در این مراسم مهمانانی چون محسن رضایی، محمدباقر قالیباف، محمدرضا جعفریجلوه، امیررضا خادم، شهرام گیل آبادی، ناصر شفق، حبیب ایل بیگی، امیر اسفندیاری، نادر مقدس، هادی منبتی، گلشیفته فراهانی، محمدرضا شرفالدین، مجید جعفری جوزانی، نادر مقدس و ... در این برنامه حضور داشتند.
در ابتدای این برنامه علی شادمان بازیگر فیلم فیلم «میم مثل مادر» شعری را دکلمه کرد و با ادای این جمله که «عمو جون من میخوام فیلم بسازم» با پوستر «عمو رسول» به درددل پرداخت.
او سپس در سخنان خود گفت: رسول ملاقلیپور آیینه تمام نمای صداقت بود. من بعد از بازی در «میم مثل مادر» با او رفت و آمد داشتم و او چند بار به خانه ما در ایلام آمد و جدا از مساله فیلم او را بسیار دوست داشتم و از روزی که دیدمش تا روز مرگش در قلبم جا داشت. امیدوارم همه اهالی سینما هم همیشه به یادش باشند.
اکبر نبوی سخنران بعدی مراسم بود. او گفت: ترجیح میدهم در ابتدا از تلاش جمعی جوانانه که منجر به برپایی این مجلس شد، تشکر کنم. یک ماه پیش بود که جمعی از دوستان رسانهای برای این کار به سراغ من آمدند و حس آنها برایم شوقانگیز بود. این که جوانانی با انگیزهای درونی به شوق بزرگداشت هنرمندی چنین کاری کنند، امری مغتنم است و شاید یکی از شیرینترین یادکردهای رسول ملاقلیپور در این یک سال، همین مراسم بوده است.
وی افزود: البته سال گذشته مراسم زیادی برگزار شد ولی این که پس از یک سال چنین مراسمی توسط جوانان برگزار شده، امری لذتبخش است.
نبوی در ادامه در مورد رسول ملاقلیپور، گفت: سینمای کشور یکی از دردمندترین و متعهدترین فیلمسازان خود را از دست داد. شاید کسانی که با او آشنا بودند، بخشی از دردمندی، تعهد و عشقش به مردم را میدانستند. ماه رمضان سال قبل که با هم در سفر مشهدمقدس بودیم، او پس از افطار در حرم امام رضا(ع)، غذاهای دست نخورده را به بیرون برد و وقتی دلیل این کار را از او پرسیدم، گفت: مردم زیادی منتظر این غذای متبرک هستند. همین ویژگی مردمدوستی او در آثارش هم بود و تلاش میکرد با مردم با شور سخن بگوید.
وی افزود: شاید کمتر کسی مانند رسول ملاقلیپور بود که رفتار، سلوک و پیوندش با مردم قبل از مشهورشدن با پس از مشهورشدن تفاوتی نکرد و این نشان دهنده کوشش و تلاش و اصرار او برای نگهداشتن رابطه خود با مردم بود که به ویژه این خصوصیت در آثار اجتماعی او نمود داشت. او از پیشگامان سینمای اجتماعی در ایران است و همیشه در آثارش هشدارهای به جامعه میداد که جامعه هیچگاه به آن توجه نمیکرد ولی در نهایت با آن روبرو میشد. فقدان او منهای حضورش در سینما به عنوان یک سینماگر جنگی شاخص، یکی از مصیبتبارترین نقاط در عرصه سینمای اجتماعی ایران است. چیزی که سینمای ایران به آن نیاز داشت و باید از نگاهش استفاده میکرد ولی تقدیر این بود که این مرد خسته، بالاخره استراحت کند.
مجید سرسنگی، قائممقام سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سخنرانی بعدی این مراسم بود که در سخنانش گفت: ای کاش در چنین شبی گرد هم میآمدیم تا در جشن پایان فیلمبرداری یکی دیگر از فیلمهای ملاقلیپور، از او تجلیل کنیم و در اینجا فقدان این هنرمند برجسته و مرد بزرگ فرهنگ، هنر و سینما را به خانواده او و جامعه هنری کشور تسلیت میگویم.
وی تصریح کرد: خاطره همکاری رسول ملاقلیپور با سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به عنوان برگ افتخاری در فعالیتهای این سازمان باقی خواهد ماند. هر چند زود از میان ما رفت و کسی باور نمیکرد که او با آن همه انرژی و توان و تحرک ما را ترک کند اما تقدیر این بود که او سفر خود را زود آغاز کند و زودتر از چیزی که ممکن بود ما را ترک کند.
