تاریخ انتشار: ۱ تیر ۱۳۹۸ - ۱۸:۵۵

«آسفالتی‌ها» داستان زندگی چند دختر و پسر نوجوان ۱۲ تا ۲۱ساله است که در نیویورک ‌تنهایی زندگی می‌کنند. آن‌ها شب‌ها را زیر نور مغازه‌ها یا در اقامتگاه‌های بزرگ‌سالان بیدار می‌مانند تا روز شود و در پناه روشنایی و شلوغی بدون ترس از معتادها، دزدها و تبهکارها بخوابند.

آن‌ها از پلیس‌ها و انجمن‌های حمایتی هم فرار می‌کنند، چون می‌دانند باید به قوانینی که در ازای جای خواب گرم و غذا وضع شده، گوش دهند و ساعت‌ها را زیر نظر مددکارهای اجتماعی بگذارند و به نظرشان همه‌ی این‌ها مُشتی چرندیات و قوانین مضحک و احمقانه‌اند. آن‌ها آزادند و چیزی را با آزادی این‌که می‌توانند هرکاری بخواهند انجام دهند، عوض نمی‌کنند. اما وضعیت با سردشدن هوا، بهبودنیافتن بیماری‌ها بدتر می‌شود و اتحاد بچه‌ها برای پایبندماندن بر سر آزادی‌شان به هم می‌خورد و داستان آسفالتی‌ها از همین نقطه آغاز می‌شود.

آسفالتی‌ها

نویسنده: تاد استراسر

مترجم: ناصر زاهدی

ناشر: نشرافق (۶۶۴۱۳۳۶۷)

رودابه آشورپوری، خبرنگار جوان از شیراز

قلدر مدرسه

«برادلی چاکرز»، دانش‌آموز قلدر مدرسه است که با آمدن مشاور مدرسه، «کارلا»، زندگی‌اش عوض می‌شود. او یاد می‌گیرد چه‌طور با خود و دیگران دوستی کند.

زاویه‌ی دید کتاب تازه است. معمولاً موضوع قلدرهای مدرسه از دید دانش‌آموزان ضعیف روایت می‌شود، اما در این کتاب با برادلی چاکرز، بزرگ‌ترین و خشن‌ترین شاگرد کلاس همراه می‌شویم.

حرف‌ها و افکار از طرف همه‌ی شخصیت‌ها بیان می‌شود، طوری حس می‌کنیم درونشان حضور داریم. نویسنده به روحیات یک نوجوان تسلط دارد و انگار افکار و گفت‌وگوها از زندگی یک نوجوان واقعی برداشته شده است.

وقتی کتاب تمام می‌شود کمی طول می‌کشد تا دلتان بخواهد دوباره سراغش بروید، چون بر خلاف داستان روان، موضوعات مهمی را مطرح می‌کند که ذهن را درگیر می‌کند.

ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر

نویسنده: لوییس سکر

مترجم: پروین علی‌پور

ناشر: نشرافق (۶۶۴۱۳۳۶۷)

نیکی‌سادات دادگستر، خبرنگار افتخاری از کرج