سخنگوی انجمن کارفرمایی کارگردان ـ تهیهکنندگان سینمای ایران به بهانه ۲۱ شهریور ماه روز سینما متنی را اختصاصا در اختیار ایسنا قرار داد.
در متن علیرضا داودنژاد کارگردان، تهیهکننده سینمای ایران با عنوان «دیروز، امروز و فردای سینما در ایران» آمده است: «با وقوع انقلاب و کوتاه شدن دست کمپانیهای خارجی از سالنهای سینمای ایران و ورود بنیاد سینمایی فارابی به تقویت تولید فیلم ایرانی و آمدن فیلم رنگی و صدای سرصحنه، دوربین ها و چراغ های جدید و ورود نسلی تازه از نیروهای انسانی خوش قریحه و متخصص و خلاق که علاوه بر کارگردانی، کار تهیه فیلمهای خود را نیز به عهده گرفته بودند، سرنوشت سینمای ایران دگرگون شد و جریان تولید فیلم ایرانی که از سالی صدفیلم در آغاز دهه پنجاه به زیر پانزده فیلم درسال پنجاه و شش رسیده بود، جانی تازه گرفت؛ و در عرض چند سال از مرز پنجاه فیلم گذشت و علاوه بر پوشش دادن به بازار داخل راهی فتح جشنوارههای جهانی شد و با دستیابی به جوایزی بزرگ قله های افتخار را یکی پس از دیگری فتح کرد.
باور کردنی نبود اما واقعیت داشت و سینمایی که تا همین چند سال پیش در زیر تیغ سانسور از بازتاب زندگی واقعی ایرانی پرهیز داده میشد و در اثر واردات بی در و پیکر فیلم خارجی به انفعال، تقلید و کپی برداری مبتلا شده بود به خود آمد و با فاصله گرفتن از کلیشههای رایج در بازار سینمای دنیا، جریان تازه ای از تولید فیلم را به سینمای روز دنیا عرضه کرد.
اگر تا دیروز کارگردانهای سینما مجبور بودند از دستور تهیه کنندگانی تبعیت کنند که اغلب سینما را ابزاری برای کاسبی و دستیابی به سود مالی میدیدند، اینک خود در مقام تهیه کننده این امکان را داشتند که به تمایلات ذوقی، هنری و فرهنگی خود نیز پاسخ بدهند و گونهای ارزشمند و قابل احترام از سینما را ایجاد کنند.
پیداست چنین سینمایی که حاصل انقلاب در مناسبات تولید، توزیع و نمایش فیلم در ایران بود و بالنسبه توانسته بود مدیریت نیروی انسانی خلاق سینما یعنی کارگردانی و فیلمسازی را از امر بری سرمایه و سیاست آزاد کند مخالفانی هم داشت.
مخالفانی مرتجع که سینما را همچنان بازیچهای برای تحریف و تحمیق میخواستند و در کمین بودند تا فیلم خارجی را این بار از پنجره برگردانند و تولید داخلی را با فشار سانسور بار دیگر به مسیر تقلید و کپی برداری بکشانند و با از چشم مردم انداختن فیلم ایرانی، زمینه را برای آن روز موعودی که آرزویش را دارند و انتظارش را میکشند آماده کنند. روزی که بر ویرانههای سینمای ایران بایستند و بالا بردن تابلو کمپانیهای خارجی را بر سر در شرکتهای خود جشن بگیرند.
با نگاهی سر جمع به وضعیت امروز سینمای کشور میتوان گفت که ارتجاع، در پیاده کردن برنامههایش نسبتا موفق بوده و خود را تا رسیدن به پیروزی کامل در فاصله چندانی نمی بیند.
