به سخن دیگر "اوپتیکال آرت" بخشی از هنر پاپ بود که در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ در آمریکا تحت عنوان مکتبی مستقل سروشکل یافت و دارای مخاطب شد. پیش از این پاپ آرت سوژههایش را از فرهنگ همگانی میگرفت، از قوطیهای آبجو و نوشابه تا داستانهای مصور، این جنبش هنری که به عنوان واکنشی در برابر جدیت و رسمیت اکسپرسیونیسم انتزاعی نیز شناخته میشود، نه تنها بر هنرمندان پس از خود تأثیرگذار بود بلکه به طرز گستردهای گرافیک، مد و تبلیغات را نیز متأثر کرد. اما اوپتیکال آرت یا هنر دیدگانی اگرچه ذات انتزاعی خود را حفظ کرد اما قرابت تام و تمام با سوژه های اجتماعی نیز نداشت.
نقاشان این مکتب، مجموعهای از خطها، شکلهای خُرد و سطحهای رنگی درخشان را متقارن و متمرکز به نظم در میآورند که لرزنده، پیشآینده و پسرونده جلوه کنند. آگام و بریجیت رایلی از مهمترین نمایندگان هنر دیدگانی هستند.
بسیاری از نمونههای مشهور هنر دیدگانی سیاه و سفید رسم شدهاند، به این دلیل برخی آن را انتزاعیمیدانند. بینندهای که به آثار این سبک مینگرد، ممکن است حرکت، چشمک زدن، خاموش و روشن شدن، چرخش، لرزش یا جهش مشاهده کند.
واژه آپ آرت اولین بار به سال ۱۹۶۴ در مجلهٔ تایمز آمده، اگر چه بسیاری آثاری که امروزه به عنوان Op Art دسته بندی میشوند، پیش از این تاریخ آفریده شدهاند. در سال ۱۹۶۴ مقالهای بدون نام نویسنده منتشر شد که عنوان آن «اُپ آرت: تصاویری که به چشم یورش میبرند» بود.
گرچه این تعریف تا حدودی صحیح به نظر میرسد، اما نمیتوان گفت کاملاً طبق واقعیت است. زیرا اُپ ارت فقط محدود به چنین تصاویری که نویسنده شرح داده، نمیشود. در اُپ آرت، تحریک شبکیه چشم، مهمترین وسیله و معمولاً تنها وسیلهٔ ارتباط است و هدف از آن، ایجاد واکنشهای بصری فیزیولوژیک در تماشاگر است. بسیاری از کارهای هنر دیدمانی، چیزی بیش از بازیهای زیرکانهٔ ادراکی (یا خطای دید) نیستند. البته این آثار در بلندمدت نتوانستند اعتبارشان را حفظ کنند و فقط معدودی از آنها توانستند موقعیت خود را بهعنوان یک اثر هنری حفظ کنند، و از آن میان تنها استثنای درخور توجه، کار بریجیت رایلیبود. در سالهای اخیر با گسترش و رشد گرافیک کامپیوتری انواع جدیدی از این آثار پدید آمد که نمونهٔ شاخص آنها، تصاویری بود که در سالهای دههٔ ۷۰ خورشیدی به نام تصاویر سه بعدی در جراید به چاپ میرسید.