اگرچه او در ابتدا در کالج محلی نورتامپتون در پنسیلوانیای آمریکا در رشته پرستاری تحصیل کرد، اما عشقش به عکاسی او را به مؤسسه هنری فورتلودردیل برد تا در مقطع فوقدیپلم رشته عکاسی تحصیل کند. در طول تحصیلش، در میامی هرالد، روزنامهای که به مرکز پرورش عکاسان خبری بزرگ شهرت دارد، مشغول کارآموزی شد و پس از فارغالتحصیلی در همین روزنامه بهعنوان عکاس استخدام شد و برای ۸سال فعالیتش در همین روزنامه را ادامه داد.
پس از آن برای ۲۶سال در واشنگتنپست مشغول بهکار شد و امروز بهعنوان عکاس آزاد فعالیت دارد. گزی چهارمین پولیتزر خود را بهخاطر مجموعه عکسهایش از زمینلرزه هائیتی در سال۲۰۱۰ بهدست آورد. جوایز پیش از آن نیز بهخاطر پوشش تصویری درگیریهای نظامی در هائیتی، رانش زمین در کلمبیا، و درگیریهای کوزوو نصیبش شدند.
تخصص این عکاس خبری، پروژههای مستند طولانی و انسانی، خبری و تحلیلی در سطح بومی و جهانی است. گزی در توضیح آنچه بهعنوان یک عکاس خبری انجام میدهد میگوید:« من کاری که انجام میدهم را نوعی داستانسرایی بصری میدانم که بر روایت آنچه ثبت میکنم تمرکز دارد. اما واضح است که این شکل از روایت مدیون همدردی و برقراری ارتباطات انسانی است. هدف من همواره مستندسازی عمیق و صمیمی بودهاست تا با امید به آگاهسازی، برانگیختن همدردی و روشنگری مخاطبانم، به درونیترین و احساسیترین بخشهای وجودی آنها دسترسی پیدا کنم».
بخشی از این همدردی ذاتی است و بخشی دیگر به تجربیات دوران کودکیاش بازمیگردد؛ « در دوران دبیرستان، من در زادگاهم بتلهم، زندگیام را در یک کلاس هنر میگذراندم اما آنقدر فقیر بودیم که دنبال کردن رشته هنری بهعنوان یک حرفه کاملا احمقانه بهنظر میرسید. پدرم زمانی که ۶ساله بودم مرد و مادرم در یک کارخانه دوزندگی و چند جای دیگر کار میکرد تا بتوانیم زندگی کنیم. از این رو، با انگیزههای مالی و نوعدوستانه، وارد مدرسه پرستاری شدم.
بارها پیش آمده بود که برای سرگرمی عکاسی کنم، اما زمانی که دوستی قدیمی برای تولدم یک دوربین SLR حقیقی به من هدیه داد، تشویق شدم تا در کلاسهای عکاسی سیاه و سفید شرکت کنم. تماشای ظاهر شدن تصاویر در سینی ظهور عکس برایم لحظهای جادویی بود، لحظهای وصفنشدنی که هنوز احساسش برایم تازه و تأثیرگذار است. پرستاری بهعنوان یک حرفه هرگز به من حس خوبی نداد، اما وجودش بهعنوان منبع درآمد به من جسارت داد تا در رشته عکاسی تحصیل کنم و از نخستین روز کلاسم در رشته عکاسی خبری، متوجه شدم این، همانی است که میخواهم. تمامی کلاسهایم در حوزههای مد، معماری یا عکاسی صنعتی را رها کردم و بهصورت ممتد بر عکاسی خبری متمرکز شدم. »
گزی بهدلیل دلبستگی خللناپذیرش به دوربین نیکون به سفیر نیکون تبدیل شدهاست؛ «بیشتر طول زندگی حرفهایام از نیکون استفاده کردهام. معمولا ۲دوربین مجهز به لنز زوم به همراه دارم که شانس از دست دادن لحظات مهم را پایین میآورد. درحال حاضر یک دوربین بدون آینه فولفریم Z۷ نیکون دارم که وزن کمش برایم یک شادی بزرگ است. »
گزی میگوید بسیاری از مخاطبان عکسهایش به او گفتهاند که عکسها عمیقا آنها را تحتتأثیر قرار داده زیرا در ویرانگرترین شرایط نیز بارقههایی از امید را به آنها منتقل کردهاست؛ « من استعداد چندانی در روایتگری در تک عکس ندارم. قدرت محتوای کلی با صرف زمان فراوان روی هر داستان و سوژه بهدست میآید. حقیقت این است که تنها راه برای روایت یک داستان در بطن بکرترین لحظاتش همگام شدن با انسانهاست و ایجاد حس اطمینان از اینکه تو تنها برای گرفتن چند عکس با آنها همراه نشدهای، بلکه آنجایی تا برای دیگران نسبت به وضعیت آنها درکی عمیق ایجاد کنی. »
به گفته این عکاس آزاد، برای عکاس خبری بودن یا حتی برای آدمی دلسوز بودن، نباید در همدردی زیادهروی کرد، این کار همزمان خیر است و شر؛ « بیتردید حس همدردی به من کمک کرد تا تصاویری را ثبت کنم که با دیگران ارتباط برقرار کرده و داستانهایی را روایت میکنند، اما همزمان باعث شدهاست که هر دلشکستگی برایم هزاران بار شدیدتر شود. ما دوربینهای متحرک نیستیم، هرآنچه میبینیم بر روحمان خط میاندازد.
