طبق آمارهای رسمی هلالاحمر هماکنون بیش از ۱۵۰هزار نفر از سیلزدگان در استانهای لرستان، خوزستان و گلستان همچنان در اردوگاهها و چادرهای بحران روزگار را سپری میکنند و از سوی دولت و نهادهای امدادرسان نیازهای اولیهشان برای زندگی رفع و رجوع میشود؛
اما در این شرایط به اعتقاد کارشناسان آموزش تاب آوری اجتماعی برای پذیرش و رودررویی سیلزدگان با شرایط سخت و امدادهای روحی و روانی جزو نیازهای اساسی آنهاست. کارشناسان اجتماعی و روانشناسان در گفتوگو با همشهری تأکید دارند که دولت در کنار سازمانهای مردم نهاد و انجیاوها باید سیلزدگان را به ساخت دوباره زندگیشان تشویق کنند و مشارکت سیل زدگان را برای عبور از بحران کنونی جلب کنند. تجربه کشورهای مختلف پس از وقوع بلایای طبیعی نشان میدهد که دولتها نقش حمایتی را دارند و این خود مردم آسیبدیده هستند که پس از پایان اسکان موقت شروع به ساخت دوباره زندگیشان میکنند. درباره اهمیت آموزش تاب آوری اجتماعی پیش و بعد از وقوع بحرانهای طبیعی و تشویق آسیب دیدگان برای ساختن دوباره زندگیشان با کارشناسان گفتوگو کردهایم.
- مردم آموزش ندیده و مدیران بحران بیتجربهاند
- امیرمحمود حریرچی، جامعهشناس
کشور ما جزو ۱۰کشور بلاخیز دنیاست. با وجود این ما یک ستاد مدیریت بحران داریم با حداقل بودجه و توان کارشناسی بسیار محدود. این یک واقعیت است که ما تابآوری را در شرایط بحران نیاموخته و آموزشهای لازم را ندیدهایم. متأسفانه قبل از وقوع بحران نه مردم آموزش کافی دیدهاند و نه مسئولان ما در زمینه کمکرسانی باتجربه هستند. اینکه ما چقدر برای اتفاقات تلخ آماده هستیم و آموزش دیدهایم که اگر در چنین شرایطی قرار گرفتیم دوباره با امید کوشش به ساختن زندگی کنیم، نکته مهمی است؛
توجه داشته باشیم که توان دولت و سازمانها و نهادها محدود است و بعد از شرایط بحرانی و امدادرسانیهای اولیه، مردم آسیبدیده با حمایت دولت و سازمانهای مردمنهاد برای ساختن زندگیشان باید دوباره تلاش کنند. توانمندسازی افراد بحرانزده نکتهای بسیار، بسیار مهم است. مراد از توانمندسازی تنها رفع نیازیهای اولیه، اسکان موقت و... نیست. مردم باید آموزش ببینند تا بتوانند بعد از وقوع بلایا و بحران در کنار حامیانشان برای بازگشت به زندگی عادی کوشش کنند.
با این وجود تاریخچههای بحران نیز در تابآوری تأثیرگذار است. در سیلاب اخیر که حدود ۱۰میلیون نفر بهصورت مستقیم و غیرمستقیم درگیر آن شدند بیتردید نخستین چیزی که به اذهان مردم بحران زده خطورمی کند تاریخچه بحرانهای قبلی است؛ مثلا زلزله کرمانشاه. مردم بعد از بحرانها خبرها را دنبال میکنند. آنها کنجکاوند تا بدانند که بر سر آسیبدیدگان چه آمده است.
اگر تاریخچه بحران را مثبت ارزیابی کنند تابآوریشان بیشتر میشود اما اگر به هر دلیلی درست یا غلط این ارزیابی ذهنی به مسیرهای منفی منتهی شود از مقاومتشان کاسته میشود. ازاینرو عملکرد مسئولان برای افزایش تاب و تحمل آسیبدیدگان نقش تعیینکنندهای دارد. آنها با سعه صدر، شنیدن صحبتهای مردم درگیر بحران و تلاش برای حل مشکلات میتوانند تابآوری اجتماعی را در این مناطق افزایش دهند.
نکته حائز اهمیتی که اکنون باید در مناطق سیلزده به آن توجه ویژه داشت، مسئله کودکان است. تغییر در روال زندگی عادی بیش از هر چیز به کودکان صدمه میزند. ترسها و فوبیاهای بسیاری سراغ آنها میآید. متأسفانه دراین شرایط حساس شاهد آنیم که در مناطق بحرانزده بخشی از مدارس همچنان تعطیل است! درحالیکه کودکان در این مناطق بیش از هر زمان دیگری نیازمند گروهها و جمعهایی هستند که در مدارس تشکیل میشود.
