ایست! موضوع این هفتهی صفحهی چراغراهنما، والیبال و انعکاس موفقیتهای تیم ملی والیبال کشورمان نیست!
به این مناسبت، میخواهم موضوع دیگری را مطرح کنم. تابهحال شده که وسط تماشای بازی، وقتی سعید معروف، خیلی عالی به همتیمیهایش پاسمیدهد یا وقتی، فرهاد قائمی، آن سرویس های هیجانانگیز را با سرعت زیاد، وارد زمین حریف میکند، در تخیلتان، خودتان را بایکی از آنها مقایسه کنید و در نهایت از خودتان ناراضی باشید؟
یک سؤال دیگر؛ آیا تابهحال، این عبارتها را در ذهن خودتان تکرار کردهاید: از آنچه هستم ناراحتم، ناامیدم، محبوب نیستم، همسالانم مرا جدی نمیگیرند، در مدرسه بهقدر کافی در درسها موفق نیستم و...
اگر بعضی از این مثالها، دربارهی شما هم صدق میکند، باید به شما بگویم که احتمالاً در پذیرش خویشتن و احساس ارزشمندی یا احترام به خود، با مشکل مواجه هستید. چه اینطور باشد و چه نه، خوب است کمی بیشتر در این باره اطلاع داشته باشیم و با تعریف، اهمیت و راه و روش احساس ارزشمندی و پذیرش خویشتن آشناتر شویم.
- احساس ارزشمندی چیست؟
روانشناسان به این موضوع که ما چهقدر خودمان را تحویل میگیریم، احساس ارزشمندی یا همان عزتنفس میگویند. بهزبان دیگر، عزت نفس، یعنی نحوهی نگاه و قضاوتمان دربارهی شخص شخیصِ خودمان!
البته در همین قدم اول باید یادآوری کنم که روانشناسان، ماجرای احساس ارزشمندی را با تواناییهای فردی یکی نمیدانند و من و شما هم خوب است همین اول کار، این دو مقوله را در ذهنمان از هم جدا کنیم. کارآمدی، یعنی اینکه ما چهکارهایی را میتوانیم بهخوبی انجام دهیم و در انجام چه کارهایی، ناتوانیم و این موضوع، هیچ ارتباطی با عزتنفس ندارد.
- شاگرد آخر!
فرزاد، یکی از دانشآموزان کلاس هشتم من در کلاس است. او شاگرد اول بود و مدرسه تصمیم داشت بهخاطر تلاشهای علمیاش، در مراسمی از او تقدیر کند.
اما فرزاد با همهی موفقیتهایش در درس، همیشه احساس بیارزشی و درماندگی میکرد و خودش را فردی بیعرضه میدانست و بههمین دلیل، از موفقیتهایش اصلاً لذت نمیبرد.
او حتی نگران بود که بالأخره یک روز، بچهها و معلمها، به ناتوانی او پی خواهند برد و دستش رو خواهد شد.
فرزاد، دانشآموزی توانا و کارآمد بود، اما عزتنفس نداشت.
- گِره ناجور!
نگرانی دیگر من این است که احساس ارزشمندی را با تصور و نظر دیگران دربارهی خودمان، یکی در نظر بگیریم.
درست است که وقتی دیگران دربارهی ما نظر میدهند و ما را باهوش، خوشقیافه و یا شایسته خطاب میکنند، احساس ارزشمندی ما بالا میرود، اما اگر این دو موضوع؛ یعنی احساس ارزشمندی و نظر دیگران دربارهی ما، با هم گره بخورد، ناخودآگاه، وقتی دیگران به ما برچسبهایی مثل تنبل، زشت و بیکفایت میدهند، از آنها هم تأثیر میگیریم و گویی بهخاطر آن برچسبها باید عزت نفس ما پایین بیاید!
- درد سر!
