تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۸۶ - ۲۰:۴۵

کیکاووس زیاری: مهتاب نصیرپور برای «فرزند خاک» (تلخ عین عسل) سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن نقش مکمل را از بیست‌وششمین دوره جشنواره فیلم فجر گرفت.

اما سابقه بازی‌های خوب این بازیگر به سال‌ها قبل بر می‌گردد. وی که متولد سال 1344 است، از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر را گرفته است. او کار حرفه‌ای بازیگری را از سال 1365 با حضور در نمایش‌های تئاتری شروع کرد. در کنار کارهای مختلف و مطرح تئاتری او، از جمله  نمایش کمدی «فنز» که در بسیاری از کشورهای جهان هم به روی صحنه رفته است، می‌توان به فیلم‌های سینمایی «مسافران»، «الوالو من جوجوام»، «دنیای وارونه»، «من ترانه، پانزده سال دارم» و «به نام پدر» اشاره کرد. فعالیت‌های تئاتری نصیرپور بیش از کارهای سینمایی‌اش بوده است. این گفت‌وگو  گرچه درباره سینماست، ولی او ، درباره خیلی چیزهای دیگر هم صحبت کرده است.

عکس از محمد توکلی

  • جایزه جشنواره فیلم فجر تازه‌ترین موفقیت هنریتان پس از سال‌ها تلاش و فعالیت هنری است. راهی را که در طول این‌سال‌ها طی کرد‌ه‌اید چگونه می‌بینید؟ ارزیابی خودتان از این مسیر چیست؟

  راه خیلی سختی بود که با مرارت و دردسر زیاد طی شد. من به آسانی به وضعیت امروز نرسیدم. به همین دلیل از گرفتن جایزه یا تشویق
ذوق زده نمی‌‌شوم. برای رسیدن به آن چه که امروز هستم تلاش زیادی کردم. نوجوان بودم که پدرم فوت کرد و این مسئله تاثیر  زیادی بر من ‌گذاشت و به نوعی راه زندگی‌ام را عوض کرد. راهی که طی کردم به من آموخت که تلاش و فعالیت کنم و هیچ‌وقت از یادگیری غفلت نکنم.

  •  سختی‌های راهی را که طی کردید چه بود؟

  واقعیت امر، با درگذشت پدرم احساس کردم وظیفه‌ من است که بار مسائل خانواده را به دوش بکشم. ما در تنکابن زندگی می‌کردیم و من به تهران آمدم. قرار بود که کار کنم تا مشکلات اقتصادی خانواده حل شود. اما چون به نویسندگی علاقه داشتم سر از کلاس‌های داستان‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی درآوردم. نتیجه‌اش ورودم به دنیای هنر بود.

  • شما کلاس‌های داستان‌نویسی رفتید، چطور شد که بازیگر شدید؟

تقدیر این بود که چنین شود. در کلاس‌های داستان‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی ما باید به کلاس بازیگری هم می‌رفتیم. این کلاس‌ها جزو درس های ما بود. خیلی دوست داشتم بنویسم، حالا فرقی نمی‌کرد نمایش‌نامه باشد یا داستان. در کلاس بازیگری بود که کم‌کم احساس کردم این رشته را هم دوست دارم و به آن علاقه‌مندم. خیلی جالب است که درس من از درس بچه‌هایی که به قصد بازیگری به این کلاس‌ها آمده بودند بهتر بود و من کارم را خیلی جدی گرفته بودم. در آنجا چند دوست خوب پیدا کردم که خانم عاطفه رضوی بازیگر و چهره‌پرداز موفق سینما هم یکی از آنهاست.آنجا بود که فهمیدم می‌خواهم بازیگر شوم.

  • واکنش مادرتان به این موضوع چه بود؟

او چندان موافق فعالیتم دراین رشته نبود. بیشتر دوست داشت در رشته‌ای مثل پزشکی تحصیل کنم. عقیده داشت حرفه‌ای که انتخاب کرده‌ام چندان به نفع من نیست و می‌گفت این کار آخر و عاقبت ندارد.

