این روز از آنِ توست؛
۲۴ ساعت کامل،
به قدر کفایت فرصت هست
تا روزی بزرگ شود.
نگذار هم در پگاه فرو پَژمُرَد
*دوچرخهی شمارهی ۳۷۸/ ۱۹ مرداد ۱۳۸۵
تصویرگری: لینا ناوارو
- فکر نکنی دیوونهام
ورپریده*
دلم میخواد داد بزنم
پاره کنم لباسمو
جیغ بزنم، جیغ بنفش
برم حموم با کت و کفش
دلم میخواد زار بزنم
صدام بره تا کهکشان
بره روی سطح مشتری
سری به بازار بزنم.
دلم میخواد کف بکنم
مثل پودر لباسشویی
باد بکنم، گنده بشم
خوشگل مثل ماهپیشونی
فکر نکنی دیوونهام
یا نقش بازی میکنم
نه، عزیزم من سالمم
فقط کمی نوجوونم!
*دوچرخهی شمارهی ۱۳۴/ ۲۱ مرداد ۱۳۸۲
- پس از سالها
مصطفی رحماندوست*
کامپیوتر
کلیک!
- صبر کنید...
چند تغییر وضع اجباری.
باز شد صفحهی همیشگیام
با گرافیک خشک تکراری.
«آیدی»ام توی صفحه ظاهر شد
(کرده بودم ذخیره آیدی را)
پارهخطی که باز میرقصید
خواست «پَسورد» رمزوار مرا
رمز من بود...
ها، بله، حفظم.
سال و روز تولدم...
زدم آن را و بعد هم
اینتر!
دل «اینباکس» ماجراها داشت
و پر از وعدههای پوشالی:
سفر مفت!
کار،
دلار، دلار.
هدیههای زیاد مجانی
و تقاضا برای یک دیدار
این «فیری»، آن فیری، فیری، بشتاب!
نامههای دروغی بسیار.
همه را پس «دلیت» باید کرد
«موس» من رفت تا دلیت کند
ناگهان نام و نامهای دیگر.
نامهای آشناست، دقت کن.
روی عنوان نامه خم شدهام،
یک کلیک سریع،
نامه از تو بود:
گم شدهام!
گفته بودی: سلام! آنلاینم!
باز گاهی بهیاد من هستی؟
یا فراموش کردهای؟
«چت» کن!
* * *
وای ایمیل تو چهها که نکرد.
خاطراتم دوباره زنده شدند:
همه پرماجرا و رنگارنگ،
خنده، بازی، امید،
حرف قشنگ!
و پس از آنهمه
جدایی و درد.
چت نکردیم،
ولی خدا میدید
کودکی را که در دل من بود
کودکم قاهقاه میرقصید.
کامپیوتر هم از تو حال گرفت.
ناخودآگاه موس من چرخید
و برای من و تو فال گرفت.
سالهایی که بود، رفت و نرفت
منتظر بودهام که برگردی
راستی یک سؤال هم دارم:
تو چگونه میان آنهمه سایت
آیدیام را بهدست آوردی؟
*دوچرخهی شمارهی ۱۳۴/ ۲۱ مرداد ۱۳۸۲