البته میدانیم که دوچرخه، مخصوصاً در این ششهفت ماه گذشته، چهقدر سختی کشیده، لاغر شده، گاه از چاپ بازمانده و ناچار، بعضی از انتظاراتش را کنار گذاشته، اما همچنان با شما دوست مانده و همین، اتفاق خوبی است که باعث میشود پنجرهی رو به آفتابِ دوچرخه هم چنان باز بماند
«این روزها که میگذرد/ شادم/ این روزها که میگذرد/ شادم/ شادم/ که میگذرد این روزها...»* میتوان شاد بود که دوچرخه و دوستانش گذشتن این روزها را میبینند. تماشای گذشتن این روزها، یعنی دوچرخه و دوستانش، یعنی دوچرخه و دوستیهایش، هستند و این روزها میگذرد. این روزها، همهی ما باید روزنههای دلمان را به روی آسمان باز نگه داریم و این دوستیها را نگهداریم تا این روزها بگذرد و باز هم، جمع شویم و صدای شادی و خندهمان سقف فلک را بشکافد.
راستش وقتی دارم این جملهها را مینویسم، هنوز نمیدانم نسخهی کاغذی این شمارهی دوچرخه بهدستتان میرسد یا نه؟ ولی مینویسم تا این حرفها راهشان را باز کنند و روی کاغذ یا روی صفحهی گوشی، تبلت یا... به دست شما نوجوانهای عزیز دوچرخهای برسد. مینویسم و مینویسیم تا رؤیاهایمان را نگه داریم، تا رؤیاهایمان را تحقق ببخشیم. ما میخواهیم دوچرخهمان را نگه داریم، چه روی کاغذ و چه در فضای وب. برای ماندن تلاش میکنیم، خسته نمیشویم و از همهی دوستان دوچرخهای و همهی نوجوانهایی که تا حالا دوچرخه نمیخواندهاند و حالا ممکن است صدایمان را بشنوند دعوت میکنیم در این مسیر همراه دوچرخه باشند و بمانند تا همچنان بنویسیم و بخوانیم و باز هم بهارها را با دوچرخه تجربه کنیم و نوروزها را با هم جشن بگیریم. نوروزتان خجسته باد.
سردبیر هفتهنامهی دوچرخه
* شعری از قیصر امینپور، دفتر شعر «دستور زبان عشق»
تصویرگری: سوزان وینگت