اولین گام ضروری برای متوقف کردن رشد و توسعه سینما در ایران و یا هرجای دیگری از جهان چنان که در خاورمیانه دهههای پیشین اتفاق افتاد، این بود و هست که از بومی شدن سینما جلوگیری شود. یعنی سینما اجازه پیدا نکند که در تماس با زندگی جاری مردم قرار بگیرد و در انتخاب آدم ها، برخوردها، حالات، گفتار، لحن، روابط، ماجراها و موضوعات فیلمها به واقعیتهای مبتلابه جامعه نظر داشته باشد و با اتکا به پژوهشها و آموزشهای کاربردی به ظرفیتهای ذوقی، هنری و بیانی بومی دست پیدا کند.
سختگیری در صدور پروانه ساخت، توقیف فیلم ها، پایین کشیدن فیلم های دارای پروانه نمایش از اکران و تحریم و محدود سازی نمایش بعضی از انها از جمله اقداماتی بود که شتاب حرکت سینمای تازه پاگرفته ایران را کند کرد و زمینه را برای ورود و غلبه گرایشات ارتجاعی فراهم آورد. گرایشاتی که از یک سو میکوشند تا با پیچیده سازی ممیزی رابطه سینمای ایران را با زندگی ایرانی تضعیف کنند و از سوی دیگر تلاش می کنند تا با هرچه نا امن تر کردن بازار سینما امکان دریافت سرمایه و سفارش از انبوه مخاطبان را برای تولیدات داخلی ناممکن سازند.
اکنون از حدود چهارصد سالن سینما در ایران، سیصد سالن آن فقط حدود ۵ در صد از فروش فیلم های ایرانی را تامین میکند و ۹۰ و چند در صد فروش باقیمانده متعلق به حدود ۱۰۰ سالن است که حدود هفتاد سالن آن در تهران و بقیه در کمتر از پانزده شهر ایران پراکندهاند.
کانالهای تلویزیونی داخلی بیش از آنکه در اختیار فیلمهای سینمایی تولید شده در داخل باشند در اختیار نمایش فیلمهای خارجی قرار دارند.
ویدیوی خانگی فیلمهای ایرانی با تیراژ ده ها میلیونی در اختیار بازار سیاه سرقت و قاچاق و تکثیر غیر قانونی قرار دارد و گردش مالی این بازار با بازار رسمی ویدیوی خانگی فیلمهای ایرانی غیر قابل مقایسه است.
ماهوارهها یکسره به تاراج فیلمهای ایرانی مشغول هستند و به محض انتشار ویدیوی خانگی، آنها را رایگان به نمایش می گذارند و با تبلیغ زیر نویس کالاهای قاچاق، آنها را در تهران و شهرستان به درب خانه های مردم می رسانند.
سایتهای اینترنتی خارجی و داخلی بی هرگونه پروایی از فیلمهای ایرانی بهره برداری می کنند و برای فروش پهنای باند آنها را در معرض دانلود مجانی قرار می دهند.
و شاید از همه عجیبتر اینکه نهادهای تحت نظارت دولت مثل اتوبوسرانی بین شهری، کشتی رانی، هتلها و بیمارستانها نیز از نمایش بدون مجوز فیلمهای ایرانی ابایی ندارند و علیرغم اعتراض سالیان سینمای ایران خود را موظف به خرید حقوق نمایش و دریافت مجوز نمیبینند.
از عجایب دیگری که نشانهای نگران کننده در جهت گیری مدیریت دولتی سینماست منحل کردن تنها موسسه ای ست که در بازار ویدیوی خانگی وظیفه صیانت از حقوق فیلمهای ایرانی و مبارزه با بازار سیاه و تکثیر غیر قانونی فیلمهای ایرانی را به عهده داشت و سالها بود تحت عنوان موسسه رسانه های تصویری فعالیت میکرد. بیتردید انحلال این موسسه آن هم در سکوت و مقابل چشمان جامعه اصناف سینمایی ایران بیش از هر کس آنهایی را خوشحال کرد که سینمای ایران را در مقابل سارقان و قاچاقیان و سو استفادهکنندگان از فیلمهای ایرانی بی پناه می خواستند.
بدیهی است که در چنین بازار ناامن و آشفتهای تنها پناه نسبتا امنی که برای سینمای ایران می ماند همان ۱۰۰ سالن نمایش است که مبارزه گلادیاتوری برای دستیابی به آنها ویژگیهای معینی را برای تولیدات موفق و پیروز تعریف میکند.
