اما قطرههای نرم آب، با لطافتی که دارند، روی سختیهای صخره دست میشکند و مثل این است که مادری فرزندش را نوازش میکند. اینگونه است که صخره نرم میشود و اینگونه است که مهربانی همهچیز را لطیف میکند، حتی سنگهای سرسخت را.
چه کسی باور میکند که ماهیت نور میتواند از آب هم لطیفتر باشد. آنجا که فرو میبارد اما صدای باریدنش را هیچ گوشی نمیشنود و هیچکس نمیتواند او را به آغوش بگیرد و با هیچ لباسی هم پوشیده نمیشود. اما همین نور پر ظرافت، وقتی که از بیآبی خشمگین میشود، درختهایی را که خودش پرورانده میسوزاند و زمین را که محل رویش است خشک و خشن میکند. اینگونه است که پرخاشگری، مهربانی را محو میکند و دیگر اثری هم از زیبایی به جا نمیگذارد.
چه کسی باور میکند که وقتی خاک را با لطافت آب و نور درمیآمیزی طراوتی از گِلِ آن سر میکشد که بوی گُل میگیرد و میتواند خستگی دنیا را از خاطرهها محو کند. دنیا بدون گلستان، کویر بیحوصلهای است که طاقت آدم را طاق میکند. هرکجا که برگِ گُلی هست، لطافت آب و نور فهمیده میشود و هرکجا که آب و نور نباشد، یا کم و زیاد باشد، روییدن عاقبت معلومی ندارد. مثل علفهای هرزی که از پرآبی سبز میشوند و یکباره از خشم نور، خشکشان میزند.
خدا، خاک تمام آدمها را با آب و نور سرشته است و از گِل آن گُل باطراوتی به نام دل آفریده است. نور، نشانهی معنویت است، که خودش را به کسی نشان نمیدهد، اما همهچیز با آن جلوه مییابد. آب هم نشانهی حیات است. مایه و سرمایهی مادیات. معنویت در کنار مادیات دل را سرزنده نگه میدارد اما هرکدام از اینها اگر کم یا زیاد بشوند دل دیگر گُلی باطراوت نخواهد بود. میشود عضوی که یا پلاسیده است یا سوخته. یا خشکیده است یا شکسته.
ما همیشه باید مراقبت قلبهایمان باشیم. قلب، دل، روح یا جان. به هرنامی که صدایش میزنیم فرقی نمیکند. مهم این است که مواظب او باشیم. هرکجا که افراط یا تفریط هست اولین کسی که بیشتر از همه آزرده میشود قلب آدمهاست، اما نالههای قلب را فقط تا وقتی که او زنده است میشود شنید. قلبی که مرده باشد شاید نبض بزند اما زشت و زیبای دنیا دیگر برایش تفاوتی ندارد. قلبی که مرده باشد حتی حقیقت آشکار را هم باور نمیکند. چون به هر زبانی که از او بپرسی آیا باورت میشود یا نه، حرف تو را نمیفهمد و با تمام وجودش گنگ است و کور و ناشنوا.*
------------------------------------------------------------------
*اشاره به آیهی ۱۸ سورهی بقره:
«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لَایرْجِعُونَ» آنها کر و گنگ و کورند و (از گمراهی خود) بر نمیگردند.
تصویرگری: ماریا شاپلین