اگر بخواهیم کمی از هیجانات سیاسی معمول این روزها و تبلیغات دو سویه مخالفان و موافقان فاصله بگیریم، ۴۰ سالگی در مفهوم نمادین خود میتواند به معنی گذر از دوران تغییرات اجتماعی و پشت سر گذاشتن دوران پر تب و تاب بلوغ و ورود به دوره میانسالی و پختگی سیاسی باشد. بحرانها و چالشهای اجتماعی و اقتصادی یک سال گذشته نیز گرچه کام مردم ایران را تلخ کرد و شاید میشد با پیشبینی بموقع از وقوع حوادث و مسائل سخت آن پیشگیری کرد ولی به هر حال آزمونی بود که نظام سیاسی ایران را در رویارویی با تهدیدهای داخلی و خارجی آبدیدهتر کرد. از اینرو بهرغم برجاماندن تنگناها و مشکلات، به نظام سیاسی کشور اعتماد به نفسی داده است تا همچنان بر آموزهها و شعارهای برخاسته از متن انقلاب و دوران پس از آن ایستادگی ورزد.
جمهوری اسلامی در این ۴۰سال همه گونه تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از جنگ و صلح، رکود و رونق، انسداد و شور سیاسی و از مقابله تا مذاکره با دشمنانش را تجربه کرده است؛ از شبح جنگ داخلی دو، سه سال اول پس از انقلاب تا وقوع جنگی ۸ساله با دشمن خارجی، شور و هیجان دمکراسی دهه ۷۰، تلخکامیهای دهه ۸۰، از رکود و تورم اقتصادی تا رونق نسبی، از تقابل سیاسی و حتی نظامی با قدرتهای بزرگ بهویژه ایالات متحده آمریکا تا مذاکرات با ۱+۵و نمایان شدن چشماندازی روشن برای ایجاد روابط مستحکم بینالمللی در فردای برجام تا ظهور پدیدهای به نام دونالد ترامپ که گویی به قدرت رسیده بود تا دود شدن رؤیای شیرین پس از برجام را فریاد بزند و... همه تجربیاتی بود که این انقلاب از سر گذرانده تا با وجود همه دشواریها به دهه پنجم عمر سیاسی خود ورود کند.
استقلال خواهی مردم ایران گویی به صخره نوردی میماند که همواره در سختترین راهها گام بر میدارد اما به هر حال این دشواریها تجربهای گران پدید آورده که خاص مردم و نظام سیاسی ایران است. اندیشمندان سیاسی و تاریخ نویسان، ایران را واضع نخستین نظام سیاسی مبتنی بر امپراتوری در جهان میدانند. نوعی از حکومتداری که در شکل دودمانی تا زمان پیروزی انقلاب ۵۷ با وجود گذر ایران از دوران هجوم یونانیان، اعراب مسلمان، ترکان و مغولان تا دوران معاصر استمرار یافت و به ناگهان با انقلاب اسلامی یکباره فرو ریخت.
نکته شگفت انگیز آنکه فاتحان انقلاب در فردای تاسیس نظام سیاسی راه رفته دیگر کشورها برای رفتن از دیکتاتوری به دمکراسی و از پادشاهی به جمهوری را نپیمودند و دست به تاسیس نظامی زدند که نه پیش از آن در جهان سابقه داشت و نه پس از آن کشوری دیگر این مسیر را پیمود. اگر ایرانیان پایهگذار شیوهای نو در حکمروایی به نام امپراتوری بودند که بیش از دو هزار و پانصد سال استمرار داشت باز خود به آن شیوه حکمروایی پایان دادند و شیوهای دیگر تاسیس کردند که این بار نیز مختص به آنها بود و البته از همان فردای تاسیس سودای صدور آن را نشان دادند.
این نشاندهنده واقعیتی است که ایرانیها در ناخودآگاه تاریخی خود با وجود آنکه زخمهای زیادی از مهاجمان و متجاوزان برداشتهاند ولی ملتی هستند که همواره سودای جهانی شدن و مدیریت جهان را دارند و این جهانی شدن را از راه تاسیس نظام سیاسی داخلی میجویند. چه آن موقع که زبان یا عنصر ملی گرایی پایه ملتسازی قرار گرفت(دوره پهلوی) و چه زمانی که مذهب عهده دار کار ویژه ملتسازی شد(دورههای ساسانیان، صفویه و جمهوری اسلامی) در هر دو حالت ترکیبی از عناصر ملی و بومی با عناصر فراملی بهکار رفتند تا فرایند ملتسازی را در ایران به انجام رسانند و در آخرین بار تمدنسازی ایرانیان، جمهوری اسلامی به خوبی توانست دین و مذهب را با عناصر دیگر ملیت ایرانی بیامیزد تا هم ادامهدهنده ملیت ایرانی باشد و هم نگرشی خاص از اسلام را در سطح جهانی بهکار گیرد و ترویج کند. اگر حساسیتی بر سیاست خارجی ایران دیده میشود از آن روست که نظام ایران پس از انقلاب در تکاپوی احیای تمدن ایرانی است و برایش پیام جهانی متصور است که محدود به مرزهای تنگ جغرافیایی نیست.