نخستین روز آذر ماه، دختر جوانی از شیراز به تهران آمد تا با افشای رازی که 6 سال در سینه پنهان کرده بود، از ترس و هراسی که در این سالها همدمش بود رها شود؛«خواهرم دنیای خاص خودش را داشت؛ دنیایی که با دنیایی ما تفاوت داشت، شعر میگفت و روی کاغذ مینوشت. میخواست نویسنده شود اما پدرو برادرم میگفتند شیطان به جسمش رسوخ کرده و او شیطانپرست شده است. آنوقت با کتک به جانش میافتادند و از زهرا میخواستند دست از این حرفهایش بردارد اما او آنقدر پافشاری کرد که پدر و برادرم نقشه قتلش را کشیدند .»
این ادعاهای دختر جوانی بود که در شعبه هفتم دادسرای جنایی برای بازپرس شهریاری بازگو میکرد.
دختر جوان ادامه داد: عید سال 80، زمانی که به همراه خانوادهام برای دیدار مادربزرگم ازشیراز به تهران آمدیم، بازهم آتش دعوای کهنه بین برادر و خواهرم شعلهور شد؛ برادرم زهرا را «شیطان» خطاب کرد و زهرا که به شدت عصبانی شده بود به سمت گالن بنزینی که در گوشه خانه قرار داشت رفت و با ریختن بنزین بر سر و صورت برادرم تهدید کرد اگر دست از سرش برندارد، او را به آتش میکشد ولی تهدیدش را عملی نکرد و آرام شد.
او افزود: همان شب برادرم ماجرا را برای پدرم تعریف کرد و آنها در یک توطئه وحشتناک نقشه قتلش را طراحی کردند.
نیمه شب زمانی که زهرا در خواب بود، به وی حمله ور شده و بعد از کشتن او، جسدش را شبانه خارج کردند. ساعاتی بعد به خانه بازگشتند و پدرم در حالی که اسلحهای در دست داشت تهدید کرد اگر کسی از این ماجرا بویی ببرد ما را نیز سر به نیست میکند.
اواز ما خواست به اقوام و آشنایان بگوییم که زهرا نزد برادر دیگرم که در استرالیا زندگی میکند رفته است و من و مادرم هم از ترس، به دستور او عمل کردیم و این راز را در سینه نگه داشتیم، 4 ماه قبل پدرم فوت کرد و چون میدانستم که دیگر خطری ما را تهدید نمیکند، از شیراز به تهران آمدم تا این راز 6 ساله را فاش کنم.
با ادعاهای این دختر جوان، بازپرس شهریاری دستور بازداشت برادر وی را که میتوانست از سرنوشت خواهرش اطلاع داشته باشد صادر کرد. با بازداشت این مرد جوان در شیراز، کارآگاهان پلیس جنایی پایتخت وی را به تهران انتقال دادند و بازجوییهای فنی و تخصصی توسط کارآگاهان اداره 10 آگاهی تهران - ویژه قتل- آغاز شد.
-
در حالی که مرد جوان اصرار دارد وی به همراه پدرش، خواهر خود را به قتل رسانده ا ست، بازپرس محمد شهریاری با صدور دستورچاپ عکس زهرا، از کسانی که ممکن است از سرنوشت وی اطلاعی داشته باشند در خواست کرد با دادسرای جنایی تهران تماس بگیرند.
اعتراف به جنایت شبانه
مرد جوان هنگامی که در مقابل بازجوییهای تخصصی پلیس قرار گرفت، در همان ابتدا با اعتراف به قتل خواهرش به کارآگاهان گفت: آن شب وقتی ماجرای پاشیدن بنزین را برای پدرم تعریف کردم، به این نتیجه رسیدیم که خواهرم شیطانپرست شده است، بنابراین با همدستی پدرم، وقتی که او در خواب بود نقشه قتلش را به اجرا گذاشتیم و او را خفه کردیم.
بعد ازاین جنایت جسد را با خودرویی به حوالی بزرگراهی در تهران کشاندیم و در آنجا رها کردیم.
با اعترافات مرد جوان، تحقیقات پلیسی روی پروندههای اجساد کشف شده درتاریخ قتل زهرا متمرکز شد اما در حالی که مرد جوان مدعی بود محل رها کردن جسد را نمیداند، کارآگاهان در بررسی این پرونده هیچ موردی که با این ماجرا مطابقت داشته باشد پیدا نکردند.