برای کسی مهم نیستند و توان انجام کاری را ندارند؛ نه درسخواندن، نه کلاسرفتن، نه با دوستان حرفزدن، نه با فامیل آمدن و رفتن و...
من بعد از افت تحصیلی در سال اول دبیرستان این حس را داشتم. بعضیوقتها حوصلهی خودم را هم نداشتم. احساس میکردم به آدمی به دردنخور و افسرده تبدیل شدهام که هیچکاری ازش برنمیآید. معلمهایش قبولش ندارند و دوستانش ازش دور شدهاند، ولی الآن میفهمم آنقدرها هم که فکر میکردم، بد نبودم. آنقدر ناراحتی و ناامیدی جلوی چشممهایم را گرفته بود که نمیدیدم. همهی این نفرتها و همهی این بیاحترامیها را خودم ساخته بودم.
بعد از هر زمینخوردن، بلندشدنی هست. راهرفتنی هست. دویدنی هست. پس اگر یکبار، دوبار، چندبار زمین خوردیم، ناامید نشویم. بلند شویم و با انرژی بیشتری تلاش کنیم. برای رسیدن به خواستههایمان بدویم.
شکست پایان راه نیست و یک افت یا یک اشتباه کوچک از ارزش والایی که خداوند به ما عطا کرده، کم نمیکند. اگر هم مانعی باشد، چه اشکالی دارد؟ برش میداریم.
پریناز حسینی، ۱۷ساله از کرمانشاه
عکس: زهرا خورشیدی از تهران