سرسنگی گفت: امیدوارم او در کنار اولیاءالله و کسانی که همیشه دوست داشت، باشد، یادش در دل مردم ایران جاودانه بماند و سینماگران دیگر راهش را ادامه دهند و خدا این توفیق را به سینماگران بدهد تا دین خود را آن گونه که او میخواست به انقلاب و فرهنگ اسلامی و ایرانی ادا کنند.
جواد طوسی ، منتقد و نویسنده سینمای سخنران بعدی مراسم بود که از فیلمهای رسول ملاقلیپور با عنوان «سینمای ملاقلیپور» یاد کرد و گفت: بعضی از دوستانم لازمه اطلاق عنوان سینما به آثار فیلمساز را تشخیص مضمون و عناصر بصری و صناعی آن فیلمساز در سلسله آثارش میدانند که به عقیده من این در مورد سینمای ملاقلیپور صدق میکند.
وی تاکید کرد: آنارشیسم درشرایط فعلی جامعه میتواند مفاهیم زیادی داشته باشد که گاهی از سوی محافل روشن فکری تبدیل به یک نیهیلیسم میشود اما آنارشیسم درستی که در آثار رسول ملاقلیپور بود نقطه ختم خود را در متن جامعه در یک نقطه حسرت خوارانه میخواست. این آنارشیسم نسخه خوبی برای جامعهای بود که آرمانخواهی و نقطه امن خود را نمییابد و با این نسخه به دنبال آن است.
رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی گفت: رسول ملاقلیپور همان آنارشیست معترض و عدالتخواهی است که جدا از شر و شور و خوشحالی ظاهری، تحمل این دنیای نامتوازن و پرتناقض را نداشت. گویا او مثل شخصیتهای فیلمش «قارچ سمی» برای اثبات جنون خود میخواست شیشه بشکند ولی افسوس که شیشه عمرش زودتر شکست.
ابراهیم حاتمیکیا، سخران بعدی این مراسم بود او سخنانش را با این حرف آغاز کرد که ما در فضای صحنه و با فیلمسازی زندهایم و ادامه داد: یک سال شد که رسول در بین ما نیست و ماندگاری او به قدری زیاد است که پس از یک سال هنوز حس نمیکنم او در میان ما نیست. شاید این قدرت سینما است که احساس بودن او را در بین ما زنده نگه میدارد.
نسلی مثل ما در این دود و دم شهر لحظاتی دلمان میگیرد. شاید این یک حس واپسگرایی است اما هنوز دلم میلرزد که ای کاش خاک و خاکریزی باشد و از پشت خاکریز، مثل رسول وارد فضایی شوم و از او بگویم.
حاتمیکیا گفت: رسول ملاقلیپور مثل آینه بود و احساسات و صراحت لهجهای داشت که ممکن بود حتی برای بعضی از افراد آزار دهنده باشد اما او آنها را پنهان نمیکرد.
وی افزود: نمیدانم آیا روزی خواهد رسید که امثال ما آنقدر ارزش داشته باشیم که خاطره بسازیم یا نه؟
حاتمیکیا ادامه داد: رسول در شرایطی عادی از بین ما رفت ولی هرکاری میکنیم و با هر احساسی که داریم، میبینیم که رسول شاید به نوعی شهید شده است، چون او به عنوان یک سینماگر آرمانگرا در حال کار بود که جان سپرد. او فیلمهایی ساخت که گاهی به مذاق من هم خوش نمیآمد ولی حالا خودم در همان فضا فیلم میسازم.
وی ادامه داد: خوشحال شدم که باید میزبان چنین مراسمی باشم ولی نمیدانستم که باید چه کرد تا وقتی که به اینجا آمدم و نشستم و حس کردم حضور خود رسول به من احساس میزبانی میدهد. امیدوارم با تحلیل کارها و آثار رسول ملاقلیپور و همت دوستان، یادش مداوم و مستدام باشد.
رضا میر کریمی، مدیرعامل خانه سینما در ادامه برنامه گفت: فکر کردم انگار تازه باور میکنم که رسول نیست و روز خاکسپاری او به خاطر روح بزرگش باورمان نمیشد که رفته است.
