حسین عسگری دوچرخهسوار تیم ملی، همین 2 هفته پیش در مسابقات تور بینالمللی جیلاجاه مالزی، پیراهن سلطانی کوهستان را پوشید تا ثابت کند هنوز هم نفر اول آسیاست. عسگری به عنوان دوچرخهسوار برتر قاره کهن معرفی شد و مسئولان فدراسیون جهانی، او را به مراسم تقدیر از قهرمانان در ایتالیا هم دعوت کردند. عسگری از 12 ماه سال، به گفته همسرش 8 ماه آن را در سفر و جاده است و روزهایی هم که در ایران است، در جادهها برای آمادگی بیشتر رکاب میزند. البته ساناز رشیدی -همسر عسگری- قبل از ازدواج میدانسته چه روزهایی را تجربه میکند؛ میدانستم زندگی با یک ورزشکار خیلی سخت است، ولی نه دیگر اینقدر سخت!.
به هرحال دوچرخهسواری رشته ورزشی و البته شغل مرد خانه است و خانم خانه هم خیلی خوب این موضوع را درک کرده؛ چرا که میگوید: «اولش سخت بود ولی خب چارهای نداشتم، کنار آمدم.
- این سلطان کوهستان یعنی چه؟
یعنی اینکه در سنگینترین سربالاییها بیشترین امتیاز را بگیری. اگر بتوانی بلندترین خط ارتفاع را قطع کنی و البته زودتر از بقیه به آن خط برسی، امتیاز بالاتری میآوری و میتوانی پیراهن سلطان کوهستان ـ که یک پیراهن مخصوص است ـ را به تن کنی.
یک پیراهن سلطانی؟
نه بابا! سلطانی به آن معنی است که از همه بالاتری و توانستهای بیشترین امتیاز را به دست بیاوری؛ در غیر این صورت پیراهن سلطانی ارزش ندارد.
- این مقام را در مسابقات جیلاجاه مالزی به دست آوردهاید؟
بله، من در آن مسابقات در کوهستان 18 امتیاز گرفتم و توانستم با 10 امتیاز اختلاف نسبت به نفر دوم قهرمان شوم.
- پس الان کمی در دنیا معروف هستید؟
معروف بودم. (میخندد) نمیخواهم از خودم تعریف کنم ولی من در سال 2007 دوچرخهسوار اول آسیا بودم. فدراسیون جهانی هم مرا به عنوان دوچرخهسوار برتر قاره معرفی کرد؛ حتی به مراسم تجلیل از دوچرخهسواران برتر دنیا که در ایتالیا برگزار میشد، هم دعوت شدم ولی به خاطر مشکلات ویزا و کمبود وقت، نتوانستم بروم. با این حال آنها خودشان کاپ بهترین دوچرخهسوار قاره آسیا را برایم فرستادند. البته اگر میرفتم، بازتاب خبری بیشتری داشت. در آن مراسم بهترین دوچرخهسواران دنیا جمع بودند و این افتخار بزرگی برای من بود که در جمع آنها باشم و برای دوچرخهسواری ایران هم خیلی خوب میشد.
- چه جوری دوچرخهسوار شدید؟
خیلی ساده؛ 16 سالم بود که در مسابقات آموزشگاههای خمین شرکت کردم و اول شدم. البته خانوادهام راضی نبودند؛ شانس آوردم که برادر بزرگم و دبیر ورزشمان از من حمایت کردند. سال 69 هم قهرمان ایران شدم. بعد از آن خانوادهام راضی شدند و خودشان یک دوچرخه حرفهای برایم گرفتند. همان سال هم قبل از اینکه به تیم ملی جوانان دعوت شوم، مرا به تیم ملی بزرگسالان دعوت کردند ولی به خاطر درس و مشق نتوانستم بروم. تا اینکه سال 73 به تیم ملی دعوت شدم. در اولین مسابقه آسیایی هم که برای تیم ملی ایران رکاب زدم، توانستم اولین مدال برنز را برای کشورم بگیرم.
