کمتر کسی همردیف غلامرضا تختی قرار میگیرد. مگر چند نفر هستند که لقب جهانپهلوان برازنده آنهاست؟ سینما که روایت زندگی بزرگان زیادی را روی پرده برده یکبار در ساخت فیلمی از زندگی تختی ناکام مانده بود. دست سرنوشت نگذاشت علی حاتمی فیلم جهانپهلوان تختی را بسازد. چند سال بعد قرار شد بهروز افخمی این پروژه ناتمام حاتمی را تمام کند، اما فیلم او کاملا متفاوت با فضای فیلمهای حاتمی بود و ماجرای فیلم درباره کارگردانی بود که میخواست پروژه ناتمام علی حاتمی را تمام کند و به دنبال علت اصلی مرگ تختی میرود.
اما بهرام توکلی بالاخره یک فیلم زندگینامهای درباره شخصیت تختی ساخت. حالا فیلم تختی روی پرده سینماهای کشور است و در این میان، شاهرخ شهبازی بازیگر نقش سالهای پایانی زندگی تختی هم به آرزوی دیرینه خود رسیده است. توکلی با انتخاب شهبازی به او که در جوانی نتوانسته بود همکاری با علی حاتمی را تجربه کند، فرصت تختی شدن را هدیه کرد. گفتوگوی ما را با شاهرخ شهبازی از علاقهاش به جهانپهلوان تا بازیگری در نقشی که حسرتش را به دل داشت بخوانید.
- کشتی به عشق تختی
دوران نوجوانی شهبازی از همان روزها که در کرمانشاه زندگی میکرد و قدم به دنیای کشتی گذاشت، با نام غلامرضا تختی پیوند خورده بود. او هم مثل همه علاقهمندان به کشتی، جهانپهلوان را الگو و اسطوره کشتیگیران میدانست با این تفاوت که علاقه شخصی او به این پهلوان، با شباهت ظاهری عجیب و غریبش به تختی گره خورده بود. شهبازی میگوید: «نوجوان بودم که سراغ ورزش کشتی رفتم.
من ۴سال بعد از مرگ تختی به دنیا آمدهام اما از همان کودکی آنقدر درباره او شنیده و عکسهایش را دیده بودم که علاقه به پهلوان در وجودم شکل گرفته بود». آنطور که شهبازی میگوید تختی بین کشتیگیران نیازی به معرفی نداشته اما همه مربیان برای ورزشکاران جوانشان از مرام و رفتار این پهلوان تعریف میکردهاند و عکس او مثل امروز در همه سالنهای ورزشی دیده میشد: «شاید از نظر کسب مدال ورزشکاران همدوره دیگری بودند که از تختی جایگاه بهتری داشتند،
اما جوانمردی و پهلوانی تختی را هیچکس نداشت. او فقط ۳۷سال از خدا عمر گرفت اما ۵۰سال بعد از مرگش، هنوز هم مردم او را میشناسند و یادش زنده است». کشتی برای شهبازی تا اوایل دهه اول زندگی ادامه داشته و بعد کمکم از آن فاصله گرفته است؛ «در کرمانشاه کشتیگیران خوب زیاد هستند. بهخاطر دارم آن زمان که من کشتی میگرفتم، ۵نفر از کرمانشاه در تیم ملی حضور داشتند. رقابت کار سختی بود و تلاش فراوانی نیاز داشت.» شهبازی کشتی را کنار میگذارد و سراغ کار و کاسبی میرود.
- آرزوی از دسترفته
شهبازی وقتی ۲۳ساله بوده، خیلی اتفاقی پایش به صداوسیمای کرمانشاه باز میشود؛ «من راننده بودم و روزی که یکی از گویندگان شهرمان را سوار کردم، با او از علاقهام به حضور در صدوسیما حرف زدم. به این ترتیب وارد این سازمان شدم.» آیتمهای کوتاهی که با نام «ماجراهای زرنگباشی» از شبکه استانی پخش میشد، تجربه حضور جلوی دوربین را برای شهبازی رقم میزند. همان روزها رئیس وقت آن سازمان که از علاقه این جوان به تختی خبر داشته به او خبر میدهد که علی حاتمی قراراست فیلمی از زندگی غلامرضا تختی بسازد.
