به گزارش همشهري آنلاين، بانوي ايزدي عراقي كه همراه با يك جراح كنگويي براي مبارزه با خشونت جنسي عليه زنان در 25 سالگي برنده جايزه صلح نوبل شده، سال گذشته كتاب «آخرين دختر» را با مقدمهاي از امل كلوني، همسر جورج كلوني درباره زندگي پردرد خود منتشر و آن را به تمام ايزديها تقديم كرد. او سال 2016 در گفتگو با پايگاه شهروند جهاني، از روزهاي اسارت، فرار از زندان داعش و تلاش براي آزاد كردن زنان ايزدي اسير گفت. مراد به واسطه فعاليتهاي بشردوستانه خود در فهرست 100 چهره پرنفوذ هفتهنامه تايم هم قرار گرفته و در چند سال اخير در آلمان ساكن بوده است.
- از زندگي پيش از رسيدن داعش براي ما بگو. چه ميكردي و آينده را چطور ميديدي؟
يك زندگي خيلي ساده داشتم. مثل هر دختر ايزدي ديگر با خانواده در خانهمان زندگي ميكرديم. مدرسه ميرفتم و آنجا در عراق كلاس پنجم بودم كه ميشود كلاس يازدهم اينجا در اروپا. خانوادهام كشاورز بودند و من هم به آنها در كار كشاورزي كمك ميكردم. وقتي به آينده فكر ميكردم، هميشه دوست داشتم معلم تاريخ شوم. ضمن اينكه ميخواستم طراحي چهره بدانم و براي خودم سالن زيبايي باز كنم.
- پس از اينكه به دست داعش افتادي، براي زنده ماندن و نجات دادن خودت چه كردي؟
چون به شدت تحت فشار قرار داشتم و ترسيده بودم، راستش نميتوانستم روي چيزي تمركز كنم. نگران بودم و هر لحظه منتظر تا يك سرباز داعشي جديد بيايد و مرا با خودش ببرد. اصلا به اين فكر نميكردم كه ميتوانم از اين شرايط جان سالم در ببرم. هميشه با خودم ميگفتم اين اصلا عادلانه و منصفانه نيست و شرايط بايد تغيير كند.
- حتي در تاريكترين لحظهها مقاومتهايي وجود داشت كه بتواند به تو روحيه و انگيزه بدهد؟
آنچه به من بيش از همه اميد ميداد و باعث ميشد به ايزدي بودنم افتخار كنم اين بود كه حتي وقتي داعش از همه طرف به ما حمله كرد، دست از مقاومت نكشيديم و هرگز تسليم نشديم. با اينكه يك جامعه كوچك بوديم و چيزي براي دفاع از خودمان مقابل داعش نداشتيم. روزها و هفتهها بدون كمك ديگران در آن كوهستان دوام آورديم. به خاطر خودمان جنگيديم و با اينكه تعدادمان در مقايسه با نيروهاي مهاجم داعشي بسيار كم بود، تسليم نشديم.
- پس از فرار از دست داعش، نخستين احساس تو در برخورد با اردوگاه آوارگان چه بود؟
در دوران احساس خيلي درباره مردم و اينكه چطور زندگي ميكنند فكر نميكردم اما وقتي آمدم و آنها را در اردوگاه آوارگان ديدم، راستش اصلا تصور نميكردم شرايط زندگيشان اينقدر وحشتناك باشد. حتي زنان و دختران مثل من كه از دست داعش گريخته بودند، ناچار بودند در اردوگاه پناهندگان و آوارگان در شرايط بسيار بد زندگي و خدمات بسيار ناچيز دريافت كنند.
- چطور شد كه توانستي از اردوگاه آوارگان بيرون بيايي؟
حدود يك سال در اردوگاه بودم و ميتوانستم با استفاده از برنامه آلمان براي ادامه درمان به آلمان بروم اما متاسفانه آنجا هم هزاران زن و دختر از چنگ داعش فرار كرده و هنوز هيچ درمان و خدماتي دريافت نكرده بودند. خيلي از آنها هنوز هم در آن شرايط سخت در اردوگاهها زندگي ميكنند.
- پس از بيرون آمدن از اردوگاه خيلي زود شدي سخنگوي آوارگان و داستان خودت را به اتحاديه اروپا، شوراي امنيت سازمان ملل و ديگر نهادهاي جهاني و بينالمللي گفتي. واكنش آنها به ماجراي زندگي تو چه بود؟
از آنجا كه من داستان زندگي خودم را تعريف ميكردم، واكنشها بسيار مثبت بود اما من از آنها ميخواستم فقط شنونده داستان من نباشند و هر كار ميتوانند براي بهتر شدن اوضاع بكنند.
- با شنيدن شدن داستان زندگي تو و جلب توجه رهبران جهاني، فكر ميكني چه اتفاقي ميافتد و خواستههايت براي ايزديها چيست؟
اول از همه ميخواهم به اين تروريسم در دنيا پايان دهند. خواسته دوم من اين است كه مقابل بيعدالتي اين تروريستها عليه زنان در گوشه و كنار دنيا بايستند. بر تروريسم غلبه كنند و بگذارند مردم آنگونه كه دوست دارند و در شان آنهاست به زندگي خود ادامه دهند.
- از آينده رويايي خودت براي ما بگو. ميخواهي دنيا چه شكلي باشد؛ جايگاه تو در آن دنياي رويايي و دنيايي كه پيرامون تو را فراگرفته است؟
آينده من آينده ايزديهاست. آيندهاي كه براي خودم و ديگران در نظر دارم آيندهاي است كه در آن جامعه بينالملل به حقوق مردم محروم احترام بگذارد و آنها را از رنجي كه ميكشند محافظت كند. ميخواهم مردم دنيا با هم متحد شوند و از تكرار آنچه بر سر مردم ايزدي در عراق آمد جلوگيري كنند.