به گزارش همشهری، صبح یکشنبه 25شهریور به قاضی دشتبان، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که دختر12سالهای به طرز مرموزی جان باخته است. محل حادثه آپارتمانی در شرق تهران بود و وقتی مأموران راهی آنجا شدند مشخص شد دختر نوجوان بر اثر خفگی به قتل رسیده است.
بررسیها حکایت از این داشت که مادر این دختر برای ثبت نام دخترش به مدرسه رفته و پدرش که شب قبل در محل کارش شیفت بوده صبح روز حادثه وارد آپارتمان شده و چشمش به جسد دخترش افتاده است.
کارآگاهان در ادامه به تحقیق از همسایهها پرداختند. آنها میگفتند لحظاتی پیش از حادثه صدای جرو بحث و درگیری پدر خانواده و دخترش را از داخل خانه شنیدهاند. علاوه بر این یکی از همسایهها هنگام عبور از راه پلهها پدر خانواده را دیده که وارد خانه شده و پس از گذشت حدود یک ساعت بیرون آمده و فریاد زده که دخترش را کشتهاند.
تمام این شواهد نشان میداد که کسی جز پدر خانواده راز این جنایت را نمیداند. به همین دلیل قاضی جنایی دستور بازداشت مرد جوان را صادر کرد. اگرچه او در ابتدا منکر جنایت بود و میگفت وقتی وارد خانه شده، دخترش را درحالیکه جانش را از دست داده پیدا کرده اما وقتی شواهد را علیه خود دید پس از گذشت یک هفته قفل سکوتش را شکست و راز قتل فرزندش را فاش کرد.
او چنین گفت: دخترم از وقتی متولد شد بیمار بود. او معلول بود و از ناحیه دست و پا مشکل داشت و باید تحت درمان قرار میگرفت. در آن زمان ما ساکن شهرستان بودیم و در این مدت بارها او را از شهرستان به تهران آوردم تا تحت درمان قرار بگیرد. او چندین بار زیر تیغ جراحان رفت اما خوب نشد. نمیتوانست راه برود ضمن اینکه دستانش هم مشکل داشت.
من و همسرم خیلی عذاب کشیدیم، هم از نظر هزینههای درمانش و هم وضعیتی که داشت. باید مدام به او آمپولهای خاص میزدیم که خیلی گران بودند. به همین دلیل از دو سال پیش به تهران آمدیم تا مجبور نباشیم بهخاطر تزریق آمپولها و روند درمانش مدام از شهرستان به تهران در رفتوآمد باشیم.
وی ادامه داد: با اینکه دخترم معلول بود اما در مدارس عادی درس میخواند و معمولا بهخاطر شرایطش هوای او را داشتند. همسرم هم در این سالها زحمت زیادی برای او کشید.
وی درخصوص جزئیات جنایت گفت: روز حادثه همسرم برای ثبتنام دخترم به مدرسه رفته بود. دخترم در خانه تنها بود و من شب قبل در محل کارم شیفت بودم. اصلا نخوابیده بودم و بهشدت خسته بودم. وقتی به خانه رسیدم ساعت حدودا 8صبح بود. زنگ زدم و دخترم در را باز کرد.
وقتی وارد خانه شدم میخواستم بخوابم و استراحت کنم، دخترم سراغم آمد و گفت لپتاپ میخواهد. به او گفتم پول ندارم اما اصلا حرفم را قبول نمیکرد. اصرار داشت که باید برایش لپتاپ بخرم.
با هم بگو مگو کردیم، اصلا حالم خوب نبود، هم خسته بودم و هم مشکلات مالی زیادی داشتم. آن روز وقتی دخترم با من کل کل کرد عصبی شدم و با جعبه دستمال کاغذی ضربهای به سرش زدم. اصلا در حال خودم نبودم و نفهمیدم چه شد که با ملحفه خفهاش کردم. وقتی بهخود آمدم دیدم دخترم جان باخته است. با دو دست به سرم کوبیدم، باورم نمیشد که جان دخترم را گرفتهام.
مرد جوان که بهشدت گریه میکرد، ادامه داد: انگار در آن لحظه خودم نبودم. بعد تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم و صحنهسازی کنم. فکر میکردم رازم فاش نمیشود اما در نهایت دستم رو شد. در این مدت هرشب کابوس دیدهام و بهشدت عذاب وجدان دارم. این مرد پس از اعتراف به جنایت با قرار قانونی روانه زندان شد.