ترجمه تیتر و صحبتهای راوی به شرح زیر است:
تلفنهایمان رابطهها را خراب میکنند
میدانید، حتی نمیتوانم میزان، خودکشی، قتل و آمار افسردگی را تصور کنم و اینکه مرگهای تصادفی در اثر اوردوز در آینده چقدر زیاد خواهند بود.
این به حد یک اپیدمی هم خواهد رسید. همین الان هم آمار و ارقام هشداردهندهاند و هنوز هم کسی زنگ هشدار را به صدا درنیاوردهاست.
والدین باید دخالت کنند. ما باید جلوی دسترسی آزاد و بیقید و شرط فرزندانمان به رسانههای اجتماعی و تلفنها در سنین بسیار پایین را بگیریم. آنها آمادگی لازم را ندارند. فکر و اندیشهشان نمیتواند با دوپامین خودش را مطابقت بدهد.
آنها میتوانند تنها برای ساعتهای مشخصی از تلفن همراه استفاده کنند و شما باید بعدش تلفن را از آنها بگیرید.
آنها بچهاند. شما میتوانید تلفن را ازشان بگیرید. ما باید بهعنوان پدر و مادر دخالت کنیم. اما بهعنوان شرکت ما حالا دیگر باید با هجوم بچههایی که با اعتیاد به شرکتهایمان میآیند مواجه شویم.
بروید داخل ادارهها. میبینید که کارکنان نهچندان جوان و میانسال هنگام کارکردن تلفنهای همراهشان کنار کامپیوترشان است. اما کارکنان جوانتر تلفنهایشان موقعی که مشغول کارکردن هستند با صفحه نمایش رو به بالا مقابل صفحهکلید کامپیوترشان بین دستهایشان است. و بین کارشان مدام {به صفحه نمایش موبایلشان نگاه میکنند، چیزی تایپ میکنند و به کار ادامهمیدهند}.
و علم هشدار دادهاست. آنها {دانشمندان} بر روی موشها وقتی چندکار همزمان انجام میدهند، آزمایش انجام دادند. آنها از چراغهای چشمکزن استفاده کردند و {برای مشخص کردن تاثیر دنبال کردن نگاه و رد چشم} از صفحه نمایش کامپیوتر به صفحه نمایش تلفن همراه، از کامپیوتر به تلفن همراه به تلویزیون، چراغ چشمکزن و تغییر رنگ چراغ را جایگزین کردند.
موشهایی که دربرابر تغییر رنگ نور قرار گرفته بودند سه برابر بیشتر از موشهایی که در این آزمایش شرکت نداشتند، طول کشید تا از میز(ماز-Maze) بگذرند و آسیب دائمی بود.
یک واکنش ناخوداگاه به این دستگاههایی که ما استفاده میکنیم، وجود دارد. خب؟
اگر من تلفن همراهم را هنگام صحبت با شما در دستم بگیرم، چه می شود؟ آن را چک نمیکنم، مدام وز وز نمیکند {زنگ دریافت پیام و صدای ویبره}، زنگ نمیخورد، هیچکاری با آن انجام نمیدهم. فقط توی دستم است. آیا فکر میکنید که در این لحظه شما برای من در اولویت هستید؟
نه شما نیستید. چون یک واکنش ناخوداگاه نسبت به این دستگاه وجود دارد. وقتی {گوشی موبایل}توی دستمان است، افراد دوروبرمان احساس میکنند از اهمیت کمتری برایمان برخوردارند.
بنابراین وقتی توی راهروی محل کار داریم قدم میزنیم و تلفن صحبت میکنیم و یک نفر میگوید"رئیس، میتوانم یک سوال بپرسم؟ "
شما میگویید:"بله البته، چی میخوای بگی؟ "
درحقیقت به او گفتهایم شما خیلی مهم نیستید. یا میتوانیم گوشی را بگذاریم کنار، مثلا توی جیبمان و بعد بگوییم:" البته، حرفت را بزن. "
و اگر لباستان جیب ندارد، یک قفسهای، چیزی پیدا کنید و بگذاریدش آنجا، بعد برگردید سراغ همکارتان و بگویید: البته، سوالت را بپرس".
میرویم داخل جلسه یا برای ناهار خوردن، یا برنامه شام با همکارهایمان، با مشتریهایمان یا دوستانمان یا خانوادهمان و تلفن همراهمان را روی میز میگذاریم. با این کار به بقیه اعلام میکنیم که آنها برایمان خیلی مهم نیستند. و ضمنا، حتی پشترو قراردادن تلفنمان هم کار مودبانهای نیست و وضع را بهتر نمیکند.
وقتی در جلسهام یا با یک دوست قرار ناهار دارم و بعد تلفن همراهم زنگ بخورد و نمایشگر شماره روشن شود و سراغش بروم و جواب ندهم، {فکر میکنیم طرف مقابل میگوید} اوه چه بزرگوار!
اوه، چقدر خوش شانسم که با شما امروز ناهار میخورم! یا اینکه، چیزی که خودم دوست دارم این است که، میشود این گوشی لعنتی را کنار گذاشت.
{با میزان استفاده از تلفن همراه و نحوه عملکردمان}میتوانید بگویید چقدر معتادیم. وقتی کسی تلفناش را هنگامیکه کنارش هستید بیرون میآورد، چقدر آزارت میدهد؟
داری با یکی توی خیابان قدم میزنی، تلفنش را درمیآورد و مشغول میشود، احساس حماقت میکنیم، خب ما چکار میکنیم؟ ما هم تلفنهمراهمان را درمیآوریم. ما به شدت معتادیم، وقتی سر میز شام هستیم یکی دستشویی میرود و ما باید تنها آنجا بشینیم؛ نکند خدای نکرده یک نگاهی به دوروبرمان توی آن محل بیندازیم {بنابراین} تلفن همراهمان را درمیآوریم.
جلسهها! وحشتناک است! وقتی توی جلسه هستیم چه میکنیم؟
همه نشستهاند و منتظر شروع جلسه، { تلفن را چک میکنیم و اعلام میکنیم} باب کمی ناخیر دارد. {دوباره چک تلفن} :باب رسید، خب، حالا جلسه را شروع کنیم. "
می دانید روابط چه زمانی شکل میگیرند؟ در تمام این وقتهای بین خطوط.