شهبازی هم راهی تهران میشود و خودش را به دفتر علی حاتمی میرساند، شباهت ظاهری بیاندازه او به تختی باعث میشود کارگردان تصمیم بگیرد بازی در نقش جوانیهای جهانپهلوان را به شهبازی بسپارد. اما دست مرگ، کارگردان را از ادامه ساخت فیلم بازمیدارد. شهبازی میگوید: «تا یک هفته گریه میکردم و ناراحت بودم. باورم نمیشد که فقط چند قدم با رسیدن به آرزویم فاصله داشتم اما به آن نرسیدم.
بعد از آن دیگر به بازیگری فکر نکردم. با خودم میگفتم تو قرار بود تختی باشی پس هیچ نقش دیگری نمیتواند برایت کافی باشد. به این ترتیب دنیای سینما و بازیگری را به کل فراموش کردم و پشت سر گذاشتم». شهبازی کارمند وزارت بازرگانی میشود و مدتی هم مشغول بهکار بوده تا اینکه بخش مربوط به فعالیت او تعطیل و او وارد شغل آزاد میشود.
- رویاها تعبیر میشوند
ماجرای بازی کردن شهبازی در نقش تختی آنقدر عجیب و اتفاقی بوده که برای خودش هم تبدیل به یک داستان باورنکردنی شده است. جوانی که یکبار تا پای بازیگر شدن پیش میرود و به آرزویش که بازی در نقش تختی است نزدیک میشود اما به در بسته میخورد، بیشتر از ۲۰سال بعد دوباره و باز هم بر حسب اتفاق این فرصت را پیدا میکند و این بار رویایش محقق میشود. شهبازی میگوید:
«در فضای مجازی باخبر شدم که بهرام توکلی میخواهد این فیلم را بسازد. چندان امید نداشتم اما برای تست گریم رفتم و در کمال تعجب پذیرفته شدم. من بازیگر نبودم و تکنیکهای این هنر را نیاموخته بودم. تنها چیزی که مرا به طرف این کار میکشاند علاقه بیاندازهام به تختی بود». شهبازی با کمک تهیهکننده و کارگردان فیلم به نقش نزدیک میشود اما کار سختتر از چیزی بوده که انتظار داشته است؛ «توکلی کارگردانی حرفهای و بسیار سختگیر است بهطوری که بعضی سکانسها را بارها فیلمبرداری میکردیم تا مورد قبول او باشد. برای من بازی در صحنههای احساسی فیلم مثل سکانس ورودم به هتل بسیار سخت بود.
این صحنهها دیالوگ نداشت و در سکوت، خودم را جای جهانپهلوان میگذاشتم و از حجم درد و ناراحتیای که داشته بغض میکردم. اما نمیتوانستم اشک بریزم چرا که قرار نبود بینندگان چهره گریانی از پهلوانشان ببینند.» آنطور که شهبازی میگوید قرار بوده نقش جوانی تختی را هم او بازی کند اما از آنجا که بازیگر نقش نوجوانی ریزنقش بوده، کارگردان ترجیح داده از بازیگر دیگری استفاده کند تا تغییرات ظاهری نقش قابلقبول باشد.
شهبازی میگوید گروه حرفهای سازندگان فیلم فضایی را فراهم کرده بودند که نابازیگری مانند او به راحتی بتواند جلوی دوربین برود؛ «زحماتی که عوامل پشتصحنه میکشند هرگز دیده نمیشود، اما باورکردنی نیست که برای هر دقیقه از فیلم، چه گروه پرتعدادی مشغول تلاش هستند. اگر فیلم خوب از آب در آمده در واقع حاصل زحمات آنهاست.»
