پیامهایی که میخوانید، حرف دل برخی از مخاطبان نوجوان دوچرخه است که چهار پنجشنبه در پاییز ۹۷ را بدون دوچرخه سر کردند:
زهرا: همهی همشهریهای کیوسک رو بههم زدم، ولی دوچرخه بین هیچکدومشون نبود.
مهدیس: اینکه ضعف اقتصاد بتواند خاطرههای ما را تحتتأثیر قرار بدهد، خیلی دردناک است. امیدوارم هرمانعی در مسیر دوچرخه هست، زودتر برداشته شود و دوباره همرکاب شویم.
کمال: کیوسکها را بههم میزنم... همشهریها را بههم میزنم، بلکه شاید دوچرخهی ۱۸ساله را پیدا کنم... اما... نبود... دوچرخهی خوشجیل موشجیل پنجشنبههایم (ویژهی شب یلدا) نبود. یک نوجوان ۳۰ ساله.
فاطمه: کاش اونهایی که باعث کمبود کاغذشدن، یهذره، فقط یهذره حس بدی رو که ما داریم، بچشن. حسی که بعد از یه هفته انتظار طولانی، میفهمیم دوچرخه چاپ نشده. من الآن دوچرخه میخوام، چه کنم؟
سونیا: فکر میکنم بد نباشه اگر زنگ بزنیم و صحبتی با دفتر همشهری داشته باشیم.
اسمایل: ای خدا! به چه شوقی تو این برف رفتم برای دوچرخه.
بهار: اگه کلی نوجوون زنگ بزنن به همشهری و اعتراض کنن به نبود دوچرخهی عزیزشون، تأثیری داره؟ همین هشت صفحه دلخوشیمون رو هم باید توی این هیاهو از دست بدیم؟ دیواری کوتاهتر از دیوار دوچرخهی ما پیدا نشد؟
عطیه: اینقدر بین روزنامهها گشتم... خود فروشنده هم اومد کمکم. تنها امید ما نوجوانها توی این کشور دوچرخهست تا بتونیم یهدرصد از تواناییهامون رو نشون بدیم. واقعاً هشت صفحه اینقدر زیاده؟
فائزه: این خیلی بیانصافیه.
سایه: دلمون خیلی میگیره از این اتفاقات.
نگین: مگه شب یلدا بدون دوچرخه میشه؟
متینا: دوچرخهی عزیز، شاید اونها حواسشون نیست که اگه ما نوجوونها تو رو نداشته باشیم، سرانهی کتابخوانی به زیر صفردرصد میرسه.
مائده: چهقدر غمانگیزه که روزبهروز حال دوچرخهجان ما وخیمتر میشه و کاری از دست ما ساخته نیست.