- چه انگیزهای باعث شد که تابستان، سر کار بروی؟
از دوران کودکی، پدرم ماجراهای محل کارش را برایم تعریف میکرد. شنیدن آن خاطرهها برایم جالب بود. همین موضوع باعث شد من هم سراغ کارکردن بروم.
- کجا کار کردی؟
یکسال در یک ورزشگاه مشغول به کار شدم. یکسال هم در فروشگاه نوشتافزار فروشی و یکسال هم در مغازهی الکتریکی. روزهایی که کلاس نداشتم، از صبح تا حدود دو و نیم بعدازظهر سر کار بودم.
- نظر خانواده یا دوستانت دربارهی کارکردن چه بود؟
وقتی موضوع را برای اولینبار با پدرم مطرح کردم، او خیلی خوشحال شد؛ مادرم هم مرا تشویق کرد. اما برخورد دوستانم متفاوت بود.
- علاوه بردرآمد، چه تجربهای بهدست آوردی؟
در الکتریکی تلاش کردم تا از استادکار، سیمپیچی موتور وسایل برقی را بیاموزم. اما کار، روابط اجتماعی مرا تقویت کرد.