مسئله، درس و مشق نیست؛ آنها میتوانند در مدارس نگرانیهایشان را به اشتراک بگذارند، آموزش ببینند و با قرار گرفتن در محیطهای دوستانه از فوبیا و ترسهای خود بکاهند. در کنار همه اینها علاوه بر کوشش و یاری متولیان امر برای بهبود شرایط مردم آسیبدیده، باید هرچه سریعتر از ظرفیت مددکاران اجتماعی با تمام توان استفاده کرد. مددکاران اجتماعی به مردم میآموزند که در بحران، شکیبا باشند و منطقیتر رفتار کنند.
- مردم سیلزده باید به زندگی عادی سوق داده شوند
- حمید پورشریفی، روانشناس سلامت
افراد در شرایط بحران بهطور طبیعی هیجانهای منفی از خود بروز میدهند. اما وقتی این هیجانات از حالت و سطح طبیعی خود فراتر میرود، نشاندهنده دو مسئله و اشکال عمده است؛ در وهله نخست اشاره به این دارد که این افراد به هیچ عنوان مهارتهای کلی کنترل خشم و هیجانهای منفی و آسیبزا را در طول زندگیشان آموزش ندیدهاند و نکته بعدی و مهمتر به ادراک آنها بازمیگردد. در واقع آنچه در بحران، میزان هیجانهای منفی را افزایش میدهد ادراک منفی افراد بحرانزده از حمایتهای پیشرو است. درستی یا نادرستی این ادراکها اهمیتی ندارد، مسئله اصلی اعتماد و اطمینانی است که کمرنگ شده و باید افزایش پیدا کند و مردم و آسیبدیدگان ببینند که با حمایتهای دولت به زندگی عادی بازخواهند گشت.
ناشکیبایی، افسردگی، گلایهمندی و در مواقعی بروز پرخاشگری از سوی افراد بحرانزده از این مسئله ناشی میشود که آنها تصور میکنند، اگر برای جذب منابع حمایتی هر چه زودتر تلاش نکنند فردا چیزی عایدشان نخواهد شد. مردم گرفتار در بحران، هیجانهای عمومی را بهخوبی درک میکنند، آنها خوب میدانند که حمایتهایی که در روزهای اولیه حادث شدن بلایای طبیعی مانند زلزله، سیل و... به سوی آنها سرازیر میشود بهزودی فروکش خواهد کرد.
پس آنها دریافتهاند که فرصت اندک است. با این منطق تنها راه چاره را در این میبینند که مسئولان، ناجیان، جهادگران مردمی و هر شخص حقوقی و حقیقی را که پا در عرصه امداد و یاری رساندن به آنها میگذارد به هر نحوی که شده تحتتأثیر قرار دهند تا شاید بتوانند با جذب حمایتها مقداری از آسیبها و ضررها را جبران کنند. در واقع اصلیترین مسئلهای که باعث میشود زلزلهزدگان، سیلزدگان و ... ناشکیبا شوند و در برخی مواقع درخواستهای غیرمنطقی از حامیان و امدادگران داشته باشند، برگرفته از ادراکهای عمومی است که در جامعه شاهد هستیم؛ ادراکهایی که متأسفانه رنگ و بوی عدماطمینان نسبت به عملکردهای حمایتی سازمانها و نهادهای دولتی و مردمی دارد و این در شرایطی است که کمکهای بسیاری به مردم شده است.
با این حال در شرایط حاضر تنها راه ممکن برای سوق دادن مردم بحرانزده به تأمل و شکیبایی و همچنین ترغیب آنها به تلاش برای بازگشت به زندگی روزمرهشان، استقرار و حمایت از منابع آموزشدهنده در این مناطق است. بهزیستی، وزارت بهداشت، دانشگاهها و هر سازمان و نهاد دولتی و مردمی که توان آموزشی دارند باید در این مناطق مستقر شوند و آموزشهای سلامت روان از سر گرفته شود و مردم به بازگشت به شرایط عادی تشویق شوند. در واقع باید هر ۴ مولفه حمایت اجتماعی (حمایت احساسی و عاطفی - حمایت ابزاری و فیزیکی - حمایت اطلاعاتی -حمایت در ارزیابی و شناخت) در مناطق بحرانزده اجرایی شود تا تابآوری اجتماعی افزایش یابد و مردم با حمایتهای اولیه دوباره شروع به ساختن زندگیشان کنند؛ اتفاقی که در همه دنیا رخ میدهد.
