وقتی دوندهای چند دور میدود، در دور آخر دچار انقباض عضلات میشود و مشکل تنفسی برایش پیش میآید! ولی او با این وضع، باز هم میدود تا به خط پایان برسد و قهرمان بشود و وضعیت «جمود نعشی» را بگذراند... من میدانم، جمود نعشی امروز دوچرخه، قهرمانشدن آیندهاش را در پیش دارد.»
سایه برین: «هرجور باشی دوستت داریم. حتی اگه یه صفحه بشی، حتی اگه یه لوگوی کوچولو روی جلد همشهری بشی و هرهفته فقط بهمون بگی «سلام!» هرجووور باشی دوستت داریم...»
سارا نجفی: «دوچرخهی عزیزززم... رفیق روزای سخت و آسون ما بودی و ما هم توی سختی و آسونیات رفیقت میمونیم.»
زهرا قدرتی: «یه صفحه هم بشی، البته خدا نكنه! باز هم میخونیم و با دوچرخهی عزیزمون زندگی میكنیم...»
متینا: «امیدوارم باز هم بمانی برایمان... با تمام وجود دوستت دارم دوچرخهی عزیزم.»
صبا: «ما همهجوره پای این نشریه میمونیم و دوستت داریم. حالا هرچهقدرم شرایط اقتصادی بد باشه و تعداد صفحههای دوچرخه كم! این از علاقهی ما نسبت به تو كم نمیكنه.»
ریحانه: «ما دوچرخه رو برحسب تعداد صفحاتش دوست نداریم. ما دوچرخه رو از مقدار كیفیتش دوست داریم كه همیشه عالیترینه.»
فائزه ابوالی: «دروغ نیست اگر بگویم عادت كردهام به پنجشنبههای 16صفحهای! دروغ نیست اگر بگویم روزنامهفروش به هر پنجشنبه دیدن من عادت كرده است! دروغ نیست اگر بگویم دلم تنگ میشود. از همان دلتنگیهای دیوانه! همانها كه فقط میشود دلتنگ بود. دلم نمیخواهد بدبین باشم، ولی امیدوارم هیچوقت همین هشت صفحهی لاغر از دست نرود! البته دوست، دوست است و چاق و لاغر هم ندارد. سوءتغذیه هم كه بگیری باز هم دوست كاغذی خوبی هستی!»
بچهها، واكنشها و حرفهایتان عالی بود. نمیتوانم همهی حرفها و همهی اسمها را اینجا بیاورم. نمیتوانم از ناراحتی و ابراز احساسات الما حبیبپور، زینب محمدی، سحر نواندیش، مبینا یگانه، نگار یاریان، لیلا، دنیا، لیلا و نازنین، محبت و لطف فاطمه محمدی و فریماه خاتونی، خاطرههای دیرین آزاده نجفیان، دلگرفتگی صبا عدالتیمغرور، توصیف خواندنی متینه، دعا و اظهار امیدواری انیس علیچی و علی باجلان، همراهی صمیمانهی رضا سیدین، مائده قربعلی و فاطمه، ساده بگذرم و باز هم وقت نوشتن این كلمهها و مرور چند بارهی صحبتهای شما، دارم بغض میكنم. شاید بعضی از بزرگترها به ما میخندیدند، اگر بغضكردنهای این چند هفتهی من و دیگر همكاران نشریهی دوچرخه را میدیدند و بحثها و گفتوگوهایمان را میشنیدند. آخر، خیلی از آنها بزرگشدن را در هیاهوی سود و زیانِ بازار بورس و ارز، یا در شهرت و هیجان محافل جدی و... جستوجو میكنند.
نه اینكه بخواهم بگویم آنها اهمیت ندارند، ولی زندگی ما از نوع دیگری است انگار كه این گروه، با آن ارتباط نمیگیرند. آنها متوجه اهمیت نفس كشیدن ما و شما در حال و هوایی دوچرخهای و زندگیكردن با شعرها و داستانهای نوجوانانه یا تصویرهای دور از هیاهوی خبرهای روز، اما آكنده از حس و خیال نمیشوند.
آنها تبكردن از هیجان خواندن و شنیدن تصویری ناب، در شعری عاشقانه و یا سفركردن با قهرمان یك داستان جذاب، به دنیایی رؤیایی و در چشم آنها غیرواقعی را درك نمیكنند. اما چه باك كه ما همچنان میتوانیم دنیای خودمان را داشته باشیم و به همراهی هم، در این سفرها دلگرم و دلخوش بمانیم.
دو هفته قبل، با خبری ناگزیر از لاغری هفتهنامهی دوچرخه، با شما عزیزان به گفتوگو نشستم و بهرغم همهی سختیها، واكنشها و پاسخهای لذتبخش و آرامشدهندهی بعضی از شما دوستان، هرچند باعث شد من و دیگر همكاران دوچرخه بارها بغض كنیم؛ اما این واقعیت از هرچیز دیگری مهمتر است كه بار دیگر، درهای گفتوگو و مشورت بهروی ما باز شده و حالا محكمتر و مطمئنتر از گذشته میتوانیم با همفكری و همراهی شما، به حركت در این مسیر ناهموار ادامه بدهیم.
دربارهی تحلیل پُر و پیمان و پیشنهادهای خوب «مهسا» هم صحبت زیاد است. بعضی از پیشنهادهایش شبیه فكرها و راهحلهایی است كه بعضی از همكاران یا دوستان دیگر هم طرح كردهاند. دربارهی برخی پیشنهادهایش هم باید بیشتر فكر و مشورت كرد و به امید خدا مقدمات اجراكردن بعضی پیشنهادهای دیگر را هم داریم فراهم میكنیم.
در ضمن، از شمارهی قبل متوجه شدهاید كه ناچاریم از همهی صفحهها، بعضی مطالب را كه تعدادشان هم كمنیست در حد تیتر و یك یا چند عبارت در صفحهها جا بدهیم و اصل مطلب را در همشهریآنلاین منتشر كنیم. البته بهزودی كانالی هم برای انتشار این مطالب در كنار دیگر مطالب دوچرخه راه میاندازیم و امیدواریم در آیندهی نهچندان دوری سایت و اپلیكیشن دوچرخه را هم به شما معرفی كنیم. فضای نسخهی كاغذی نشریات همیشه محدود بوده و حالا كه این فضا برای دوچرخه محدودتر شده، باید از آنچه پیش آمده برای باز كردن فضایی دیگر استفاده كنیم و امكان تهیه و انتشار مطالبی متنوعتر برای شما و دوستان تازهای كه به ما خواهند پیوست، در فضای مجازی فراهم كنیم و باز هم به قول شما ادامه بدهیم...