مثل حس زمانی که بعد از ساعتها درسخواندن برای امتحان فردا، به خواب میروم و لحظهای که چشمهایم را میبندم شادی ظریفی ته دلم میدود. مثل وقتی که خبر تولدی را میشنوم.
مژدهی به دنیا آمدن تو همان شادی ظریف را در قلبم متولد میکند. به تو که فکر میکنم بیاختیار لبخند میزنم. ته قلبم به خودم میبالم که دوستت دارم. دوستداشتن تو قلب آدم را بزرگتر میکند و من خوشحالم کسی به دنیا آمده است که با آمدنش قلب من وسیعتر شده است.
آدمها نسبتی با محل تولد و زندگیشان دارند. من فکر میکنم زندگی در سرزمینی کویری مانند حجاز میتواند آدم را ساده، صمیمی و مهربان کند اگر که آن آدم تو باشی و حجاز خانهی تو باشد. وقتی به روزهای نوجوانیات فکر میکنم در خیالهای خودم غرق میشوم. زندگی در سرزمینی کویری که در آسمان شبهایش ستارهها ولوله به پا میکنند و تماشای ستارههایی که در آسمان فیروزهای یکی در میان چشمک میزنند، چه شوری را در سر نوجوانی که نامش محمد بود بیدار میکرد؟
با خودم میگویم تو از همان ابتدای آفرینشات برای رسالت برگزیده شده بودی. فکر میکنم هنگام تماشای آسمانی چنین روشن و آبی مکاشفههایی در قلبت اتفاق میافتاده است. آن آبی بیانتها، ذهن نوجوان تو را به خود مشغول میکرده، از تماشای آن به عظمت آفرینش و بعد هم به عظمت خالق میرسیدی. تو نگاهی بینهایت به جهان داشتهای. من ته قلبم به خودم میبالم که دوستت دارم. دوستداشتن تو دید آدم را وسیع میکند و من خوشحالم کسی به دنیا آمده است که با آمدنش دید من به جهان تا حوالی بینهایت ادامه پیدا کرده است.
در زندگی آدمهایی وجود دارند که مسیرمان را تغییر میدهند. با نگاهشان به زندگی، با تفکراتشان، شخصیتشان و حتی با مهربانیشان. تو آن آدمی هستی که توانستهای سالها مسیر زندگی بیشمار انسان را تغییر بدهی. کسی که به راه تفکر و شخصیت تو و به راه مهربانی تو میآید هدایت میشود و این معجزهی بزرگ خداست. من ته قلبم به خودم میبالم که به راه تو آمدهام. راه تو چشم مرا بینا، گوش مرا شنوا و جان مرا آمادهی پذیرش حق کرده است. دوستت دارم که به دنیا آمدهای، که با بودنت قلب مرا وسیع کردهای و دید مرا به جهان گسترش دادهای. تو را داشتن حس شادی ظریفی را در قلبم بیدار میکند که با نام محمد(ص) گل میدهد.