  • پس با خود حرفه بازیگری مشکلی نداشت؟

 خیر. نگران من و آینده‌ام بود، همین نگرانی باعث می‌شد این‌طوری فکر کند. او می‌خواست من آینده‌ای مطمئن داشته باشم و به همین دلیل آن حرف‌ها را می‌زد. ولی وقتی اشتیاق مرا برای بازیگری دید، دیگر چیزی نگفت. مادرها را که می‌شناسید؛ خیلی مهربان و با احساس هستند. مادر من هم دقیقاً چنین حال‌وهوا و رفتاری داشت.

  •  فرزند بزرگ خانه بودید؟

  ما یک خانواده بزرگ با هشت خواهر و برادر بودیم. من فرزند دوم  و دختر بزرگ خانواده‌ام.

  • به این ترتیب بازیگری انتخاب اول شما در دوران نوجوانی نبود؟ منظورم این است که از همان دوران به بازیگری به عنوان حرفه آینده خود فکر نمی‌کردید؟

  اصلاً، اصلاً به چنین چیزی فکر نمی‌کردم. مطالعه را خیلی زود و از همان دوران ابتدایی شروع کردم. شیفته مطالعه و کتاب‌خوانی بودم. مادرم علاقه خاصی به کتاب داشت. از نظر اقتصادی دست و بالش باز نبود، ولی همیشه بخشی از مخارج زندگی روزانه و خانه را صرف خرید کتاب می‌کرد. همین مسئله باعث علاقه‌مندی ما بچه‌هایش به کتاب‌خوانی شده بود. یادم می‌آید کلاس اول دبستان بودم که چند تا از قصه‌های هانس‌کریستین آندرسن را خواندم. به اشعار فولکلور خیلی علاقه داشتم و قصه‌های کوتاه زیادی را خواندم. در دوره راهنمایی بود که به سراغ نمایش‌نامه‌های داخلی و بین‌المللی رفتم وبه نوشتن  علاقه پیدا کردم. سال اول دبیرستان نمایشنامه‌های بهرام بیضایی را خواندم. در تمام این سال‌ها مطالعه یار اصلی‌ام بوده است. من خودم مدرس دانشگاه هنر هستم و خیلی تعجب می‌کنم وقتی بعضی از دانشجویان تئاتر را می‌بینم که مثلاً بیضایی را نمی‌شناسند و یا نوشته‌هایش را نخوانده‌اند. این واقعاً دردناک است. ولی در مورد خودم باید بگویم مطالعه کتاب‌های مختلف بود که کمک کرد تا راهم را پیدا کنم.

  • آیا گرفتن جایزه‌ تأثیر ویژه‌ای در کارتان دارد؟

 حقیقتش را بخواهید، باید بگویم هیچ تأثیری در کار من ندارد. در طول این سال‌ها یاد گرفتم منتقدی تیزبین نسبت به کارم باشم. همیشه سعی می‌کنم خودم را نقد کنم و نسبت به این مسئله‌ حساسم. همه تلاشم این است که تشویق و جایزه باعث غرورم نشود و خودم را به چیزی بالاتر از آن‌چه که الان هستم برسانم. به همین دلیل این‌جور چیزها خیلی تشویقم نمی‌کند و نگرانم که مبادا نقطه پایانی بر توانایی‌هایم باشد و باعث شود در همین حد بمانم. راستش، حتی بعضی وقت‌ها به من برمی‌خورد. همیشه خواسته‌ام بهتر از گذشته ایفای نقش کنم و کارهای بهتری ارائه دهم. از سوی دیگر متوجه شدم که برنده‌شدن آدم  روی بقیه آدم‌های دوروبر تأثیر عجیب و غریبی می‌گذارد. در عین حال، اعتماد آنها را به آدم بیشتر می‌کند. باعث می‌شود شما بیشتر از گذشته دعوت به کار شوید و بتوانید مشارکت بیشتری در کاری که به شما پیشنهاد شده داشته باشید. در این حالت، کارگردان به پیشنهادهای شما بیشتر گوش می‌کند و به آنها عمل می‌کند. این یک‌جور خوشبختی است که بتوانید تا این حد در کاری که حضور دارید مشارکت داشته باشید.

