چون کار سختی قرار نیست انجام شود؛ فقط کافی است امانتدار باشید، واقعا بروید در فولدر ۱۰ سال قبلتان، یک عکس که مورد پسندتان هم هست، خیلی هم حالت عجیبی نداشته باشد و کلی مراعات دیگر تا یک تصویر عمومی و مقبول بسازید از «من ۱۰ سال قبل»؛ منی که اگر تصویر امروزش بهروز است و خوشتیپتر ولی چند «تر» اساسیتر دارد! حسابی جوانتر بوده - احتمالا- شادتر، سرزندهتر، پرخندهتر، کمدغدغهتر و با حوصلهتر هم بوده.
تفاوت محوری ۲ تصویر امروز و ۱۰سال قبل، دقیقا از جایی شروع میشود که این عکسهای مکشمرگما و رنگارنگ به پایان میرسد؛ تصویر دقیقی از آنچه بودهایم و حالا شدهایم. فکر میکنم ۱۰سال قبل اینقدر تحت نفوذ و حضور رسانههای جمعی نبودهایم، اینقدر راحت با خبرهای ناخوش مواجه نمیشدیم و مدتی طول میکشید که همهچیز رنگ واقعیت بهخود بگیرد. حالا، به نسبت آن روزها، هرقدر که دیجیتالتر و مدرنتریم، به نسبت ماههای قبل، سالهای قبل و همه قبلترها آدمهای سنگدلتری شدهایم. راحتتر عکسهای منزجرکننده را نگاه میکنیم،
سادهتر ویدئوهای ناراحتکننده را پلی میکنیم و آسانتر دستمان روی خبرهای ناگوار میلغزد. شاید دلیلش این باشد که انباشت اطلاعات و حجم رخدادها، هضم این «همه» را سهل کرده و آنقدر که فکر میکنیم و «باید» تکانمان نمیدهد. برای همینهاست که وقتی ویدئوی حمله دستهجمعی چندین نفر به ۲بانوی رهگذر در ائلگلی را میبینیم ککمان نمیگزد. فکر نمیکنیم که چه به روزمان آمده که دیدن این تصاویر داغانمان نمیکند. به همان سادگی هم از کنار خبر گلباران جوانها در همان پارک محل حادثه عبور میکنیم.
نه! اشتباه نکنید؛ این نوشته ابدا در نقد و رد رسانههای جمعی مجازی و اینترنت نیست. نویسنده اصلا فکر نمیکند که با نبودن پیامرسانها و شبکههای اجتماعی روزهای بهتری خواهیم داشت، پس همان بهتر که همهچیز را ببندند و فیلتر کنند و تمام! بلکه دارد تلاش میکند تصویر دقیقتری از «مثلاچالش» محبوب این روزها پیش چشمها بگذارد. ما در دورهای که خندههایمان هم شکل ایموجی شده، در دورهای که غصههایمان هم دنبالهدار نیست و راحت از کنارش میگذریم و بهآن عادت میکنیم، قرار است بازگشت بزنیم به عکسهای خوشحالتر قدیمی و به سادگی اسکرول نکنیم. کاش وقتی این عکسها را در همه حالتها میبینیم (حتی همان قیمت پراید پرطعنه یا دلار افسردهکننده)، به قصه پشت این عکسها بیشتر فکر کنیم. چالش واقعی و اصلی در انتخاب عکس قدیمی نیست،
در «حال خوبی» است که این روزها بیشتر و اساسیتر از هر موقع، بیشتر و اساسیتر از ۱۰سال قبل به آن نیاز داریم و فکر میکنم موتور اصلی «امید» است. ما به این کلمه جادویی و حال خوبش بیشتر از هر زمانی نیاز داریم. چالش امید را جدیتر بگیریم.