مثل آرامش دریا بعد از روزی توفانی است. مثل شنیدن صدای ریز باران بعد از دقیقهها شنیدن صدای رعد و برق است. من پشت میزم میروم و تنهایی از اینجا شروع میشود.
تنهایی شبهای من زیباست. مثل سایر تنهاییهای نوجوانانه نیست که در آنها به غم کوچ کرده باشم. سرم پر از هزار فکر و قلبم پر از هزار شور است. من در تنهاییهای شبهایم چیزهای بسیاری کشف کردهام. نمیدانم این فکرها از کجا میآیند، در طول روز کجا پنهان میشوند که شب به تنهاییام سرک میکشند، اما هرچه باشند زیبا هستند و ذهن مرا زیباتر میکنند.
در همین تنهاییها بود که به فکرم رسید دفترچهای مخصوص برای حرفزدن با تو بردارم. بعد مثل لحظهی دل به دریازدن، فکرم را رها میکنم و هرچه دوست دارم برایت مینویسم. بعد هم از فکر اینکه تو حرفهایم را، حتی پیش از نوشتهشدن، میخوانی ذوق میکنم.
راستش از همین تنهایی منحصربهفرد شبها شروع شد. زیباترشدن ارتباطم با تو را میگویم. بعد پر از نور شد، پر از ستاره و ماه و نسیم شادی که در نیمهشب میوزد. راستی امشب فرصت خوبی است تا بگویم از تو ممنونم که تنهایی شبها را آفریدهای.
* عنوان شعری از سهراب سپهری
تصویر: تابلوی «شب پرستاره»، اثر «ونسان ونگوگ»، قرن ۱۹ میلادی