با اینکه آنروزها کودک بودم اما این تصویر تا سالهای بعد در ذهنم ماند. حتی حالا و در روزهای نوجوانی هم احساس میکنم این حرف میتواند درست باشد و از تصور حقیقتداشتنش قند در دلم آب میشود. بارها به آسمان نگاه کردهام و از خودم پرسیدهام ستارهی من کدام است؟
یک شب که داشتم آسمان را تماشا میکردم به این فکر کردم که چرا خدا همراه با هرانسان ستارهای به دنیا میآورد؟ برای اینکه راه او را در آسمان روشن کند؟ برای اینکه یادش بیاورد که جایگاهش آن بالاست و خودش را فراموش نکند؟ برای اینکه به هوای تماشای ستارهاش سرش را بالا بگیرد و با او حرف بزند؟ این خوب است؛ اما کافی نیست.
مثلاً باید با هر انسان، پرندهای به دنیا بیاید که یادش بیاورد میتواند با جان و قلبش پرواز کند. باید درختی همراه با او به دنیا بیاورد که یادش بیاورد همیشه پابرجا بماند و حتی در روزهای سخت و زمستانی زندگیاش، به سرسبزی بهارانهاش فکر کند تا بهار از راه برسد. این ماجرا میتواند ادامه داشته باشد. مخلوقات بسیاری نیازند که همراه با هرانسان به دنیا بیایند و دنیای او را تکمیل کنند.
جدا از ستارهها، جدا از درختان و پرندهها، هرانسانی به راهنما نیاز دارد. به کسی که راه درستی را که خدا نشانش داده بود، به یادش بیاورد و در روزهای سخت از خدا حرف بزند و بگوید که او حواسش به همهی ما هست.
راستی با تولد تو کدام ستاره در آسمان درخشید؟ کدام پرنده متولد شد؟ کدام درخت بر زمین سبز شد؟ بیشک پرنورترین ستاره، ستارهی توست. آن پرندهای که در بالاترین ارتفاع پرواز میکند پرندهی توست و آن درخت سبزی که شاخههای بسیار و انبوهش شکوهمندانهتر از هر درخت دیگری رو به آسمان بلند شدهاند درخت توست.
هنوز هم شبها وقتی آسمان را تماشا میکنم از خودم میپرسم ستارهی من کدام است؟ بعد با خودم میگویم ستارهی من همان دنبالهداری است که به سمت پرنورترین ستاره در حرکت است. آن ستارهی پرنور راه ستارهی مرا در آسمان روشن کرده است.
ستارهی تو راهنمای ستارهی من در آسمان است و تولد تو، رسالت و اعجاز تو، راهنمای راه بندگی من در زمین است.
تصویر: خوشنویسی نام محمد (ص) / اثر ماوْرا طاهریم