حضورش در کارگاه قصهگویی خلاق در شهرقدس سبب شد با او آشنا شوم و فرصت گفتوگوی کوتاهی با او پیدا کنم که حاصل آن پیش روی شماست.
- چه شد که نویسنده شدید؟
عضو کتابخانهی کانون پرورش فکری سمنان بودم. دست از سر کتابخانه برنمیداشتم و خورهی کتاب بودم. آنقدر کتاب خواندم و خواندم که سر از نویسندگی درآوردم.
- چند سال است که مینویسید؟
به طور حرفهای نزدیک به ۳۰ سال؛ و بهطور غیرحرفهای از زمان کودکی.
- ایدههایتان را از کجا به دست میآورید؟
از دیدهها و شنیدهها و همچنین خاطراتی که بچهها تعریف میکنند.
- برای نوشتن و تصویرگری عادت خاصی دارید؟
میخوابم و درازکش مینویسم. نمیتوانم پشت میز بنشینم و بنویسم. اما هنگام تصویرگری گاهی قلمموی رنگی را بهجای ظرف آب به دهانم میبرم و بیشتر وقتها چشمهایم را میبندم و تصویری را که میخواهم بکشم، تجسم میکنم.
- در نوجوانی چه کتابهایی را دوست داشتید؟
«حقیقت و مرد دانا» نوشتهی بهرام بیضایی، «جان شیفته» نوشتهی رومن رولان و «پابرهنهها» نوشتهی زاهاریا استانکو.
- و پیشنهادتان به کسانی که تازه نوشتن و تصویرگری را شروع کردهاند؟
نوشتن و نوشتن و نوشتن، راز خوب نوشتن است و ورقزدن کتابهای تصویری و تمرین، راز خوب تصویرگریکردن است.
زینب محمدی،۱۷ساله از شهرقدس
عکس: آرشیو شخصی جمالالدین اکرمی