وقتی ژنرال مکمستر، مشاور پیشین ترامپ جای خود را به جان بولتون داد، همگان تصورشان بر این بود که ترامپ فرد مورد نظر و ایدهآلاش را برای سیاستگذاری در امور امنیت ملی پیدا کرده و تیمی هماهنگ و متحد در سیاست داخلی و خارجی آمریکا متشکل از بولتون و پمپئو درست کرده است. بولتون و ترامپ از بسیاری جهات شبیه همدیگر بودند؛ سن بالا، چهره رسانهای، ضدیت با ایران، مداخلهجویی در چالشهای بینالمللی و رویگردانی از نهادهای جهانی، ازجمله ویژگیهای مشترک بولتون و ترامپ بود. برای همین حداقل در شرایط کنونی انتظار کنار گذاشتهشدن بولتون از صحنه سیاسی آمریکا نمیرفت. اما واقعا چه شد که بولتون به یکباره از سمت استراتژیک مشاوره امنیت ملی کنار رفت و همچون سایر مشاوران امنیت ملی مغضوب ترامپ واقع شد؟
اهمیت این امر از آنجایی است که در ساختار سیاست خارجی آمریکا، سمت مشاور امنیت ملی، بسیار حساس و تعیینکننده است. علاوه بر مشاوره به شخص رئیس جمهور در تعیین خطمشیهای سیاست خارجی، وظیفه هماهنگی با سایر نهادهای ذیربط در حوزه خارجی با مشاور امنیت ملی است. از منظری فردی که به پست مشاور امنیتی ملی در آمریکا برگزیده میشود، گوش و چشم رئیس جمهور خواهد بود. در رابطه با دلایل این استعفا، سخنها و تحلیلهای بسیاری مطرح شده است. اختلاف ترامپ با بولتون بر سر طیفی از مسائل بینالمللی، از موضوع هستهای ایران گرفته تا جنگ تجاری چین و آمریکا، جنگ قدرت در ونزوئلا و مذاکرات کره شمالی بود.
اما نکته در اینجاست که آیا واقعا دلیل رفتن بولتون، مشاورههای ناصحیح او به ترامپ بود؟ اگر جواب این سوال مثبت باشد، مگر ترامپ از روحیات و تفکر جنگطلبانه بولتون خبر نداشت؟ مگر بولتون به حامی جنگ و مداخله نظامی در مسائل سیاست خارجی شهره نبود؟ در همان موضوع کره شمالی، این بولتون نبود که در بحبوحه مذاکرات آمریکا و کرهشمالی در سال۱۹۹۴ که داشت به نتیجه قابل قبول و مرضیالطرفین ختم میشد، مسیر مذاکره را به بنبست کشاند. با عطف به این واقعیتها باید دلیل برکناری بولتون را در حوزهای غیر از سیاست جست و احتمالا در این عرصه مسائل انگیزشی و روانی پررنگتر از حوزه سیاست است. البته ذکر این نکته به این مفهوم نیست که ترامپ با بولتون اختلاف نظر سیاسی نداشت.
اتفاقا ظرف روزهای گذشته بولتون بهشدت با ایده آوردن رهبران طالبان به کمپدیوید آن هم چند روز مانده به سالگرد حملات ۱۱سپتامبر مخالف بود. یا اینکه ترامپ طی روزهای اخیر علاقهمندیاش را به مذاکره مستقیم با ایران نشان داده که بولتون بهشدت مخالف هرگونه تماس مستقیم با ایران بود. همچنین گفته میشود که بولتون در موضوع مناقشه داخلی ونزوئلا به ترامپ این اطمینان را داده بود که دولت چپگرای مادورو ظرف مدت کوتاهی سقوط خواهد کرد که برآیند اتفاقات در ونزوئلا خلاف گفتههای بولتون را نشان داد و بیاعتباری سیاسی بزرگی را برای ترامپ رقم زد.
همه این موارد صحیح است اما نکته مهم در روحیات رفتاری ترامپ است که اعتیاد به تغییر مداوم دارد. حداقل تجربه ۳سال زمامداری ترامپ این را نشان داده که هیچ فردی مصون از گزند ترامپ نیست. از منظری نه جنگطلب و نه صلحطلب جایی در مرام سیاسی ترامپ ندارند. اگر اتهام بولتون به جنگطلبیاش بود، اتهام جیمز متیس چه چیزی بود؟ رکس تیلرسون که فردی آرام و متین بود و دنبال صلح و مذاکره بود. ضمن اینکه معلوم نیست آینده کاری پمپئو چه خواهد شد؟
بهعبارتی تقریبا این امردر مورد همه وزرا و افراد تاثیرگذار در هیات حاکمه آمریکا صادق است. اینجاست که واقعا دورنمای سیاستهای خارجی آمریکا مشخص نیست و هیچکس نمیداند که از عزل جان بولتون باید خوشحال باشد یا ناراحت؟ فرد جایگزین چه کسی است و از چه مرام سیاسی خواهد بود؟ تنها میتوان به این نکته رسید که این قصه تغییرات مداوم در کابینه دولت آمریکا تنها با رفتن خود ترامپ پایان خواهد یافت.