- از این مدل زندگی راضی هستید؛ اینکه صبح تا شب در سرما و گرما در جاده و بیابان رکاب بزنید؟
باورتان نمیشود، علاقه من به دوچرخهسواری اصلا قابل توصیف نیست. یک ورزش خاص است؛ همان قدر که هیجان دارد، آرامش هم دارد؛ فقط خودت هستی و خودت؛ رکاب میزنی و بالا میروی و البته سختی و خطر هم دارد؛ سرمای زمستان، گرمای تابستان، خطر ماشینهایی که با سرعت از کنارمان رد میشوند و... همین دیروز تازه بعد از چند روز توانستم چند ساعتی تمرین کنم. هوا در خمین خیلی سرد است. دست و پایم یخ بسته بود ولی خب، عشق من همین است؛ دوچرخهسواری؛ حالا چه از سرما یخ بزنم، چه از گرما بسوزم، مهم این است که برای کشورم افتخاری کسب کنم. باورتان نمیشود وقتی در جاده مردم برایم دست بلند میکنند یا حتی یک لبخند میزنند، همین کافی است. خب، من برای همین مردم است که این سختیها را تحمل میکنم. همه این سختیها را وقتی پرچم کشورم بالا میرود، فراموش میکنم.
- گفتید یخ بسته بودید؛ مگر لباس گرم نمیپوشید!؟
چرا خب، لباسهای مخصوص داریم ولی خب، دست و پا و صورتمان که یخ میزند... صورتم را که نمیتوانم بپوشانم.
- اینکه همیشه در سفر هستید، خستهکننده نیست؟
خب چرا، ولی چه کار میتوانم انجام بدهم؟ ورزش من یکجوری شغلم هم هست. البته علاقه هم خیلی مهم است. وقتی علاقه داشته باشی، با خستگیها و سختیها یکجوری کنار میآیی.
- رکابزنی در جاده و کنار ماشینهایی که به قول خودتان با سرعت از کنارتان عبور میکنند، خطرناک نیست؟
چرا، خیلی زیاد، ولی عادت کردهایم.
- تا حالا اتفاق بدی برایتان نیفتاده؟
تصادف که خدا را شکر نه ولی زمینها خوردهام که نپرس! بارها زمین خوردهام و دست و پایم هم داغان شده ولی گذشته؛ هنوز هم جایشان هست. دیگر از زمین خوردن نمیترسم؛ آنقدر زمین خوردهام که برایم طبیعی شده است.
- شما لژیونر هم بودید، درست است؟
بله، من و قادر میزبانی 3 سال برای جانیت تایوان ـ که یکی از بهترین تیمهای آسیایی است- رکاب زدیم. ولی امسال به خاطر اینکه با برنامههای تیم ملی هماهنگ شویم، با یک تیم داخلی قرارداد بستیم. خوشبختانه در این3 سالی که در جانیت بودیم، مقامهای خیلی خوبی به دست آوردیم. در تور چین هایلک ـ که بزرگترین تور آسیاستـ با اختلاف یک ثانیه با نفر اول، دوم شدم. در تور لانکاوی هم با قادر اول و دوم شدیم. همان سال در رنکینگ جهانی نفر پنجم شدم. با تیم جانیت هم در آسیا قهرمان شدیم.
- از تیمهای اروپایی پیشنهاد نداشتهاید؟
خوشبختانه، در این چندسال گذشته که دوچرخهسواری ایران پیشرفت خوبی داشته، وضعیت فرق کرده. بله، پیشنهاد بوده ولی من دیگر آن شرایط چند سال پیش را ندارم. بالاخره زن و بچه را که نمیتوانم بیشتر از این تنها بگذارم. اگر بخواهم برای یک تیم اروپایی رکاب بزنم، باید حداقل یک سال از خانواده دور باشم که این خیلی سخت است.
- شما که این همه سفر میروید، تا حالا شده همسرتان را هم با خودتان ببرید؟
سفرهای من بیشتر برای مسابقه است؛ برای تفریح که نمیروم. ولی بله، یکبار هم همسرم کنارم بود. مسابقات تست المپیک چین بود که بهصورت متمرکز و فقط در یک شهر برگزار میشد؛ برای همین همسرم و دخترم را هم با خودم بردم.
- تا حالا ایشان را سوار دوچرخهتان کردهاید؟
نه. دوچرخه من تحمل وزن دو نفر را ندارد. ولی تا حالا با هم دوچرخهسواری کردهایم.
- اصلا همسرتان با ورزش شما موافق هست؟
بله. البته من شانس آوردهام که همسرم خودش ورزشکار است و علاقهمند. میدانم خیلی سختی میکشد ولی خب، محبت میکند و کنار میآید. او مرا درک میکند و بزرگترین حامی من است. کارهای خانه و بچهداری، خودش بزرگترین حمایت است. همسرم محیط خانه را طوری آرام میکند که من دیگر هیچ دغدغه فکریای ندارم و سر مسابقات با خیال راحت رکاب میزنم. سر مسابقات آنقدر فشار روانی و استرس زیاد هست که دیگر نمیتوانم به مسائل داخل خانه فکر کنم. آرامش خانه و اینکه خیالم از بابت زن و بچه راحت باشد، بزرگترین کمک را به من میکند.