وی سپس خاطرهای از رسول ملاقلیپور تعریف کرد و گفت: شاید اگر این خاطرات را نگویم، تصویری زمخت و زود رنج و عصبی و طلبکار از ملاقلیپور در ذهن همه شکل بگیرد و آن وقت است که همه از فیلمهایی که این همه احساسات در آن است تعجب میکنند. اما در پس آن چهره غیر قابل پیشبینی قلبی بزرگ و پر احساس بود که او را از دیگران متمایز میکرد و حقیقتا ما افرادی مثل او را کم داریم.
وی افزود: رسول تنها بود و همیشه هم این را میگفت. او شاید به ظاهر خشن بود ولی در خلوت درد زیادی داشت. او انسان بزرگی بود و همین که عدم حضورش چنین محفلی را دور هم جمع کرده، نشانه بزرگی او است. من معمولا سر فیلمهای ایرانی کم گریه میکنم ولی او فیلمهایی میساخت که من سر آنها زیاد گریه کردم.
محمد باقرقالیباف شهردار تهران سخنران بعدی این مراسم بود که در مورد این مراسم گفت: این مجلس به مناسبت یاد عزیزی است که در جمع ما نیست ولی یاد و خاطره و آثار ماندنیاش همراه ما و جامعه ما خواهد بود. باید اقرار کنم که او را در زمان جنگ نشناختم و بعد از جنگ بود که آثارش را دیدم. با او رفیق و همدم هم نبودم ولی با توجه به آثارش که دیدهام باید بگویم که او فردی انقلابی، تربیت شده در انقلاب و تحت تاثیر دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و جوانمردی و شجاعت بود.
قالیباف در ادامه گفت: ملاقلیپور آرمانگرای واقعگریزی نبود. او واقعیتهای تلخ جامعه را منعکس میکرد و در راه اصلاح آن گام بر میداشت. او عوام زده نشد و با سینما که به درستی بخشی از فرهنگ انقلاب ما بود، دین خود را به مردم و جامعه و جنگ ادا کرد.
قالیباف در پایان خاطر نشان کرد: ما ایرانیها دو خصلت نه چندان خوب داریم. یکی تجلیل از افراد نزدیک مرگ آنها و دیگری تجلیل از افراد پس از مرگشان. خوب است که افراد را در زمان زنده بودنشان بشناسیم و در همه شرایط قدرشناس حضورشان باشیم.
در ادامه مراسم وقتی کبری ملاقلیپور به روی صحنه رفت، گفت: هنوز باورم نمیشد که بابا نیست. هیچکس نمیتواند بفهمد که درد دلتنگی چیست. او زود رفت و من محتاج و تنها ماندم. مردی که همیشه تنها بود نمیدانست با رفتنش چه کسانی را تنها گذاشت.
سپس محمد باقر قالیباف و محسن رضایی به همراه کبری ملاقیپور از تمبر یادبود او رونمایی کردند و در پایان مراسم نیز قطعاتی از مستند «شش گوشه عرش» در سالن به نمایش درآمد.
در دو بخش از مراسم، شخصی یا میکروفون به سراغ حاضران در سالن رفت و با آنها در مورد رسول ملاقلیپور حرف زد که حرفهای بعضی از آنها شنیدی بود.
نادر مقدس : کاش همکارانش به اینجا میآمدند.
هادی منبتی: ملاقلیپور رسالت خود را کامل در عرصه هنر ابلاغ کرد و به نظر من ارتباط مدیران با هنرمندان باید ارتباطی تنگاتنگ و یکدلانه باشد.
امیررضا خادم : ملاقلیپور برقرار کننده ارتباط واقعی مخاطب با جنگ بود.
محسن رضایی: ملاقلیپور آینه شفافی بود که هر چه در دلش بود، در ظاهرش منعکس میکرد. گاهی به شوخی به او میگفتم در هر قشری لات دیدهام جز هنرمندان و تو مانند لات در بین هنرمندانی!
گلشیفته فراهانی: وقتی میخواستم بازی کنم ترسیده بودم چون به روحیات ملاقلیپور عادت نداشتم و فکر میکردم دچار مشکل میشوم. خاطراتی از او دارم که خیلیها ندارند یا نمیخواهند بگویند.
وقتی برای میم مثل مادر به مرکز توان بخشی رفتیم، بچهها برای ملاقلیپور دست میزدند. و او برایشان میرقصید. او پر از عشق و مهر و نرمی بود و کسی این را نمیفهمید. او دیگر نیست ولی وقتی بود قدرش را ندانستیم.
عکسها: زهرا رفیعی