اما مشکل ایرانیان و انگلیسیها چه بوده و حتی چه هست که باعث شده تا نزد مردم کشورمان، تصویری منفی نسبت به این کشور وجود داشته باشد؟ در این بحثی نیست که بریتانیا، روزگاری بزرگترین امپراتوری زمین را داشت، طوری که میگفتند خورشید در آن غروب نمیکند. البته این امپراتوری بزرگ، خیلی هم کوتاه بود و طبیعی بود که به نسبت این قدرتمندیاش، بخواهد به بقیه هم زور بگوید. اما آیا همهچیز، به همین موارد تاریخی برمیگردد؟
- آغاز رابطه از زمان شاه عباس
رابطه ایران و انگلیس یا نشانههای این رابطه، از زمان شاهعباس صفوی قابل مشاهده است. شاهعباس یک تیم را راهی انگلستان کرد تا بتواند حمایت این کشور را برای مقابله با عثمانیها کسب کند. این تیم ناموفق بود. اما بعدها، این رابطه گسترش یافت و انگلیسیها که دیدند ایران منافع ریز و درشت زیادی برایشان میتواند داشته باشد، به سمت ایران آمدند. اما نکته طلایی ماجرا آنجا بود که بعد از روزگار صفویه، ایرانیان هیچگاه نتوانستند حاکمیت ملی یکپارچه و مقتدری داشته باشند، طوری که بتوانند در سطحی شانهبهشانه با قدرتهای غربی مذاکره کنند. غیر از دورهای در زمان نادرشاه که خیلی کوتاه بود و دورهای در زمان آغامحمدخان قاجار که آن هم قصههای خاص خودش را داشت و کوتاه بود، چنین اتفاقی نیفتاد.
- دستاندازی علیه ایران
جغرافیای سوقالجیشی ایران، این کشور را بهشدت مستعد دستاندازی بیگانگان و همسایگانش قرار داده بود. روسها که دسترسی به آبهای آزاد نداشتند، میخواستند از طریق ایران به این آبها دسترسی داشته باشند. از سوی دیگر انگلیسیها هم برای مدیریت هند و دیگر مستعمرات، نیاز داشتند تا در ایران حضوری پررنگ داشته باشند. طبیعی بود پا گرفتن یک حاکمیت قدرتمند در ایران، باعث میشد تا انگلیسیها در تنگنا قرار گیرند. بخشی از بدبینی تاریخی ایرانیان به انگلیسیها و حتی روسها، از همینجا ناشی میشود؛ خاصه در جنگهای جهانی اول و دوم و مابین آنها، حتی در برههای، بخشهای اعظم شمال و جنوب کشور تحت اشغال این دو قدرت بود و فقط بخشهای مرکزی آن برایمان باقی مانده بود. جنایتهایی که روسها و انگلیسیها در این برهه انجام دادند، تصویری منفی از این دو کشور، خاصه انگلستان در ذهن ایرانیان ایجاد کرد که به این زودیها پاک نخواهد شد.
- انگلیسیهای سستپیمان
موضوع بعدی، نحوه مراوده انگلیسیها با ایرانیان بود. همانطور که اشاره شد، چون ایرانیان در سدههای اخیر، قدرت پیگیری منافع ملیشان را نداشتهاند، درنتیجه نمیتوانستند نسبت به نقض پیمانها از سوی انگلیسیها و حتی روسها، هیچ واکنشی نشان دهند. در زمانه ضعف قاجارها، بسیار اتفاق میافتاد که انگلیسیها معاهدهای را با ایران امضا میکردند، اما چون منافعشان اقتضا میکرد، سروقت روسها و فرانسویها و... میرفتند و این توافقات را نقض میکردند؛ به همین راحتی. ضمن اینکه ایران گاهی ناچار میشد از دست انگلستان، به فرانسویها پناه ببرد و سپس دوباره به انگلیسیها وابسته شود. همینها باعث میشود تا توافقنامههای ننگینی را انگلیسیها علیه ایرانیان امضا کنند. تنها در زمان فتحعلیشاه، چندبار با انگلستان معاهدهای امضا و شکسته شد. به واقع خیانت انگلیسیها و حتی روسها در این معاهدات و عدمپایبندی به امضا و حرفی که داشتند، بخشی دیگر از بدبینیهای ایرانیان را ایجاد کرد.
- از کودتا علیه مصدق تا نقش چپها
جدا از بحثهای تاریخی که بخشهایی از آن واقعگرایانه و بخشهایی نیز به واسطه روحیات ایرانیان و گاه توسعهطلبی آنها و در نتیجه درافتادن به چنگال بیگانگان بوده است، مواردی دیگری هم در مورد نقش پررنگ انگلیسیها در ایران وجود دارد. مهمترین آنها را باید دخالت این کشور در کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق بدانیم. این داغ هنوز برای ایرانیان خیلی تازه است، طوری که به محض بازخوانی روایتهای کودتا علیه مصدق، بیشتر ناراحت میشوند تا از بازخوانی خباثتهای این کشور در زمان قاجارها. از دیگر دلایل نفرت علیه انگلیسیها، بازتاب نقش آنها در هنر و ادبیات ایرانی است.
معروفترین آنها را باید رمان «داییجان ناپلئون» پزشکزاد بدانیم. از سوی دیگر، با توجه به اینکه حزب توده و چپها و سوسیالیستها، در فرهنگ و ادبیات و اندیشه معاصر ایرانی بسیار اثرگذار بودهاند، نسبت به غرب و انگلیسیها نگاه جالبی نداشتهاند. بخشی از روایتهای پنهان کینه ایرانیان نسبت به انگلیسیها هم از اینجا میآید؛ اینکه قلم در دست دشمنان انگلیس و غرب بوده و هر طور میخواستند، دشمنشان را تصویر میکردند.
فیلمهای مرتبط با مقاومت ایرانیان، مخصوصا با موضوع میهنپرستان جنوب ایران، از قبیل رئیسعلی دلواری هم در این ماجرا بیاثر نبودهاند؛ درحالیکه چنین آثاری نسبت به روسها که جنایت بیشتری در شمال و شمال غربی ایران انجام داده بودند، وجود نداشت یا بسیار کم بود. همین موارد باعث شد تا قدرت انگلیسیها، به حدی اغراقشده تصویر شود که گروهی، حتی انقلابهای بعدی در ایران را هم کار انگلیسیها میدانستند، درحالیکه لطیفهای بین سیاسیون این کشور وجود دارد که تنها ایرانیان هنوز این کشور را یک ابرقدرت میدانند! طوری که جک استراو هم طی کتابی، به ریشههای این بدبینی میپردازد و در آن، دلیل را تمرکز ایرانیان به شکلی زمانپریشانه روی انگلستان و نقش آن میداند.