آنروزها بزرگشدن برایمان آرزوی بزرگی بود، آرزویی در دوردست افق که انگار معلوم نبود روزی به آن خواهیم رسید یا نه!؟
اما برای من هم مانند خیلیهای دیگر، لذت نوجوانی در دوچرخه، همهچیز را تغییر داد. زندگی در دوچرخه و با دوچرخه، دنیایی متفاوت پدید آورده که کودکی و نوجوانی را در صدر مینشاند و بزرگترها را به لذت و شور و نشاط نوجوانی مهمان میکند.
۱۸سال با دوچرخه رکابزدن، تعریف تازهای از بزرگشدن به ما داد، اما فقط این نبود. نفسکشیدن در دوچرخه، دوستیها را هم از نو برای ما تعریف کرد. راهها به روی ما باز کرد و نوجوانی را در درون ما زنده نگه داشت. سال اول انتشار دوچرخه آقای فریدون عموزادهخلیلی، مؤسس دوچرخه، چنان با نوجوانها دوست شد که برایش شعار ساختند و گفتند «سردبیر بیچاره ۲۰ میلیون بچه داره» و خانم لیلا رستگار، لقب «خاله لیلا» ی بچههای دوچرخه را گرفت. اینها فقط حرف نبود، نشانههای تولد خانوادهای بودند که سقف کاغذیاش به بزرگی ایران عزیز گسترده میشد و عمر نوجوانیاش را نامحدود تعریف میکرد.
حالا در این خانواده انگار همه با هم نسبتی دارند و بهخاطر همین، همه از شادی و نشاط دوچرخه و دوچرخهایها شاد میشوند و انرژی میگیرند، به مناسبتهای گوناگون، حتی به دلیل گرفتن المثنای کارت دانشجویی کسی که کارتش را گم کرده بوده، یا نامزدی پسرخالهی زن عموی آدم هم از همدیگر شیرینی میگیرند و خوشحالی میکنند و خدای ناکرده در هرناراحتی و دلگرفتنی، دلشان با دوچرخه و دوچرخهایها میگیرد و با آدم همراهی میکنند. نشانهاش را در اینروزها با کمشدن تعداد صفحههای دوچرخه حسابی دیدیم.
نوجوانهای امروز و دیروز، کلی پیام و نامه فرستادند، زنگ زدند و پیشنهاد ارائه کردند و دلگرمی دادند که مبادا دوچرخه ناامید شود. هشتگ زدند که #هم_چنان_رکاب_بزن و به دیدن دوچرخه آمدند و رادیودوچرخهایها، پادکستی تولدی تولید کردند و... سردبیر عزیز همشهری هم که تیتر زده «با شما رکاب خواهیم زد» تا همهی راهها را بر هرگونه احساس ناامیدی ببندد. باز هم چشم به فردا و فرداها داریم تا با برنامهای تازه و انرژی بیشتر با شما نوجوانی کنیم و باز هم با هم خاطره بسازیم.
دوست شما و دوچرخه: سردبیر