  

"به‌نام پدر"،عکس از گلاره کیازند

  • نقش‌ها را چگونه انتخاب می‌کنید؟

آن زمان که کار بازیگری را شروع کردم، تا سال‌ها قدرت انتخاب نداشتم. هر کاری که پیشنهاد می‌شد می‌پذیرفتم. واقعیت این است که هیچ حامی یا تجربه‌ای نداشتم. برای ورود به کار هنر باید تک و تنها کارم را پیش می‌بردم. این نکته از یک طرف باعث سخت‌شدن کارم می‌شد، ولی از سوی دیگر کمک می‌کرد تا روی پای خودم بایستم و یاد بگیرم برای رسیدن به آنچه که می‌خواهم باید سعی و تلاش زیادی بکنم. همین نکته باعث شد تا بعدها بتوانم با اطمینان قدم‌هایم را بردارم و در کارم اعتماد به نفس داشته باشم. خودم باید به خودم کمک می‌کردم و تجربه کسب می‌کردم. این تجربه‌ها کمک خیلی زیادی به من کرد. وقتی با آقای رحمانیان (کارگردان تئاتر) آشنا شدم، احساس کردم که گروه و همراهان خودم را پیدا کرده‌ام. ایشان اشراف کامل به کار داشت و این به من هم کمک کرد تا دست به انتخاب‌های درست بزنم. از آنجا بود که تغییر کردم و از آن به بعد دیگر هر کاری را قبول نمی‌کردم. حالا وقت استفاده و بهره‌‌گرفتن از تجربه‌هایی بود که کسب کرده بودم. این تجربه‌ها باعث خلق تجربه‌های جدید و امکانات تازه شد. حالا دیگر هر پیشنهادی را قبول نمی‌کردم و معیارهای خاصی برای قبول کارهای جدید داشتم.

  • این معیارها چه بود؟

مهم‌ترین نکته خود قصه و داستان بود و این که این قصه درست تعریف شده باشد. هم‌چنین برایم مهم بود که این قصه دارد چه چیزی را روایت می‌کند. به همین دلیل کوچک یا بزرگ‌بودن نقش برایم اهمیتی نداشت. به این فکر نمی‌کردم که حجم نقش چقدر است، بلکه بر عکس برایم این نکته مطرح بود که این نقش چه ویژگی‌هایی دارد و چگونه پرورش یافته است. همین مسئله باعث می‌شد که مثلاً در نمایش «دایی وانیا»ی آنتوان چخوف نقش مارینای پیرزن را بگیرم که حضوری کوتاه‌مدت در این قصه دارد.

  • مطالعه در کارتان به عنوان یک بازیگر چه نقشی دارد؟ هنوز هم مثل گذشته مطالعه می‌کنید؟

  به شدت، همیشه این نیاز را در خودم احساس می‌کنم که مطالعه کنم و کتاب‌های مختلف را بخوانم. اتفاقاً برای ما بازیگران، مطالعه یک امر ضروری است.
گاهی وقت‌ها می‌بینم که دانشجویانم می‌گویند ما فیلم می‌بینیم و این کافی است. اما هیچ‌چیز جای مطالعه را نمی‌گیرد. فیلم، انتخاب کارگردان و بازیگرانی است که می‌گویند ما این شخصیت‌ها را این‌جوری، یا آن جوری می‌بینیم. در حقیقت، آدم با موجودی روبه‌رو می‌شود که قبلاً توسط کس دیگری ساخته و پرداخته شده است. در اینجا ما قدرت انتخاب نداریم و آن چیزی را می‌بینیم که کارگردان یا بازیگر خلق کرده است. اما وقتی کتابی را می‌خوانیم، براساس توضیحات نویسنده سعی می‌کنیم خودمان انتخاب‌کننده باشیم و شخصیت مورد نظر او را خلق کنیم. در این حالت، ما با استفاده از تخیل خود برای این یا آن شخصیت رفتار و منش خلق می‌کنیم و آن لباسی را تن او می‌کنیم که خودمان می‌خواهیم.

