به گزارش همشهری آنلاین، ژان-پیر و لوک داردن در بیستمین سال فعالیت حرفهای در دنیای سینما و در یازدهمین تجربه کارگردانی سیاهه جوایز و افتخارهای خود را در جشنواره کن کامل کردند. هفت فیلم پیشین این دو برادر بلژیکی دو جایزه نخل طلایی بهترین فیلم، دو جایزه بهترین بازیگر، یک جایزه بهترین فیلمنامه و یک جایزه بزرگ هیات داوران برده بودند و این بار جایزه بهترین کارگردان را در حضور انبوهی از نامهای بزرگ از آن خود کردند.
داردنها که سابقه کار کردن با ستارههایی چون ماریون کوتیار و سسیل دوفرانس را در کارنامه دارند، در «احمد جوان» سراغ چهرهای نوظهور و استعدادی جوان رفتهاند که یکتنه بار فیلم را از ابتدا تا انتها بر دوش کشیده است. داستان درباره زندگی یک مسلمان افراطی است و به نظر میرسد شباهتهایی در مضمون با «کودکی با دوچرخه» و حتی «رزتا» داشته باشد. ژان-پیر ۶۸ ساله و لوک ۶۵ ساله در گفتگو با سینهیوروپا از فیلم تازه خود میگویند.
- چطور به سرنوشت یک پسر جوان بنیادگرا علاقهمند شدید؟
ژان-پیر داردن: حملههای تروریستی که در فرانسه و بلژیک اتفاق افتاد، دلیل اصلی علاقه ما به این موضوع بود. نزدیکی جغرافیایی ذهن ما را به هم ریخت و از خودمان پرسیدیم چگونه با ساختن فیلم میتوانیم به این ماجراها واکنش نشان دهیم.
- احمد کیست؟
لوک داردن: تصمیم گرفتیم احمد یک پسر بسیار جوان باشد، یک کودک حتی تا اجازه داشته باشیم نشان بدهیم چگونه ذهن جوان و منعطف یک نوجوان میتواند خود را در خدمت آرمانهای یک ایده نفرتگرا قرار دهد. او با تمام وجود به این باورها اعتقاد دارد و از خود بنیادگراها هم بنیادگراتر میشود. پسرک میخواهد زودتر وارد عمل شود. از سوی دیگر، میخواستیم نشان دهیم گاهی جسم از کنترل ذهن و روح خارج میشود و امید به زندگی و زنده ماندن از مرگ پیشی میگیرد. ابتدا تلاش کردیم با یک شخصیت بزرگتر کار نوشتن فیلمنامه را پیش ببریم اما واقعا اذیت شدیم. نمیخواستیم چند ماه از عمرمان را صرف کاری بیهوده کنیم.
ژان-پیر: امیدمان یافتن داستانی کوچکتر با بازخوردی جهانیتر بود. احمد خاطرهای از پسرعموی فقیدش در ذهن داشت و این خاطره مرگبار همه جا همراهش بود.
- احمد رابطهای منحصر به فرد با زبان دارد؛ چیزی میان خشونت کلامی و نفوذناپذیر بودن نسبت به هر گفتمان جایگزین...
ژان-پیر: ما واقعیت متعصب بودن را خیلی جدی گرفتیم. متعصبها به دنیای بیرون گوش نمیدهند و بین خودشان و دنیا دیوار میکشند. تنها هدفشان این است که دیگران را شبیه خودشان کنند؛ حالا هزینهاش هر چه باشد. داستان فیلم تلاش برای کمک به بازگشتن پسرک به کثافتی است که خودش میخواهد از آن نجات پیدا کند البته بدون افتادن به دام سادگی است. در نهایت هم کار به جایی میرسد که وقتی کاری از دست واژهها برنمیآید، این بدن اوست که پسر را روی زمین بازمیگرداند.
- و نکته جالب اینکه احمد اصلا کمبود محبت ندارد.
لوک: ما ناچار بودیم سراغ تمام شخصیتهایی برویم که میکوشند احمد را از تعصب بیرون بکشند و در این راه گاهی به نظر میرسید اوضاع تردیدآمیز شده است. در مرحله نوشتن فیلمنامه به این نتیجه رسیدیم که برخلاف دیگر فیلمهایمان، ما نمیتوانیم شخصیتی خلق کنیم به احمد کمک کند فردی دیگر بشود. او میبایست با کمک خودش تغییر میکرد.
- به نظر میرسد دین و مذهب موضوعی نیست که چندان بتوان در فیلم با آن سر و کله زد؟
لوک: ما از زاویه بدن به آن نزدیک شدیم. آموزههای احمد به گونهای است که به او اجازه نمیدهد به دیگران نزدیک شود یا دیگران را به درون خود راه دهد. این راهی است برای مراقبت و دوری همیشگی خود از دنیا و دیگران. دوری از هر چیز که میتواند پسرک را آلوده کند.