شهید بقایی، شهید مؤمنیان، شهید قلاوند، شهید رضوانی و قافلهسالار آنان شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری). (و هنوز در حیرتم که مرتضی صفاری و پالاش و من باقی ماندیم!)
جنگ در ذات خود برای موجود ضعیفی چون انسان دشوار است و فرماندهی بر مجموعه انسانها در جنگ دشوارتر و تغییر مسیر جنگ از فرود به فراز و از حضیض به اوج، کاری است بس گرانسنگ و به همین نسبت نیز محتاج افرادی استثنایی.
شاید در تاریخ دفاع مقدس هیچ مقطعی تعیینکنندهتر از دوران گذار از تلخیها، سختیها، شکستها و ناملایمات نیم سال ابتدای جنگ به سال دوم مشحون از پیروزیهای بزرگ همچون ثامنالائمه (شکست حصر آبادان)، طریق القدس (آزادسازی بستان)، فتحالمبین (آزادسازی غرب دزفول) و بیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر) نباشد.
اما کلید این گذار باورنکردنی چه بود؟ نیم سال ابتدای جنگ را با چهرههایی چون تهاجم وحشیانه بعثیان عراقی و جنایت مکرر آنها، غافلگیری و ناآمادگی نیروهای خودی، فرماندهی ناشیانه و تفرقهافکنانه بنیصدر و بیمهری و ستمگری همسایگان و قدرتها میشناسیم.
ناکامی چند عملیات وسیع غرب دزفول، جاده ماهشهر و هویزه، بطلان تفکر کلاسیک در نبرد را به اثبات رسانده بود و هیچ ایده جایگزینی برای آن وجود نداشت. مجموعه این روند، یأس را در جبهه حاکم کرده بود و تفرقه ایجاد شده در داخل کشور با آشوبآفرینی 14اسفند 1359 توسط طیف بنیصدر نیز وضع نامناسبی را در داخل حاکم کرده بود.
در چنین شرایطی، عملیات امام مهدی در غرب سوسنگرد در 26 اسفند 1359 همچون نهالی از دل زمین سر برآورد و طی اندک مدتی با انجام 25 عملیات پیاپی محدود تا متوسط، زمینه انجام عملیات گسترده ثامنالائمه برای شکستن حصار آبادان را در 5 مهر 1360 فراهم کرد.
شهید حسن باقری با استعداد و هوش سرشار، ایمانی استوار، ذهنی خلاق، ارادهای سنتشکن، تحرکی فوقالعاده و فکری بلند و سازنده در عمل به آیه شریفه «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» راه گشودن گره را در تسلط بر زمین نبرد و جزئیات تواناییها و نقاط ضعف دشمن جستوجو کرد و با کمک الهی راه را نیز یافت.
در طی ماههای اول تا سوم جنگ، واحد اطلاعات عملیات را در تمام محورهای جبهه جنوب تشکیل و نفراتشان را آموزش داد. ارتباط منسجمی میان آنها ایجاد کرد و علاوه بر تسلط کامل بر جزئیات زمین و یافتن راهکارهای نفوذ در خطوط دشمن، بسیاری از حرکات ارتش دشمن را پیشبینی کرد.
برای مثال، من خود شاهد پیشبینی وی درخصوص الحاق دو سپاه سوم و چهارم ارتش عراق در شرق هور در آبان ماه سال 1359بودم که دو ماه بعد اتفاق افتاد.
شهید باقری اطلاعات را برای عملیات میخواست و لذا کاربردی و دقیق بودن اطلاعات مهمترین خصیصه مورد مطالعه او از محورها بود و به همین طریق نیز زنجیرهای از چند عملیات محدود را در غرب سوسنگرد، جنوب حمیدیه، غرب شوش، غرب و شمال غرب دزفول، شمال آبادان و... طراحی کرد تا با انجام پیروزمندانه آنها هم وضعیت روانی حاکم بر جبهه از یأس به امید تغییر کند، هم دشمن سرمست از پیروزی را محک بزند و هم کادرسازی و تجربهاندوزی را برای خود و سایر فرماندهان ارمغان آورد.
در هریک از این چند عملیات از یک گروه (حدود 100نفر) تا 3 گردان (حدود 1000نفر) رزمنده شرکت داشتند و بدون استثنا با پیروزی همراه بودند؛ بهنحوی که انجام موفق عملیات «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا» در آخر خرداد ماه 1360 در جبهه دارخوین آنچنان شوکی بر ارتش متجاوز عراق وارد کرد که پیروزی رزمندگان اسلام را بعضا به طراحی مستشاران خارجی و نیز راهکارهای خارقالعاده نسبت دادند (اسناد غنیمتی از سنگرهای ارتش عراق در عملیات ثامنالائمه).
پس از این چند عملیات تعداد بسیاری از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام، کولهباری از تجربههای موفق در شناسایی دشمن و طراحی و اجرای عملیات را با خود داشتند و توانستند با سیر صعودی شگرفی، سازمان رزمی سپاه را در عملیات ثامنالائمه (5/7/1360) به 12 گردان، در طریق القدس (12/9/60) به 30 گردان، در فتحالمبین (1/1/61) به 60 گردان و در بیتالمقدس (10/2/61) به 100 گردان افزایش دهند و یاران صدام را از ارتشی پیروز و مغرور به ارتشی شکستخورده و سرافکنده تبدیل کنند و اکثر سرزمینهای میهن اسلامی را آزاد سازند.
چه خوب است که نسل جوان ما رموزی چون ایمان، اعتقاد، تلاش، خلاقیت، خودباوری و پشتکار را از شهدایی همچون باقری و فرماندهان تربیت یافته توسط او فراگیرند، وجهه حرکت خود قرار دهند و مطمئن باشند که قله فتحناشدنی در جهان وجود ندارد.
*برادر سردار
شهید حسن افشردی (باقری)