  • دوست داریدچه نقشی را بازی کنید؟

  نقش‌های خیلی زیادی است که بسیار مایلم در آنها ایفای نقش کنم. تعدادشان خیلی زیاد است، مثل آنتیگونه، لیدی مکبث، اوفلیا یا مادر هملت و یا تمام نمایشنامه‌های ویلیام شکسپیر یا دوران بیزانس، کارهای چخوف را هم خیلی دوست دارم.

  • در سینما چطور؟

  بعضی وقت‌ها فیلمی را می‌بینم و به خودم می‌گویم کاش جای این بازیگر، من این نقش را بازی کرده بودم. با خودم فکر می‌کنم اگر من آن نقش را بازی می کردم، چه شکلی می‌شد و آیا آن نقش یا فیلم، شکل دیگری به خودش می‌گرفت؟ به نقش‌ها و بازی‌های خوب غبطه می‌خورم. این یک احساس طبیعی است که در همه آدم‌ها وجود دارد. این مسئله ایجاد رقابت می‌کند و خیلی خوب است. البته اگر از این حد فراتر برود، می‌تواند نتیجه منفی به‌بار بیاورد. همیشه سعی می‌کنم به یک رقابت سالم فکر کنم.

  • نکته مثبت و جالب در کار شما این است که بازی‌هایتان در نقش‌های مختلف همه طبیعی، ملموس و مقبول است. چطور چنین بازی‌هایی را ارائه می‌دهید؟ این راحتی از کجا می‌آید؟

  من آدمی بسیار خجالتی هستم. مهم‌ترین مسئله هنگام بازی برایم این است که احساس کنم اعتماد کارگردان و بازیگران دوروبرم را جلب کرده‌ام. باید باور کنم آنها مرا پذیرفته‌اند. بدون ایجاد رابطه‌ای صمیمانه با اطرافیانم نمی‌توانم کارم را انجام دهم. باید یک چنین فضای سرشار از اعتماد به‌وجود بیاید. در این حالت دیگر معذب نیستم و راحت کارم را انجام می‌دهم. هر چه این فضای صمیمانه و اعتماد بیشتر شود، به من کمک بیشتری می‌کند تا بازی بهتری ارائه بدهم.

  • چگونه نوجوانی‌‌ای داشتید؟

 اصلاً نداشتم.کودکی‌ام بلافاصله با بزرگسالی گره خورد. به دلیل شرایط و اوضاع خاص آن دوران در نوجوانی مثل آدم‌بزرگ‌ها عمل می‌کردم. دوران نوجوانی‌ام با جنب‌وجوش زیادی در سطح جامعه همراه بود. سال سوم راهنمایی بودم که انقلاب شد. همه درگیر مسائل سیاسی شده بودیم و متوجه نبودیم که چه دورانی را طی می‌کنیم. پس از آن جنگ شد و درگیر مسایل آن بودیم که پدرم درگذشت. مرگ پدرم یک فاجعه بزرگ برای همه ما بود. همه این اتفاق‌ها مرا از خودم دور می‌کرد و به سمت چیزهای دیگر می‌برد. همین نکته بود که باعث شد نوجوانی من مثل نوجوانی بچه‌های امروزی نباشد. آرزوی قلبی‌ام این است که نوجوان‌ها در شرایط متعارف‌تری نوجوانی کنند و قدر این موقعیت و نوجوانی خود را بدانند. برای آینده‌شان برنامه‌ریزی کرده و سعی کنند آن‌را دنبال کنند. نوجوانی بهترین دوره زندگی هر آدمی است و موقعیتی تعیین‌کننده در ارتباط با آینده آنها دارد.