- نااطمینانی از آینده و ضعف رفتار تابآورانه در بلایای طبیعی
- سیدحسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران
انسانها در طول تاریخ در معرض حوادث و بلایای مختلفی در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و طبیعی و غیرطبیعی قرار میگیرند. از جمله این حوادث طبیعی میتوان به زلزله، سیل، طوفان و... اشاره کرد. بدون شک در این شرایط یکی از مهمترین مهارتها، مهارت تابآوری اجتماعی و فردی است که میتواند تکیهگاه مناسبی برای مدیریت بحرانها و خروج سازگارانه در چنین شرایطی باشد. توضیح این نکته در ابتدای این یادداشت ضروری است که منظور من از تابآوری «سوختن و ساختن نیست» بلکه تابآوری را یک فرایند فعالانه میدانم که قبل، حین و بعد از بحرانهای طبیعی میتواند کاربرد داشته باشد.
در چنین حالتی مردم یاد میگیرند چگونه بر بحرانهای طبیعی از قبیل سیل غلبه کنند و اینکه یاد میگیرند که چگونه با شرایط سخت پس از بحرانها سازگار شوند و خود را آماده مواجه شدن با مشکلات آینده کنند. در واقع نشان دادن واکنشهای منطقی در این شرایط سخت و دشوار میتواند نشانهای از توانمندی مردم برای خروج از بحرانها باشد تا بتواند قدرت ترمیمپذیری خود را افزایش دهند و بر اوضاع تسلط داشته باشند. با وجود اهمیت این مهارت در زندگی روزمره و نه فقط در شرایط بحرانی، شاهد بیتوجهی یا کم توجهی به این موضوع هستیم.
گرچه فقط مردم نیستند که در این زمینه مشکل دارند بلکه نحوه مدیریت بحران هم میتواند بر این رفتار مغایر تابآوری اجتماعی در جامعه در شرایط بحران دامن بزند. تاملی بر رفتار مردم در جوامع مختلف نشان میدهد که همیشه رفتار مردم یکسان نیست. در اینجا به چند نکته میخواهم اشاره کنم که چرا مردم رفتاری مغایر تابآوری در شرایط بحرانهای طبیعی از خود نشان میدهند.
شدت بحران و تأثیری که مردم از بحرانها میپذیرند (مثل سیل اخیر که بیش از ۲۰ استان کشور را درگیر کرده بود) بر نحوه رفتار مردم تأثیر میگذارد. در سیل اخیر که تقریبا به اذعان مسئولان مرتبط در کشور ما بیسابقه بود و آثار تخریبی که سیل از خود بر جای گذاشت بر رفتار مردم تأثیر گذاشت. نداشتن تجربه چنین شرایطی موجب شد که هم مردم و هم مسئولان غافلگیر شوند و نتوانند واکنشهای منطقی داشته باشند. نااطمینانی از عملکرد مدیران و دستگاههای مرتبط یکی از مهمترین دلایل در نشان دادن واکنشهای منطقی یا غیرمنطقی درچنین شرایطی است.
وقتی مردم به بحرانهای قبلی نگاه میکنند و اینگونه تحلیل میکنند که مسئولان به قولهای خود عمل نکردند یا آنگونه که میبایست عمل نکردند بهمراتب برای تضمین آینده خود تلاش میکنند همه مطالبات خود را بهصورت آنی دریافت کنند. گر چه اگر واقعبینانه نگاه کنیم جبران این میزان تخریب که سیل در کشور بهوجود آورده، نه در ایران که در هیچ کشوری در کوتاهمدت امکانپذیر نخواهد بود. اما این واقعیت را هم باید درنظر داشته باشیم که در سیل اخیر بعضی از مردم همه داراییهای خود را از دست دادند و نسبت به آینده خود نگرانی زیادی داشته و دارند.
لذا در چنین شرایطی که تجارب قبلی هم نشان از عملکرد نه چندان خوب دستگاههای مسئول دارد موجب میشود تا مردم نسبت به آینده خود نگرانی بیشتری داشته باشند. همین که احساس تنهایی در وجود آنها رخنه کند زمینه را برای بروز رفتارهای غیرمنطقی از نظر ما و منطقی از نظر خودشان بیش از پیش فراهم میکند. چراکه احساس بیپشتوانگی میکند. گر چه ما در چنین شرایطی شاهد مشارکت و کمک مردم بهصورت حضوری، مالی و غیرمالی و...
هستیم ولی تجربه زیسته مردم (که خیلی هم با واقعیت مغایر نیست) نشان میدهد که این مشارکت ادامهدار نخواهد بود. متأسفانه عدهای هم از طرق مختلف بر این فضای بیاعتمادی به نهادها و افزایش نگرانی به آینده دامن میزنند و این شرایط هم میتواند رفتار مردم را تحتالشعاع قرار دهد. مطالبات نهفته و مانده قبلی مردم در کشور (در شرایط قبل از این چنین بحرانهایی) هم میتواند بر نوع واکنشهای مردم تأثیر بگذارد. لذا عدهای قلیل از مردم بحرانها را فرصتی برای پیگیری و تحقق آن مطالبات میدانند.