- حمایت برای بازیگری
خیلی از خانوادهها بهخصوص در دهههای قبل، چندان با ورود فرزندانشان به دنیای هنر و سینما موافق نبودند. آنها ترجیح میدادند فرزندشان درس بخواند یا کار و کاسبی پررونقی راه بیندازد. با این حال والدین شهبازی وقتی باخبر میشوند شاهرخ ۲۳ساله قصد دارد برای بازی در فیلم علی حاتمی داوطلب شود، با شوق و ذوق او را راهی تهران میکنند. شهبازی میگوید: «مادرم از علاقه فراوان من به شخصیت پهلوان تختی خبر داشت.
با شوخی از این حرف میزد که مادر من و مادر جهانپهلوان همنام هستند. خودش هم همیشه از خوبی و جوانمردی این اسطوره تعریف میکرد به همین دلیل وقتی میخواستم شانسم را برای بازی در نقش تختی امتحان کنم با خوشحالی حمایتم کرد». هرچند مادر شهبازی نتوانست تصویر پسر جوانش را روی سردر سینماها ببیند اما این روزها با شوق به تماشای فیلم نشسته و به گفته شهبازی، روزنامههایی را که عکس فرزندش در آنها چاپ شده با علاقه تهیه میکند.
- پسر تختی نیستم
شهبازی میگوید بازخوردهایی که موقع تماشای فیلم با مردم در اکران عمومی گرفته رضایتبخش بوده است؛ «یک خانم مسن در اکران عمومی سر راهم قرار گرفت و گفت پسرم ببین چه کار خوبی کردهای که خداوند این نان را در سفره تو گذاشته است. مجید حاجرضایی، کارشناس ورزشی هم بعد از تماشای فیلم به دیدارم آمد و گفت که تختی و مسابقاتش را از نزدیک دیده و بازی من خاطراتش را زنده کرده است.» شهبازی اضافه میکند:
«من نابازیگر بودم، اما خوشحالم که این نقش به دل مردم نشسته، این را از پیامهای پرمهرشان در فضای مجازی متوجه میشوم. برایم مهم نیست که نخستین فیلم من، به آخرین فیلمام هم تبدیل شود. برای من فقط این مهم بود که یادگاری از من به جا بماند. شبیه به جهانپهلوان که برای همیشه نامش ماندگار شده است. میدانم که احتمالا تا سالها به مناسبتهای مختلف این فیلم دیده میشود و نامی که از من باقی میماند هم با نام تختی گره خورده است. این باعث افتخار من است».
شهبازی میگوید از همان جوانی هر بار وارد سالنهای ورزشی شده یا در کوچه و خیابان، مردم از شباهت چهرهاش به تختی گفتهاند و تصور کردهاند که او نسبتی با جهانپهلوان دارد. او میگوید: «خوشحال بودم که چهرهام شبیه مردی است که مردم تا این اندازه او را دوست دارند. همین اواخر روزی به ابنبابویه رفته بودم. بر سر مزار پهلوان تختی نشسته بودم که پیرمردی نزدیک آمد، با گریه بغلم کرد و پرسید: تو پسر جهانپهلوانی؟ باورش نمیشد که من نسبتی با تختی ندارم و فقط افتخار بازی در نقش او را پیدا کردهام».
- الگویی برای همه نسلها
شهبازی میگوید که خودش در نوجوانی کتابهای مربوط به تختی را میخوانده تا بیشتر از قبل با شخصیت او آشنا شود. به همین دلیل هم به خوبی با ماجراهای فیلم ارتباط برقرار کرده است. اما به اعتقاد او نسل امروز و جوانان شناختی از جهانپهلوان ندارند؛ «شاید این فیلم بتواند تختی را به کم سن و سالها بشناساند. چه الگویی بهتر از این اسطوره میتوان معرفی کرد؟ دیدن این فیلم پاسخگوی نیاز به الگو داشتن جوانان بود.
