تهران پس از درگذشت کریمخان زند (که از طوایف لر ملایر بود) در سال1193 پیدرپی محل آمدوشد آغامحمدخان قاجار، پایهگذار دودمان قاجار بود و بالاخره در سال1210 تهران را رسما به پایتختی یا همان تختگاه قدیم برگزید. انتخاب تهران دلایلی داشت؛ نخست آنکه این شهر مشرف به سراسر فلات ایران بود. یعنی از این نقطه کانونی میتوانست تا کرانههای شمالی خلیجفارس و دریای مکران را زیر نگاه خود داشته باشد.
و البته سواحل دریای خزر پشت سر او بود. او در عین حال برآمده از ایل قاجار بود که در دو سوی رودخانه گرگان بهسر میبردند. جایگاه ایل در پشتسر او موجب اطمینان و دلگرمیاش میشد و در روزهای دشوار میتوانست به میان ایل خود بگریزد. البته تهران آن روزگار شهر چندان مهمی نبود.
با اینکه چهار فصل کاملا روشنی داشت و بسیار خوشآبوهوا بود، او گروهی از هواداران خود را از سراسر ایران بهویژه گرگان، آذربایجان و خوزستان به تهران فراخواند و نخستین محلههای قومی در تهران سربرآورد. مهاجران در کنار شهروندان تهرانی به زبانهای محلی سخن میگفتند. پادشاهی آغامحمدخان دیری نپایید و پس از 2سال در قلعه شوشی در قراباغ در شمال غرب ایران بهدست 2 تن از غلامانش کشته شد. آغامحمدخان با آنکه تهران را به پایتختی برگزید، اما بیشتر بقیه عمر خود را در فارس و آذربایجان و بالاخره بیرون تهران گذراند.
جانشین او برادرزادهاش باباخان، فرزند حسینقلیخان جهانسوز بود که 38سال یعنی 1212 تا 1250 در ایران فرمان راند و همچنان تهران مرکز فرمانروایی او بود.
او برخلاف بنیانگذار دودمان قاجار حتی در جنگهای 10ساله و یکساله ایران و روس حضور مستقیم نداشت و از «چمن سلطانیه» فراتر نمیرفت و اداره امور جنگ را به فرزندش عباسمیرزا سپرد. در دوره پادشاهی 38ساله او آرامشی بر پایتخت حاکم بود و به گسترش شهر و شهرنشینی انجامید.
اما شکست ایران از روسیه در کنار شکست عثمانی (که مصر و شمال آفریقا را هم در دست داشت) باز هم از روسیه و امپراتوری مغولان هند از انگلستان موجب پیدایی این اندیشه در میان مسلمانان شد که از یکسو با یکدیگر در برابر قدرتهای غربی متحد شوند و از سوی دیگر جوانانی را برای فراگرفتن علوم جدید به اروپا بفرستند که پس از آن بتوانند در کشورهای خودشان پایهگذار علوم و فنون و تأسیسات جدید تمدنی باشند.
نگاه نخست تدبیری سیاسی میطلبید و فکر خلافت اسلامی را تجدید میکرد و دومی راهحلی علمی و فرهنگی میخواست. در نگاه سیاسی، ایران به عثمانی و هند نزدیک میشد. سیدجمالالدین اسدآبادی در ترویج اندیشه اتحاد کشورهای اسلامی نقشی مؤثر داشت. از دوره ناصری است که تهران را دارالخلافه خواندند. دارالخلافه ناصری یادگار همین رویدادهاست.
از نخستین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در پنجم ربیعالثانی 1267ق در وزارت امیرکبیر شاهد ستونی بهنام «اخبار دارالخلافه طهران» هستیم. پایهگذار طرح جامع تهران به تعبیر امروزی امیرکبیر بود که از نتایج آن نقشه گسترش تهران با عنوان دارالخلافه ناصری در دوره وزارت میرزا عیسی وزیر است که به همت نجمالدوله تهیه شد.
از یاد نبریم که میرزاتقیخان امیرنظام و امیرکبیر بعدی 5 سال در قلمرو عثمانی مشغول مذاکره بر سر سرحدات ایران با عثمانی بود. جالب آنکه همزمان با تهران 2 شهر استانبول و دهلی نیز نام دارالخلافه بر خود نهادند، درحالیکه پادشاهان دهلی در آن زمان دستنشانده دولت انگلستان بودند. به هر حال بر سر اینکه چه کشوری نماد خلافت باشد، اختلاف بسیار بود و «دارالخلافه» منشأ هیچ اتحادی نشد و حتی به مرگ اسدآبادی در استانبول انجامید. پس از انقلاب مشروطه، وضعیت دیگری پیش آمد.
قانون اساسی مشروطیت تدوین شد؛ متمم آن در تاریخ 29شعبان1325 مطابق با 14مهر1286 به امضای محمدعلی شاه رسید.
در اصل چهارم کلیات آمده: «پایتخت ایران تهران است.» بهواقع با وقوع مشروطیت کلمه دارالخلافه جای خود را به پایتخت میدهد و روز تهران برگرفته از همین زمان تصویب پایتختی ایران است.
در شوراهای پیشین دغدغه تصویب روزی به نام تهران وجود داشت و پیشنهادهایی در اینباره داده میشد که هرکدام از وجهی غفلت داشت. در بین همه روزهای تاریخی، 14مهر از مقبولیت بیشتری برخوردار بود. از اینرو با پذیرش اعضای شورای چهارم روبهرو شد و در آخر دوره به تصویب رسید. امسال تجربه سوم برگزاری روز تهران است که امیدواریم در شناخت بهتر و بیشتر هویت تهران و شناسایی فرصتها و تهدیدهای این کلانشهر مؤثر و موجب نشاط و همبستگی اجتماعی هرچه بیشتر شهروندان عزیز پایتخت باشد. روز تهران بر تهراننشینان خجسته باد.