تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۹۷ - ۰۱:۳۰

بلند نوین: ناتوان بودم و بسیار درمانده

کوچک بودم

مثل ژاله‌‏ای بر برگ گلی

و مضطرب بودم

مثل برگ پاییزی در باد

* * *

ساده بودم

مثل دانه‌ی باران

و پیچیده بودم

مثل دانه‏‌ی برف

* * *

کسی را نداشتم

مثل کرگدن

و گریه می‏‌کردم

مثل جویبار بی‏‌ماهی

و این‏‌ها همه وقتی بود که به دنیا آمدم!

تنها

با اشک‌‏های فراوان

و بسیار پاک!

و تو به من نام دادی

و تو به من روز دادی

و تو به من فصل دادی

و تو مرا به جهان یادآوری کردی

و جهان را نشانم دادی

از پنجره‏‌هایی بسیار بزرگ

و درهایی را که کوفتم

باز کردی

و دعاهایی را که کردم

شنیدی

و به من مقصدی دادی

و به من راهی دادی تا بروم

و گفتی مهم نیست

         که به مقصد برسم یا نه

این مهم است که

        همیشه در راه و به یاد تو باشم!