دوست دارم از مردم دعوت کنم بهخصوص با فرزندان نوجوانشان به تماشای این فیلم بنشینند چون فقط با یک فیلم سرگرمکننده طرف نیستند. همه ما وظیفه داریم اسطورهها و الگوهای این خاک را به نسلهای بعدی معرفی کنیم. استقبال مردم از این فیلم نشان خواهد داد که یاد جهانپهلوان هنوز زنده است و هرگز فراموش نخواهد شد.» به اعتقاد شهبازی نسل جدید الگوهای خود را با وسواس بیشتری انتخاب میکنند و باید به آنها در این راه کمک کرد. او میگوید خودش هم با پسر خردسالش درباره شخصیت تختی حرف میزند تا از کودکی او را با ویژگیهای اخلاقی این پهلوان محبوب آشنا کند؛ «وقتی بزرگتر شود مطمئنم که او هم تختی را الگوی خود قرار میدهد و میداند که چطور باید با مردم رفتار کند.»
- شبیه تختی شدن
شهبازی میگوید علاقهای که از نوجوانی به شخصیت جهانپهلوان داشته باعث شده همیشه تلاش کند ویژگیهای اخلاقی تختی را در خودش تقویت کند. او میگوید: «میدانستم آنچه تختی را اسطوره کرده اخلاق پهلوانی اوست. سعی کردم در حد توانم از اسطوره یاد بگیرم. هرچه در توانم بوده برای پدر و مادرم انجام دادهام و فکر میکنم از دعای خیر آنها هم بوده که به آرزویم رسیدم. در شغل خودم هم بهعنوان مشاور املاک، اهل فریبکاری نیستم و به هیچ قیمتی صداقت را کنار نمیگذارم. نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما فکر میکنم اگر ویژگی اخلاقی مثبتی در من وجود دارد، از تأثیر علاقهام به تختی و الگو قرار دادن این پهلوان است».
شهبازی از جوانمردیهای تختی در کمک به ناتوانان و آسیبدیدگان میگوید و از کمکهایش به مردم زلزلهزده بویینزهرا یاد میکند: «این روزها که مردم شهرهای سیلزده کشورمان با مشکلات فراوانی روبهرو هستند زنده کردن مرام و معرفت پهلوانی تختی راهگشاست. خوشحالم که هنوز جوانمردی تختی زنده است و هرچند فکر نمیکنم دیگر قهرمانی مانند او داشته باشیم، اما اگر فداکاریهای این شخصیت را الگو قرار دهیم همه ما به یاری مردم مصیبتدیده میشتابیم».
- بازی در فیلم پلیسی
برای شهبازی که خیلی اتفاقی راهش با سینما هم مسیر شده، بازیگری جذابیتهای زیادی داشته است؛ «هرچند بازیگری خیلی سخت است اما برای من تجربه شیرینی بود که باعث شد به سینما بیشتر از قبل علاقهمند شوم. به همین دلیل اگر پیشنهادهای دیگری مطرح شود دوست دارم که در سینما فعالیت کنم. خیلی دوست دارم در یک فیلم پلیسی هم نقش داشته باشم. برای من بازی در نقش تختی آرزویی بود که برآورده شد اما اینکه سرنوشت چه خوابی برایم دیده و قرار است بازیگری برایم ادامه داشته باشد یا نه، باید منتظر آینده بمانم.» میانه شهبازی با شهرت خوب است و از اینکه مردم نام او را کنار نام تختی بر زبان میآورند لذت میبرد. شهبازی میگوید اگر علی حاتمی همان سال موفق میشد فیلم را بسازد، سرنوشت او هم عوض میشد و البته فیلم هم احتمالا تأثیرگذارتر بود.
- جواد طوسی
سازندگان فیلم «غلامرضا تختی» با درنظرگرفتن ظرفیتهای سینما برای انجام یک پرترهنگاری متفاوت و با آگاهی از وجوه کاریزماتیک تختی (بهویژه در اذهان عمومی)، به پیشواز ساخت و تولید این فیلم رفتهاند. در آثار قبلی بهرام توکلی هم شاهد بودیم که او همواره با نگاهی روانشناسانه به سراغ موضوع انتخابی و دنیای آدمهایش میرود. با این نشانهها و پیشفرضها، میبینیم که در اینجا به جایگاه مردمی تختی جفا نشده و او حضور ماندگارش را در متن جامعه و میان توده مردم حفظ میکند.
