کاوه از شاعران جوان کرمانشاهی است که مدت زیادی نیست که فعالیت ادبی و سرودن شعر را آغاز کرده، اما آثارش حاکی از آن است که آینده ادبی روشنی پیش رو دارد. در ادامه گفتوگوی همشهری را با این شاعر جوان بخوانید.
- چه شد که به شعر علاقهمند شدید؟
من در خانوادهای به دنیا آمدهام که هنر در آن جایگاه خوبی دارد. در دیاری زاده شدهام که موسیقی حرف اول را میزند. از همان کودکی شعر خواندن عموهایم و برادرم را میدیدم و میشنیدم و این امر مرا هرچه بیشتر به سمت شعر ترغیب میکرد. شعر را با مولانا و حافظ و سعدی شناختم. سالها گذشت و مهر ادبیات در دلم بیشتر شد، سال اول راهنمایی بودم که معلم ادبیات ما آقای آزادی به ما موضوع انشا داد و من هم بیتی از خودم را زیر انشایم نوشتم. همین امر موجب حمایت و تشویق معلمم آقای آزادی شد و علاقهام به شعر بیشتر شد. سال سوم راهنمایی بودم که در مسابقه شعر دانشآموزی شرکت کردم و نفر دوم استان شدم. سال ۱۳۹۲ اندکی بیشتر با شعر آشنا شدم و وزن شعر را از برادرم «رهی کاوه» آموختم. سال ۱۳۹۳ در مسابقات دانشآموزی اصفهان برگزیده کشور شدم.
- تعریفتان از شعر چیست و به نظرتان شعر خوب چه شعری است؟
شعر آیینه حالات درونی شاعر است که از دل برمیآید و اگر شاعر هوشمندانه آن را پرداخت کند به دل مینشیند. شعر بهترین راه برای شناخت زبان غالب هر برههای از تاریخ است، گاه میتوان یک کتاب را در یک شعر خلاصه کرد، گاه میتوان یک فرهنگ را با شعری معرفی کرد... و اما شعر خوب، به نظر من شعر خوب المانها و معیارهای مختلفی دارد که من چند مورد را نام میبرم، تصویرسازی بدیع و خلاقانه یکی از مهمترین معیارهای شعر خوب است و یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای شعر زبان آن است. به نظر من شعر امروز باید هرچه بیشتر به زبان حال نزدیک باشد آن گونه که در تصویرسازی هم بر اساس زندگی در این عصر تصویر بسازیم.
- ترجیحتان شعر کلاسیک است یا آزاد؛ چرا؟
من شعر کلاسیک مینویسم و این یعنی من شعر کلاسیک را ترجیح میدهم، اما به این معنا نیست که شعر آزاد را دنبال نمیکنم. گاهی ممکن است یک شعر آزاد بشنوم که مرا ساعتها به فکر ببرد، اما هرگز به سمت نوشتن شعر آزاد نرفتهام، ولی نگاه جانبدارانهای هم به شعر کلاسیک در قیاس با شعر آزاد ندارم و فکر میکنم این همه کلنجار بین شاعران آزاد و کلاسیک بیمعنی است، زیرا هر دو سبک در دو راه متفاوت پیش میروند و هر کدام از این دو سبک طرفدارهای خودشان را دارند و در هر کدام هم میتوان چندین شاعر خوب را در حال حاضر نام برد.
- نظرتان راجع به شعر استان چیست؟
کرمانشاه طی چند دهه اخیر شاعران خوبی را به خود دیده است که برخی حتی توانستهاند در کشور شناخته شوند. در کرمانشاه شاعران شعر را بسیار جدی دنبال میکنند، اما طی سالهای اخیر جوانهای خوبی به شعر کرمانشاه معرفی شدند که به خاطر بسیاری از بیمهریها کنار کشیدند. به نظر من کرمانشاه استعدادهای خوبی در شعر کلاسیک و آزاد دارد که باید به آنها میدان داد.
- فعالیت انجمنهای مختلف ادبی را در استان چگونه ارزیابی میکنید؟
صادقانه بگویم وضع انجمنهای کرمانشاه چنگی به دل نمیزند. یکی از مشکلات اساسی برخی انجمنهای کرمانشاه این است که شاعران خوب را در آن کمتر میبینیم. شاعرانی که اگر در عرصه حضور داشته باشند میتوانند انگیزه خوبی برای جوانترها باشند و نقدهای بهتری عرضه کنند و راه و بیراهه را به شاعر نشان دهند. مشکل دیگر این است که برخی از انجمنها جایی شدهاند برای دورهمیهای افرادی که دغدغه ادبیات ندارند و گاه از سر رفع تنهایی به انجمن میآیند. از دیگر مشکلاتی که میتوان از آن نام برد این است که در برخی انجمنها توجه به شعرخوانی بیشتر است تا نقد آثار. حتی در این انجمنها اگر نقدی هم باشد از نظر فنی نیست بلکه به خاطر دوستیها یا اختلاف نظرهاست. تا زمانی که این مشکلات باشد میدان برای جوانها فراهم نیست، اما چند انجمن هم هستند که دغدغه ادبیات دارند و بارقه امیدی هستند برای شعر کرمانشاه.
