و تنها این کافی نیست که شخصیتی منفی باشد تا منفور مخاطب واقع شود و چه بسا که در بسیاری از کارهای نمایشی بهطور مثال دزدی وجود دارد که از پلیس محبوبتر است و مخاطب مدام نگران این است که مبادا او دستگیر شود. چنین روندی اغلب به 2 صورت خودآگاه و ناخود آگاه اتفاق میافتد. این موضوع در ساختار برنامهسازی تلویزیونی در ایران که انتقال پیام های اخلاقی سهم بزرگی در سریالسازی ایفا میکند طبعا نباید جایگاهی داشته باشد چون ساختار برنامه به گونهای شکل میگیرد که انتقال پیام توسط کاراکتر مثبت صورت میگیرد و این درست بهرغم روند آگاهانهای است که گاه در سریالهای خارجی شاهد آن هستیم؛ روالی که طی آن کارگردان و فیلمنامه نویس کاراکتر مورد نظر را جوری پرداخت میکنند که بیننده را مجذوب خود سازد ؛کاراکتری که با وجود ایفای نقش منفی، شخصیتی چند لایه، قوی و پیچیده داشته و دارای جذابیتهای فراوان در فن بیان، ظاهر و میمیک و ... است .
چنین کاراکتری وقتی در مقابل یک شخصیت مثبت یکدست و کلیشهای بیخاصیت قرار میگیرد، نتیجه کار از پیش معلوم است؛ مثلا در سریال پریدخت ( که نمایش آن اخیرا در تلویزیون به پایان رسید) علی مصفا بهعنوان قطب منفی داستان در برابر خیل آدمهای مثبت قرار گرفته است ( کسانی مثل پریدخت، نصرت، میرزا، پهلوان و پسرش)که همه کلیشههایی تک بعدی، خشک، غیرقابل انعطاف و غیرجذابند .
آدم خوبهایی که هیچ ویژگی خاصی ندارند؛پهلوان که تنها کلیشهای تکراری از پهلوانهای آن دوره است،نصرت که پیچیدگی خاصی ندارد و پریدخت هم که قرار است قطب محوری داستان و مرکز همه عاشقانههای سریال باشد، زنی کم حرف ، با کمترین میمیک، حرکت و واکنش است که به شکلی مجسمه وار در کل کار حضور دارد آن هم حضوری کمرنگ که تأثیر ویژهای به جا نمیگذارد ( متأسفانه از بازی خوب لیلا حاتمی در اینجا خبری نیست هر چند صرف حضور او و علی مصفا یاد آور سریال نوستالژیک کیف انگلیسی است ) اما در عوض همه این کاراکترها، نادر خان با بازی خوب، سنجیده و منسجم علی مصفا یک تنه بار کل سریال را به دوش دارد و شخصیتی که قرار است منفور باشد بدل به کاراکتری محبوب شده تا جایی که مرگ قابل پیشبینی او در پایان از تمام اتفاقات دیگر در طول سریال دردناکتر است.
در واقع نادر به صورتی شخصیت پردازی شده که بهعنوان فردی با هوش و زیرک و پسر خان، علاقه شدیدی به پریدخت دارد. او در جریان اتفاقاتی سبب مرگ غیرعمدی پدر پریدخت میشود و نا خواسته به سمتی میرود که برای رسیدن به پریدخت، نصرت را از سر راه بردارد...اما نادر و حتی علاقه او به پریدخت و همه رفتارها و حرکاتش به جای این که احساسات مخاطب را علیه او بر انگیخته کند جوری پرداخت شده که مخاطب نا خود آگاه رفتار او را اگر نه توجیه پذیر اما ناگزیر میداند و به نوعی او را تبرئه میکند ، به این ترتیب روندی شکل میگیرد که به طرزی کم سابقه قطب منفی داستان آن هم در سریالی مناسبتی، محبوب تماشاگر واقع میشود.