شاید اگر یکصدم اتفاقاتی که برای او افتاد، برای ما میافتاد، خیلی وقت پیش تسلیم شده بودیم. امیدی که مهدی به زندگی داشت، تلاشی که برای مبارزه با این بیماری میکرد و رابطهای که با خدا داشت، عجیب و رشکبرانگیز بود. اعتقاد او به خدا، متفاوت بود. اگر اتفاقی برای ما بیفتد، شاید خیلی از ما آدمها ایمانمان را از دست بدهیم اما ایمان مهدی هر روز بیشتر و بیشتر میشد. روحیهاش خیلی عجیب و غریب بود.
مهدی دوست داشت زندگی کند. بعد از فوتش با همسرش صحبت میکردم. میگفت با مهدی که حرف میزدیم، میگفت: «اصلا دوست ندارم که بگویند راحت میشود یا راحت شد، چون من دلم میخواهد زندگی کنم. » الان خیلیها میگویند مهدی راحت شد چون اذیت میشد و زجر میکشید، ولی خودش اصلا چنین اعتقادی نداشت. دوست داشت زندگی را ادامه بدهد بهخاطر بچههایش، بهخاطر خانمش. بهخاطر ایمانی که داشت، خیلی دلش میخواست کماکان زندگی کند و من از این ناراحتم.
ناراحتی اصلی من از این است که مهدی خیلی دلش میخواست زندگی کند. خیلیها هستند که در این مقطع که شرایط سختی پیدا میکنند، میگویند راحت شویم ولی مهدی تسلیم نشد. در بدترین شرایط در حالتی که از ریهاش فقط ۱۰درصد مانده بود و به سختی نفس میکشید و نمیتوانست کاری کند، باز هم تسلیم نشد.
این تسلیمنشدن مهدی برای من و فکر کنم برای همه یک درس بود، اینکه چقدر این آدم مقاوم بود و جنگید. توییتر مهدی شادمانی هم باعث شد خیلی از آدمهایی که اصلا کاری با ورزش و فوتبال ندارند، اینقدر سمپاد این آدم شوند. این نشان میدهد که کار او چقدر تأثیرگذار بوده است.
مهدی مدتی با برنامه ۹۰ همکاری داشت. آدم دقیق و منظم و کاربلد و یک ژورنالیست به تمام معنا بود؛ همهچیز را جدی دنبال میکرد و از هر منظری تمام قضایا را مورد بررسی قرار میداد. یکی از قویترین خبرنگاران ورزشی بود. سر اتفاقاتی که برای برنامه۹۰ افتاد، خیلی غصه میخورد و اذیت میشد ولی من همیشه به او میگفتم به فکر سلامتیات باش، ولی خیلی خودش را اذیت میکرد.