- مطالعه را در زندگی یک شاعر چه نقشی دارد؟
در حقیقت شاعر باید با خودش صادق باشد، اگر به دنبال پیشرفت است باید مطالعه کافی داشته باشد. نمیشود بدون مطالعه شعر خوب را از بد تشخیص داد و بیشک مطالعه رمانهای مختلف در تولید شعرهای بیشتر و بهتر کمک شایانی به شاعر میکند. از اینها گذشته یک شاعر خوب باید به ادبیات ایران مسلط باشد، سیر شعر ایران را مطالعه کند و شعر شاعران برجسته را بخواند. همچنین خواندن کتابهای مختلف آموزشی شعر و ادبیات به شاعر کمک میکند که بیشتر و بهتر به نقص شعر خود و دیگران پی ببرد و حتی منتقد خوبی باشد. به نظر من شاعری که مطالعه کافی ندارد دایره واژگانش بسیار محدود است و چهبسا خودش را تکرار کند، ولی کسی که مطالعه کافی دارد با خودش رقابت میکند برای بیشتر دانستن و بهتر شدن.
- از شاعران و کتابهای مورد علاقهتان بگویید.
بدون شک حافظ شاعری است که بیتهایی از او را همواره زمزمه میکنم. از دیگر شاعران گذشته که من ارادت ویژهای به شعرشان دارم سعدی و بیدل دهلوی و صائب تبریزی و طالب آملی را میتوانم نام ببرم. از معاصران هم اشعار احمد شاملو و حسین منزوی را بسیار میپسندم. از جمله کتابهای اثرگذاری که خواندهام هم میتوانم «کیمیاگر» اثر پائولو کوئلیو، «قلعه حیوانات» اثر جورج اورول، «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی، «رمان بودن» اثر یرژی کاشینسکی، «صد سال تنهایی» اثر گابریل گارسیا مارکز، «قمارباز» اثر فیودور داستایفسکی، «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت اگزوپری، «بوف کور» اثر صادق هدایت، «رودین» اثر ایوان تورگینف و «بیگانه» اثر آلبر کامو را نام ببرم.
- پیشنهادتان به نوجوانان علاقهمند به شعر و ادبیات چیست؟
همانطور که اشاره کردم مطالعه باید جایگاه ویژهای در زندگی شاعر داشته باشد، اما نکتهای که بسیار مهم است این است که شاعران جوان نباید خود را درگیر مسائل حاشیهای کنند، زیرا از هدفشان دور میشوند. نکته بعدی صبوری و انتقادپذیری است. همچنین هیچ سقف شعری را برای خودتان در نظر نگیرید، شعر خوبی اگر نوشتهاید باز هم به دنبال نوشتن شعر بهتری باشید. در شعر به دنبال شاعر درجه دو و سه شدن نباشید، یا وارد شعر نشوید یا اگر شدید به دنبال بهترین شدن باشید.
هرگز خود را وارد جریانهای حاشیهای و باندبازیهای بیهوده نکنید، زیرا فقط خودتان ضرر میکنید. باب میل جریان بهخصوصی یا تحت تاثیر عدهای شعر ننویسید. در نوشتن آزاد باشید. شعر بوم سفیدی است که شما آن را نقاشی میکنید. همانطور که دوست دارید بنویسید. هرگز از نوشتن دست نکشید و از فضا دور نشوید. هر شعری به ذهنتان آمد بنویسید، حتی اگر نخواستید جایی منتشرش کنید.
جایگاه شعر ایران را در سالهای آینده چگونه پیشبینی میکنید؟ آیا میتواند معرف ادبیات ایران به جهان باشد؟
صادقانه بگویم ما با ریزش زیاد مخاطبان هنر روبهرو هستیم، این یعنی هنر تبدیل میشود به عرضهای بیتقاضا، در جامعهای که درصد کتابخوان آن روزبهروز کمتر میشود، وقتی هیچ حمایتی از هنرمندان واقعی نمیشود، وقتی هیچ بستری برای شکوفا شدن نیست، نمیتوان انتظار معرفی شعر ایران را به جهان داشت.
- چند شعر از رسول کاوه
(۱)
سکوت شب، نت ارواح بیتاب است، میترسم
تمام شب اسیر بهت مهتاب است، میترسم
همیشه هر کجا باشم، کنارم روح یک زن هست
که پشت پنجره یک روح بیخواب است، میترسم
غروب از واژههای رفتنت بیهوده میترسم
همیشه بهترین گل سهم مرداب است، میترسم
اگر با من نباشی مزرعه از درد میخشکد
ولی زیباترین زن، حقِ ارباب است، میترسم
همیشه در تمام عکسهامان یک نفر پیداست
دو دنیای موازی پشت این قاب است میترسم
دو دستم را بگیر و خوابهایم را بگیر از من
تو بیداری و بیدارم، بگو خواب است میترسم
(۲)
تو بعد از من در آغوش خیابان، گریه خواهی کرد
در آغوش رفیق و نارفیقان، گریه خواهی کرد
غم یک مرد را بر شانهات آوار خواهم کرد
به روی شانه هر مردِ مهمان، گریه خواهی کرد
تو تنها نیمه عاشقترم را بردهای از من
تو با یک نیمه همواره گریان، گریه خواهی کرد
برایت دخترت از شعرهایم اسم خواهد برد
تو میخوانی ولی با دست لرزان، گریه خواهی کرد
من از دنیای تو آرام خواهم رفت، بعد از مرگ
تو در سیارهای دیگر کماکان گریه خواهی کرد
من اینجا نیمه تاریک مهتابم، تو آن سوی-
غریبِ کهکشان، با ماه، پنهان، گریه خواهی کرد