- حسین عیدیزاده
توکلی در روایت این گوشه از زندگی تختی نه کاملا موفق است و نه کاملا ناموفق. فیلم آنجاهایی موفق است که تختی تنهاست، تنهای تنها و دوربین آرام به او نزدیک یا دور میشود، مثل آن شبی که از پای تماشای فیلمی از فردین بلند شد و در خیابان تنها راه رفت یا آنجا که پدر را به آسایشگاه برد و باز هم آنجا که بعد از مرگ پدر وسایلش را جمع کرد و از همه کوبندهتر آنجا که به ورزشگاه راهش ندادند وقتی پوسترهایش را میفروختند.
- پرویز جاهد
بالاخره یک فیلمساز ایرانی موفق شد یک فیلم درست و حسابی زندگینامهای (بیوپیک) در مورد یک شخصیت تاریخی، ملی و ورزشی که حساسیت زیاد و روایتهای متعددی در مورد او و زندگی و مرگش وجود دارد، بسازد. تختی بهرام توکلی هیچچیزی کمتر از فیلمهای شاخص ژانر ورزشی از نوع «گاو خشمگین»، «کشتیگیر»، «راکی»، «محمدعلی» یا «مبارز» ندارد. فیلمی که با استفاده از راوی دوم شخص روایت میشود که خود بهعنوان عکاس و گزارشگر در فیلم حضور دارد.
- یادداشت منتقد
- نگاه روشنفکرانه به جهان پهلوان
سعید مروتی:
«غلامرضا تختی» قرار است با فنسالاری (طراحی صحنه، فیلمبرداری سیاه و سفید، چهرهپردازی و کارگردانیای دقیق و پرنکته) تصویری از اسطوره پهلوانی ایرانی بسازد. فیلم قرار است حسی از مستندبودن را به تماشاگر القا کند و در عین حال تصاویری غریب خلق کند که مشابهش را در هیچ فیلم ایرانیای ندیدهایم. تلاش و انرژی فراوان صرف بازآفرینی گذشته شده تا چهره تختی در دل متنی متقاعدکننده جلوهای باورپذیر داشته باشد.
اینکه غلامرضا تختی چقدر مردمدار بوده با نمایش آنچه فیلمساز از زندگی شخصی جهان پهلوان به تصویر کشیده، به نتیجهای معکوس برای تماشاگر امروزی میانجامد. صداقت و مردمداری تختی، با این نحوه پرداخت از نگاه تماشاگر به بلاهت و نداشتن عقل معاش تعبیر میشود. فیلم بیشتر بر انفعال تاکید دارد تا کنشمندی جهان پهلوانی که با «نه» گفتن به سیستم، شهره شد. از تمام مسابقات مهم تختی، تنها فینال المپیک ملبورن را میبینیم که برای فیلمی زندگینامهای درباره مهمترین ورزشکار تاریخ معاصر ایران، نابسنده است. فیلم مشخصا از کمبود حس و حال و گرما رنج میبرد و تمایزش را هم از نگاه سرد و با فاصله سازندهاش به دست میآورد.
نگاه روشنفکرانه به جهان پهلوان اسطورهای ایران، به فیلم متفاوتی انجامیده که شاید خوشایند منتقدان باشد، ولی توقع مردمی که نسل به نسل شیفته تختی شدهاند و به عشق جهان پهلوان به تماشای فیلم توکلی نشستهاند را برآورده نمیکند. مشکل فیلم از سازندهاش میآید که در سالهای اخیر کوشیده جهانِ شخصیاش را با سفارشهایی که میپذیرد تلفیق کند.
سریالی که از درون میآید و میتواند فیلمی جنگی به سفارش موسسه اوج را به اثری قابل قبول برای تماشاگر دلزده از شعارهای ایدئولوژیک تبدیل کند در مورد سفارش ساخت زندگی شخصی، کار نکرده و جواب نمیدهد. شاید مشکل به سفارشدهنده بازگردد که برای ساخت فیلمی درباره تختی، کارگردان درستی انتخاب نکرده و نتیجه، اثری است که با تمام ظرافتها و زیبایی بصری و توانایی در بازآفرینی گذشته، به فرجامی جز شکست نمیرسد.