در حقیقت هنر مفهومی رهایی از قید و بندهای رایج است. در خلق اینگونه آثار هنری، آنچه مهم است تبدیل اندیشه و ذهن هنری به اثر هنری است. به دیگر سخن هنرمند فقط از یک ابزار خاص معماری، نقاشی؛ مجسمه سازی و غیره استفاده نمی کند
هنرمند مفهومی در ارایه آثارش عمدتا از موادی و اجسامی و اشیایی استفاده می کند که می توانند هیچ قرابتی باهم نداشته باشدو ترکیب یک موزائیک با کهنه و سیم برق و کتاب می تواند یک مثال خوب باشد.
در دایره المعارف هنر آورده شده است : در این نظریه (کانسپچوال آرت) مفهوم (انگاشت کلی از موارد خاص) اهمیت دارد و نه چگونگی ارائه آن. فکر هنرمند مهم است و نه شیئ هنری، هدف رسانیدن مفهوم به مخاطب است وسیله بیان هر چه می تواند، باشد.
از آغازگران این گرایش می توان به هنرمندان آمریکایی انگلیسی همچون جوزف کاسوت، لارنس وینر، استنلی براون، داگلاس هیوبلر، بروس نومن و به گروه «هنر و زبان» در انگلیس اشاره کرد.
شایان توجه است که هر اثر هنری باید دارای مفهوم باشد. مفهومی که معنایی را فرای ظاهر و صورت اثر ارائه می نماید. القای معنا در هنر مفهومی ممکن است شخصی باشد، چه برای هنرمند و چه برای مخاطب و چه در عنوان اثر و چه در ارائه آن. در اینجا بیننده با خود اثر در ارتباط است و نیازی به برقراری ارتباط با خالق اثر نیست.
- شیوههای هنر مفهومی
چیدمان (Installation): بداههگرایی با توجه به شرایط حاکم بر محیط
مینیمالیسم (Minimalism): خلاصهگرایی در فرم با تاکید بر محتوا
هنر اجرایی (Performance Art): بیان محتوا و ارائهٔ یک مفهوم با اجرای مراسم
هنر روایتی (Narrative Art): روایتگری در محیط با نشان دادن تاثیر یک اتفاق
هنر زمینی(Land Art): بیان یک مفهوم از طریق خلق اثر در فضای باز و طبیعت
هنر و زبان (Art And Language): ارائهٔ یک مفهوم با کلمات
هنر ویدئو (Video Art): ارائهٔ یک مفهوم با تصاویر متحرک و صدا
هنر بدن (Body Art): ارائهٔ یک مفهوم با بهکارگیری اندام بدن انسان
هنر اتفاقی (Happening Art): ایجاد مفهوم بهوسیلهٔ یک اتفاق در محیط و نتایج آن
هنر فرایندی (Process Art): ارائهٔ یک مفهوم با استفاده از مواد ناپایدار و ثبت آن با استفاده از فن عکاسی