فیلم عکس دستهجمعی روزنامهنگاران روزنامه «جامعه» را در میدان جوانان محملی میکند برای جستوجوی آدمهای عکس و روایت زندگی آدمها و اتفاقها و تکهای از تاریخ مطبوعات ایران.
پرسش نخست این است که آیا فیلم قرار است روایت مطبوعات دومخرداد باشد یا روایت تحولات سیاسی سالهای اصلاحات یا روایت جمعی که خاطرههای خوشایند مشترکی از روزنامهنگاری دارند؟ بهنظر میرسد که فیلم همه اینها هست و هیچکدام از اینها نیست و میان ایدههای گوناگون سرگردان است. گاهی از فیلم خارج میشود و بیشتر درگیر خاطرهبازی میشود، گاهی به روایت سیاسی سالهای دومخرداد متمایل میشود و گاهی به چرایی وضعیت امروز روزنامهنگاران آن سالها میپردازد.
روایت «میدان جوانان» نهتنها از روزنامههای دوم خرداد بلکه از روزنـــامه «جامعـه» نیز روایت کاملی نیست؛ چراکه نمونههایش را از میان انبوه شخصیتهای حاضر در عکس، بهدرستی انتخاب نکرده است. روایت او از روزنامهنگاری در مطبوعات دوم خرداد، به روزنامهنگاری سیاسی و در نهایت ادبی هنری که کارگردان از آنجا میآید، تقلیل یافته است. یک روزنامهنگار از گروههایی مثل حوادث، اقتصادی، اجتماعی یا ورزشی بهعنوان نماینده انتخاب نمیشود. از ۲ سردبیر یا دبیر ارشد روزنامه جامعه یاد میکند اما نام دومی را اصلا به میان نمیآورد و در عوض، به کسانی میپردازد که نقش چندان پررنگی در روزنامه نداشتهاند. بهنظر میرسد کارگردان یا برای انتخابهای بهتر کوشش نکرده یا در جلب رضایت آدمهای دیگر ناکام بوده یا اینکه از اساس معیار دیگری برای انتخاب آدمها داشته است؛ معیاری که در آن گاهی دوستی و خاطره مشترک غلبه پیدا میکند و کسانی انتخاب میشوند که سابقه دوستی پررنگتری با کارگردان داشتهاند یا شخصیتهای جدی محافل مطبوعاتی و نزدیک به مطبوعات بودهاند، هرچند نقش آنها در مطبوعات دوم خرداد چندان پررنگ نبوده است.
فیلم از ابتدا نقطه عزیمت خود را انتخاب کرده است؛ قرار است روایت شکست باشد و برای اثبات فرضیه خود به پیش میرود. برای همین است که حتی موفقیتهای شخصیتهایش را نیز به شکل شکست جلوه میدهد. عکاس مطبوعات ایران تبدیل به عکاس آژانسهای بینالمللی شده است، اما ماجرا بهگونهای در فیلم نشان داده میشود که انگار خانم عکاس شکست خورده است. شاید برای اثبات همین فرضیه است که کارگردان سراغ آدمهای دیگری که در عکس بودهاند و از قضا قبل و بعد از روزنامه «جامعه» و... نیز روزنامهنگاران موفقی بودهاند، نمیرود. اتفاقا اصلیترین نقش مینا اکبری در مقام کارگردان همینجاست. دقیقا همینجاست که یکی دیگر از آفتها و آسیبهای مطبوعات دومخرداد خودش را نشان میدهد؛ انکار تاریخ و تصور اینکه روزنامهنگاری با آنها آغاز شده و با آنها پایان یافته است.
به جز ماشاءالله شمسالواعظین و احمد غلامی که از منظری تحلیلیتر به روایت روزگار رفته میپردازند، تحلیل دیگر یا صدای متفاوتی در فیلم به گوش نمیرسد. فیلم برای دفع دخل مقدر تکصدایی سراغ یکی از تندروترین چهرههای مطبوعات آن سالها، مسعود دهنمکی رفته است و فیلمی از گفتوگوی سرپایی او در نمایشگاه مطبوعات همان سالها را به نمایش میگذارد، درحالیکه بقیه گفتوگوها و روایتهای فیلم امروزیاند و آدمها از منظر امروز به تحلیل آن سالها میپردازند. با این همه، جای یک صدای تحلیلی معتدل و متفاوت در فیلم خالی است.
«میدان جوانان» با ایده درخشان بازسازی عکس یادگاری پس از ۲۰ سال در میدان جوانان سابق (میدان دکتر کاظم معتمدنژاد) پایان میپذیرد؛ ایدهای که به فیلم شکل میدهد و روایتهای پراکنده فیلم حول محور آن سامان مییابد. اما در سکانس پایانی هم باز سهلانگاری کارگردان رخ مینماید. شمار آدمهایی که میتوانستند در عکس حاضر باشند، باید بیشتر از این باشد اما بهنظر میرسد همه آدمها برای عکس آخر فراخوانده نشدهاند. شاید هم کارگردان تعمداً برای حضور همه آدمها تلاش نکرده تا ایده اصلی او که روایت شکست است، بیشتر جلوه کند.
فارغ از همه اینها، «میدان جوانان» تکهای از سالهای تاریخ مطبوعات را روایت میکند؛ تکهای که اگر روایت شفاهی آن ثبت و ضبط نشود، مثل بسیاری دیگر از تکههای تاریخ مطبوعات فراموش میشود. «میدان جوانان» روایت سالهایی است که حالا در روزهای بیرونقی مطبوعات انگار خیلی دور بهنظر میرسند. «میدان جوانان» از آغاز راه مستندسازی خبر میدهد که پس از تجربه سالها روزنامهنگاری، کار خود را در مقام فیلمساز آغاز کرده است.