یا اینکه داستان طور دیگری باشد. نشسته باشیم توی خانه و دیگر نه کتابخواندن و فیلمدیدن جذاب باشد، نه گردش توی پارک و حوصلهمان پاک سررفته باشد و یکی بیاید بگوید... پاشو... پاشو... پاییز آمده!
شما شبیه کدامیک از این دو وضعیت هستید؟
مثل زهرا وطندوست که با تابستان خداحافظی کرده: «تابستان تمام شد، اما لذتخوردن بستنی یخی و بازیکردن در کوچه پسکوچههای شهر هرگز تمام نمیشود...»
یا پرستو فیضی که به پاییز سلام گفته: «پاییزجان! آمدی؟ قدمت بر سر چشم، دلتنگت بودم. خشخش برگ درخت، باران، بوی نم، من تو را سراپا گوشم.»
شاید هم مثل ملیکا غلامی سؤال دارید: «با شروع مدرسهها با دو سؤال معروف روبهرو میشویم: اول اینکه تابستان خود را چگونه گذراندید؟ و دوم اینکه از شروعشدن مدرسهها چه حسی دارید؟»
عکس: صبا خوشکلام، ۱۷ساله از همدان