-بله هر شهری قلب دارد. قلب هر شهر قدیمیترین و مهمترین نقطهی شهر است.
سوار مترو میشویم و در ایستگاه امام خمینیره پیاده میشویم. دوست مادر و فرزند او نیز با ما هستند. یعنی ما دسته جمعی به قلب تهران سفر میکنیم. به خیابان امامخمینی میرویم، از جلوی موزهی پست میگذریم و کمی جلوتر به دروازههایی بزرگ و فلزی میرسیم؛ دروازههایی قدبلند، در بنایی با شکوه و متعلق به اواخر دورهی قاجار. فکر میکنم لابد ساخت این درهای فلزی در آن زمان کار خیلی خیلی مشکلی بوده است.
مادرم میگوید: «این دروازههای چدنی را استاد محمدعلی کرمانی در قورخانهی تهران ساخته است.» شاید الآن این سؤال برایت پیش بیاید که قورخانه دیگر چیست؟ ظاهراً قورخانه واژهای ترکی است به معنی کارخانهی اسلحهسازی یا محل تولید سازوبرگ نظامی. نخستین جایی هم که در تهران به این منظور و در دورهی قاجار تأسیس شد، قورخانهی مبارکه نام گرفت و کمکم نام مختصر آن، یعنی قورخانه جا افتاد. قورخانهی تهران، ساختمانی بزرگ در ضلع جنوبغربی میدان توپخانهی وقت(میدان امام خمینی فعلی) بوده است. درِ اصلی این ساختمان بزرگ در خیابان جلیلآباد (خیابان خیام امروزی) باز میشد. گرچه قورخانه بهطور رسمی کارخانهی اسلحهسازی تلقی میشد،اما بنابه نوشتهی جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم»، کمتر اثری از ساخت اسلحه و مهمات در آن به چشم میخورد و بیشتر، وسایل آتشبازی برای فعالیتهای نمایشی در شبهای عید و جشنهای مذهبی و ملی در آن تهیه میشد.
به درهای بزرگ فلزی نگاه میکنیم، روی درهای فلزی پر است از عناصر تزئینی مانند مرغ هما و نقوش تجریدی شبیه اژدها. دروازهی بزرگ به سواره نظامها اختصاص داشته و درهای باریکتر به پیادهها. ما هم از درهای پیاده نظام وارد محوطهی سنگ فرش شده میشویم؛ محوطهای با درختان تنومند و بناهای قدیمی و زیبا. انگار پا گذاشتهایم به قرنهای گذشته. آنقدر این فضا هیجانانگیز است که نگو. هوا هم با این فضا هماهنگی دارد. هوای گرفته. نم باران. باد خنک.
ظاهراً سر در باغ ملی از بناهایی است که از دورهی قاجار به یادگار مانده و در چند سال نخست قرن حاضر (۱۳۰۱تا۱۳۰۴) نوسازی شده است. هر چند بنا به آنچه در ویکیپدیا آمده، «سر در فعلی باغ ملی و پس از آن ساختمانهای مجاور آن به دستور مستقیم رضا شاه و توسط جعفر خان کاشانی و کمک آلمانیها (پیش از برافروخته شدن آتش جنگ جهانی دوم) ساخته شد. این سردر، در جانب شرقی سر در قبلی و با همان ابعاد و شکل ظاهری ساخته شد و پس از آن سر در قبلی ویران گردید.» شاید بپرسی که چرا اسمش سردر باغ ملی است؟ اینجا در دورهی قاجار به میدان مشق معروف بود و یک سربازخانهی قدیمی هم در محوطه هست. اما با توجه به این که تهران در گذشته هیچ باغ ملی نداشت که همه بتوانند از آن استفاده کنند، تصمیم گرفته شد که در این مکان یک باغ ملی درست کنند. اما چندی نگذشت که سر و کلهی ساختمانهای مختلف در باغ ملی پیدا شد. با احداث دو ساختمان شرکت نفت ایران و انگلیس و ادارهی پست بلدیه در همان سالها، دو پست نگهبانی واقع در قسمت غربی و شرقی سردر تخریب میشود.
همچنین بعدها در محوطهی آن، ساختمانهایی از جمله ساختمان وزارت امور خارجهی ایران، کتابخانهی ملی و موزهی ایران باستان ساخته شد. اما نام این باغ بر سر دروازهی میدان مشق پابرجا ماند و سردر باغ ملی در جایگاه نمادی از معماری آن دوره در یادها باقی ماند. ما هم در این فضای زیبا عکس میگیریم.
در سفرنامهی جکسون که سال ۱۲۸۲ ه. ش نوشته شده میخوانیم: «این میدان (میدان مشق)، بزرگترین میدان شهر و نه مهمترین آنهاست. چهار صد متر طول و همین اندازه پهنا دارد. این محوطه بزرگترین محوطهی محصوری است که برای مشق و تمرین نظامی در دنیا وجود دارد. در اینجا سپاهیان شاه که توسط معلمان اروپایی به روش غربیان تربیت میشوند، تعلیمات نظامی میبینند. اکنون این میدان عظیم مورد استقبال عموم قرار گرفته و زمین خوبی برای بچهها شده است.»
بعد از ساعتی گشت و گذار در محوطهی میدان مشق و باغ ملی و تماشای ساختمانهای زیبای وزارت امور خارجه، موزهی ملک و سربازخانهی قدیمی، از محوطه خارج میشویم و به سمت خیابان سیتیر میرویم تا در پیادهراه چیزی بخوریم. همان جا که دکههای کوچک، ساندویچهای متنوع، غذاهای محلی و خانگی، انواع نوشیدنی و همچنین فلافل میفروشند.
عکس اول: حامد خورشیدی/ آژانس عکس همشهری