من برای مستندسازی لحظات واقعی و نزدیک زمان زیادی صرف میکنم. ما هرگز نمیتوانیم خود را به جای دیگران بگذاریم و بزرگترین چالش در عکاسی خبری روایت داستان دیگران به بهترین شکل ممکن است. مردم زندگی خود را به روی دوربینهای ما میگشایند و این مسئولیتی بزرگ است. دبیرها من را عکاسی وسواسی مینامند، اما من واژه حساس را ترجیح میدهم. ایجاد اعتماد و انتظار برای فرارسیدن لحظهای ارزشمند و غیرمنتظره نیازمند صبر و سرسختی است، و بله، کمی هم وسواس. »
به گفته گزی اگرچه او معمولا در وضعیتهای بیثبات عکاسی میکند اما نمیتوان او را عکاس خطمقدم جنگ نامید؛ « اینکه زن بودن در جهان عکاسی مزیت است یا نه، کاملا بستگی به هنجارهای خاص و فرهنگی دارد. در دورانی که کار عکاسی را آغاز کردم، زنان انگشتشماری در روزنامهها بهعنوان عکاس مشغول بهکار بودند. امروزه اما فرصتهای بیشتری برای عکاسان زنی که با جان و دل عکسهایی فوقالعاده میگیرند وجود دارد، و این موضوع ربطی به جنسیت ندارد.
تجربههایی که یکبار در زندگی بهدست میآیند به اندازه جنسیت، به ما اجازه میدهند تا دیدگاهی ویژه بهدست آوریم، همه ما جهان را از دریچه چشمان خود میبینیم، متفاوت از یکدیگر. در مکانهایی مانند هائیتی، آفریقا و دیگر مکانها و طی فجایع طبیعی یا وضعیتهای بحرانی، مردم بیشتر در حالت تدافعی فرومیروند و به یک زن اعتماد بیشتری میکنند، اما اعتبار احساسی همچنان در این شرایط حیاتی است. زمانی که تلاشت این باشد که به جای روایت داستان انسانها، فقط از آنها عکاسی کنی، فرصت از دست میرود، همهچیز به همدردی بستگی دارد. »
آثار خیرهکننده گزی طی سالها تکامل خیرهکنندهای پیدا کردهاند اما بالا رفتن سن محدودیتهایی برایش بهدنبال دارد؛ « من هنوز اشتیاقی سوزان برای عکاسی از موضوعات مختلف دارم، اگرچه هرچه سنم بالاتر میرود، شانسم برای حضور در چنین پروژههایی کمتر میشود. باید واقعگرا بود، همه ما باید از نقاطقوت و ضعف خود آگاه باشیم. من هنوز موضوعاتی مانند آزادسازی موصل از سلطه داعش، گردبادها یا کاروانهای مهاجران را پوشش میدهم. با اینهمه همانطور که قابلتصور است، این کار به قوایبدنی نیاز دارد. اگر سلامتم اجازه دهد، میتوانم تا آخرین روز عمرم عکاسی کنم. شاید نوع موضوعاتی که پوشش میدهم متفاوت شوند اما متعهدم که عکسایم از نظر روایتگری و احساسی هیچ کم و کسری نداشتهباشند. »