- آقای عسگری، شما در المپیک پکن هم هستید؛ فکر میکنید آنجا چه نتیجهای میگیرید؟
نمیتوانم از حالا بگویم ولی من و قادر میزبانی همقسم شدهایم بهترین نتیجه تاریخ دوچرخهسواری ایران را به دست بیاوریم. البته برنامهریزیهای فدراسیون هم باید درست و علمی باشد. تا اینجا که آقای آشتیانی خیلی زحمت کشیدهاند. اگر شرایط از این به بعد هم مناسب باشد، قول میدهم مقام خوبی برای کشورم به دست بیاورم.
- خانم عسگری، از زندگی با مردی که همیشه در جادههاست بگویید؛ چهجوری کنار میآیید؟
واقعا چه بگویم؟ من خودم هم ورزشکار هستم و به صورت حرفهای ورزش میکنم ولی نمیدانستم زندگی با یک مرد ورزشکار حرفهای اینقدر سخت است. وقتی وارد زندگی شدم، دیدم زمین تا آسمان با پیشبینیهایم تفاوت دارد. بیشتر روزها یا در اردو هستند یا در تورهای بینالمللی. ما خیلی کم همدیگر را میبینیم. شاید باورتان نشود؛ گاهی اوقات از 30روز یک ماه، فقط 8 تا 10 روز با هم هستیم.
- خب، چهجوری با این وضعیت کنار میآیید؟
اوایل خیلی سخت بود ولی کمکم کنار آمدم. من یک دختر هم دارم. خب، بالاخره مریضی هست، اتفاق هست ولی چه میشود کرد؟ من خودم میدانستم با چه کسی و با چه موقعیتی ازدواج میکنم و باید هم با این وضعیت کنار بیایم ولی این را هم بگویم که کمکم این سختیها عادت میشود.
- تا حالا مشکلی پیش آمده که دوست داشته باشید همسرتان کنارتان باشد؟
بله، خیلی وقتها؛ مخصوصا روزی که میخواستم برای زایمان به بیمارستان بروم. آنزمان حسین در مسابقات تور استرالیا بود. دوست داشتم هیچکس نباشد ولی حسین کنارم باشد. ولی خب، نمیشد. حسین فرسنگها از من دور بود. هیچوقت آن روز را فراموش نمیکنم؛ انتظار خیلی بدی بود. حسین 12 روز بعد از تولد دخترمان غزل به خانه برگشت.
تا حالا نشده از همسرتان بخواهید به خاطر شما و دخترتان، دوچرخهسواری را کنار بگذارد؟
نه. حسین همان روز اول آشنایی به من گفت موقعیت من این است. من هم قبول کردم. سفرهای حسین از همان روز اول عقدمان شروع شد. بعد از عقد رفت و بعد از یک ماه آمد. همان روز، همهچیز برایم روشن شد. گفتم بله زندگی با یک ورزشکار همین است؛ یک روز بعد از عقد میرود و یک ماه بعد میآید.
- حالا از این همه سفر، سوغاتی هم به شما میرسد؟
بله، همیشه سوغاتی میآورند؛ آنقدر زیاد که بعضی وقتها عصبانی میشوم و میگویم اینقدر پول سوغاتی نده.
- گفتید خودتان هم ورزش میکنید؟
بله، من شناگر هستم؛ البته نه در سطح تیم ملی. مقامهایم بیشتر در سطح استان و کشوری است. مربی و ناجی شنا هم هستم. مدرک مربیگری و داوری اسکواش هم دارم.
- با هم دوچرخهسواری میکنید؟
ما برای این کارها فرصتی پیدا نمیکنیم. این کارها وقت میخواهد. مگر ما چقدر همدیگر را میبینیم؟ ولی نه، یکبار در کیش باهم دوچرخهسواری کردیم. حسین تازه بعد از یک ماه برگشته. دوباره یک هفته دیگر راهی سفر میشود و 25 روز دیگر برمیگردد؛ شما فکر میکنید در این زمان، فرصتی برای دوچرخهسواری هم میماند؟