در واقع و دراغلب مواقع فیلمهایی می توانند از راهیابی خود به اکرانهای موفق سینمایی مطمئن باشند که به شیوههای تولید پنجاه سال قبل برگردند و با پرداخت دستمزدهای گزاف به ستارهها و بی اعتنا به ارزشهای سینمایی فیلم بسازند و در انتخاب موضوع و اجرای سینمایی متکی به باز تولید کلیشه های موفق و کپی برداری از فیلمهای قدیمی موسوم به فیلم فارسی و فیلمها و سریالهای خارجی عمل کنند.
این گونه است که بار دیگر ابتکار عمل از دست مدیریت نیروی انسانی خلاق در سینما بیرون می رود و انحصارهای مالی و سیاسی بر سینما غلبه پیدا می کنند و با وارد کردن پول های باد آورده به جریان تولید، سینما را هرچه بیشتر به کلیشه و سوپر استار متکی می کنند و نیروهای خوش قریحه و متخصص و خلاق را زیر فشار سفارشات خود قرار می دهند و آنها را یا وادار به انفعال و تسلیم و اطاعت پذیری میکنند و یا بانفی، انکار و طرد به انزوا و حاشیهنشینی می کشانند.
متاسفانه اکنون دامنه خصومت با نیروهای خوش قریحه، متخصص، خلاق و تهیهکنندگانی که در فیلمنامه نویسی و کارگردانی نیز مهارت دارند و موتور محرک سینمای چهل سال گذشته بودهاند و در همه این دههها بخش اعظم فیلمهای موفق و ارزشمند سینمای ایران را تهیه و تولید کرده اند، به نهاد صنفی سینما هم کشیده شده و این نهادها بعد از تبدیل شدن به ادامه تشکیلات دولتی اکنون بی تفاوت به تاراج مخاطبان و اموال سینمای ایران و چشم بسته بروی امواج بیکاری و محرومیت و فقر در سینما، به همکاری با گرایشات ارتجاعی مشغول هستند و اصرار دارند سینمای کشور را به حیاط خلوت جریانات مرموز مالی و سیاسی تبدیل کنند.
در چنین شرایطی تنها امید برای سینمای ملی خلاصی از انحصار نمایش در سالنهای سینما و دستیابی به یک بازار امن و گسترده آنلاین است.
راه اندازی وی او دی به عنوان یک بازار اینترنتی ملی می تواند در سراسر کشور در اختیار ده ها ملیون مخاطب قرار بگیرد و فیلمساز داخلی را در ارتباط با مخاطبان قراردهد تا او بتواند مستقیما از ان ها سفارش و سرمایه دریافت کند.
امروز امکانی که وی او دی به مثابه یک فرصت یا یک تهدید در اختیار فضای دیداری شنیداری کشور قرار می دهد یک دو راهی تاریخی ست که در یک سوی ان کمپانی های انحصار طلب قرار دارند که هم اینک برای شکستن قیمت محصولات داخلی باهم تبانی می کنند و در سوی دیگر امکان تاسیس یک وی او دی ملی قرار دارد که می تواند برای تولید کنندگان محتواهای دیداری شنیداری در سراسر کشور امکان اشتغال و کار و شرایط لازم برای راه اندازی تعاونیهای تولیدی و خدماتی فراهم کند.
فردای ایران و سر نوشت فضای دیداری شنیداری مملکت در گرو تصمیم امروز ماست.
آیا جریانهای مالی و سیاسی ارتجاعی موفق می شوند زیر پای سینمای ایران را خالی کنند و فضای دیداری شنیداری کشور را دربست در اختیار جریان های منفعل و مقلد و کپی بردار وارداتی در اورند و یا با اعتماد به مردم و اتکا به نسل جوان و پر شور و خلاق داخلی، ابتکار عمل به دست تولید کننده داخلی سپرده خواهد شد!؟»