احساس ارزشمندی ضعیف، به خودی خود یک ضعف شخصیتی است که البته خیلی از نوجوانها از آن رنج میبرند، اما باید بگویم که نداشتن عزتنفس، گاهی مستقیم یا غیرمستقیم، بر روی بسیاری از کنشها یا واکنشهای ما در زندگی هم اثر میگذارد. حتی گروهی از روانشناسان معتقدند نداشتن احساس ارزشمندی، مشکلات جسمی مثل سردردهای مزمن، درد مفاصل و... هم بههمراه خواهد داشت. حتی باید بپذیریم که انسانی با عزتنفس پایین، چون احساس خوبی از خودش ندارد، نمیتواند توانمندیهای واقعی خود را بروز دهد.
- دستور پخت آش انرژیزا
البته که در این فضای کم، نمیتوانیم بهشکلی مفصل، به همهی راههای افزایش احساس ارزشمندی بپردازیم، اما بهعنوان پیشغذایی برای روح مبارکتان، دستور پخت یک پیاله آشِ انرژیزا را مرور میکنیم و البته قول میدهیم که در شمارههای بعد باز هم سراغ این موضوع برویم.
- پذیرفتن خود
اولین قدم برای رسیدن به حس عزتنفس، آن است که خودمان را، با همین قیافه و همین تواناییها بپذیریم. یعنی بپذیریم که همین موجود خوشتیپی که گاهی در آینه، زیارتش می کنیم، انسانی خاص و منحصربهفرد است که بود و نبودش برای جهان، اهمیت دارد.
برای اینکه خاصبودن خودتان را به خودتان ثابت کنید، خوب است توی یک دفتر، فهرستی از ویژگیهای ظاهری و روحی خودتان تهیه کنید؛ حتی میتوانید رنگ چشم و احساسات خاصتان را هم از قلم نیندازید.
وقتی حتی به زوایای پنهان خودتان هم اشاره کردید، فهرست خود را دوباره بازبینی کنید؛ قبول دارید که چنین انسان ویژه و منحصربهفردی، در هیچکجای جهان
پیدا نمیشود؟!
- امتحان بیامتحان
قدم دوم این است که هیچگاه، براساس آنچه انجام دادهاید، شخصیت خودتان را ارزیابی نکنید. از آنجایی که هیچانسانی کامل نیست، حتماً نمرهی ارزیابی شخصیت بر اساس کارهایی که در گذشته از ما سرزده، ضعیف خواهد بود.
مثلاً ممکن است کسی ورزشکار خیلی خوبی باشد یا بسیار باهوش باشد، اما انسانی شریف نباشد و برعکس، شاید در زندگی به دوستی برخورده باشید که در درسها، ضعیف باشد، اما دوستی ارزشمند باشد. اصلاً به آخرین اشتباه خودتان کمی فکر کنید! مثلاً اینکه نیمساعت، دیر به قرارتان رسیدهاید. آیا بیانصافی نیست که بهخاطر همین یک اشتباه، برچسب «من چهقدر بیلیاقتم» و... را به خودمان بزنیم و عزتنفسمان را زیر پا له کنیم.
- نشخوار افکار منفی
جناب گاو که معرف حضورتان هست؛ گاهی دیدهام که تا دم غروب، هنوز علفهای صبحانهاش را مثل آدامس، نشخوار میکند و از این کار خسته هم نمیشود. یادآوری افکار منفی یا شکستهای گذشته، همهی انرژی مثبت ما را برای افزایش اعتمادبهنفس و حس ارزشمندی ما را از بین خواهد برد. البته معنای این گام، این نیست که خودمان را از بررسی شکستهای گذشته، و درس گرفتن از تجربهها بیبهره کنیم، اما یادآوری وقت و بیوقت این افکار منفی، عزتنفس ما را از بین خواهد برد.
- نگاه به آینده!
برای خودمان، اهداف کوچک و دستیافتنی در نظر بگیریم و برای رسیدن به آن هدفها برنامهریزی کنیم. ولی از همان ابتدا، بهدنبال فتح قلهی اورست نباشیم؛ لطفاً پس از چند هفته پیادهروی در پارک محله، برای فتح قلههای کمارتفاعتر مثل توچال برنامهریزی کنیم، بعد دنا، سبلان و دماوند و در آخر...