از زائر بوده است. کتیبهنویسی در فضای سقاخانهها از ادبیات حماسی عاشورا و تعزیه نشأت میگرفت یا برگرفته از قصیدههای مشهور محتشم کاشانی بود. انواع منبع آب، علم بیرق، شمع و چراغ، جامهای آبخوری، انواع شمایل، قابعکسها، انواع آینهها، جامهای چهلکلید و چهلبسمالله هم از اشیای مرسوم در سقاخانه بودند. نگارههایی هم روی گچ بودند متعلق به دوران رواج نقاشیهایی که روایتگر موضوعات مذهبی بودند، بهویژه واقعه کربلا. این نگارهها متأسفانه زمان بازسازی سقاخانهها زیر لایهای از گچ پنهان شدند. نردهها، درگاههای فلزی با طرحها و ترکیبات زیبا و نمادهای پنجه سقا و اسامی ائمهاطهار، دخیل و قفل به نشانه نذر و باورهای اعتقادی مردم هم بخشی دیگر از تزئینات سقاخانهها یا همان سنگهای صبور مردم بودند.