  • اگر دوباره نوجوان شوید، باز هم همین راهی را که طی کرده‌اید می‌رفتید، یا اتفاق دیگری می‌افتاد؟

  نمی‌دانم. تا حالا به آن فکر نکرده‌ام. یک سری اتفاق‌ها و مسائل مختلف مرا به اینجا رسانده است. از وضعیت و موقعیتی که دارم راضی‌ام. احساس می‌کنم به آن نتیجه دلخواهی که می‌خواستم رسیده‌ام. هیچ‌وقت از تلاش باز نایستاده‌ام و سعی کرده‌ام از چیزی که به دست آورده‌ام مغرور نشوم. نوجوانی هم یک دوره از دوره‌های مختلف زندگی است. ما باید کل زندگی را در نظر بگیریم و حرفی بزنیم. نمی‌توان یک بخش آن  (حالا بگو دوران نوجوانی) را به صورت مجرد از بقیه جدا کرد و درباره‌اش حرف زد. با این وجود، به آنچه که اکنون هستم خشنودم.

  • مثلاً نمی‌خواستید نویسنده شوید؟ همان چیزی که خیلی به آن علاقه داشته و دارید؟

  به نویسندگی علاقه‌مندم. فکر می‌کنم خیلی به درد بازیگری نمی‌خورم. بالاخره یک روز کار نوشتن را به صورت جدی شروع می‌کنم. البته نمایشنامه‌نویسی خیلی سخت است؛ ولی چند تا داستان کوتاه نوشته‌ام.

  • با توجه به این که بازیگر خوبی هستید و مشغول به این کار، احتمالاً به این زودی‌ها نوشته‌های شما را نخواهیم خواند؟

  اتفاقاً من اصلاً بازیگر پرکاری نیستم. از سوی دیگر می‌خواهم نویسندگی را به صورت جدی ادامه بدهم.

  • وقتی برای گفت‌وگو با شما تماس گرفتم، خیلی جالب بود که گفتید «دوچرخه» را می‌خوانید. گفتید که فراز و نشیب هم دارد. منظورتان چیست؟

 دوچرخه را دوست دارم. این نکته که به نوجوانان آگاهی می‌دهد بسیار قابل تحسین است. مطلب های خوب زیادی را در آن خوانده‌ام، مطالب محیط‌زیستی، اقدام های فرهنگی که در کشورهای دیگر صورت می‌گیرد و آشناکردن بچه‌ها با فرهنگ و رسوم ملل و قوم‌های مختلف. اما در بعضی شماره‌ها از این گونه اطلاعات خبری نیست. شماره‌هایی را که  خنثی هستند دوست ندارم. به تازگی خودم خیلی به مسائل محیط‌زیستی علاقه‌مند شده‌ام. این از جمله چیزهایی است که دوچرخه خیلی خوب به آن می‌پردازد. مسئله آلودگی محیط زیست از جمله چیزهای مهمی است که خیلی به آن توجه نمی‌شود و در نشریه شما آگاهی‌های خوبی در این باره به بچه‌ها داده می‌شود. وقتی این مقاله‌ها را می‌خوانم بیشتر تشویق و علاقه‌مند می‌شوم که در این باره من هم کاری انجام دهم. بحث‌های شما درباره فضای سبز، مواد پلاستیکی و این‌جور چیزها خیلی خوب است.

در کنار ترانه علیدوستی در نمایش فنز، عکس از پایگاه اینترنتی ایران تئاتر

  • پس به جز نوشتن و بازیگری، فعالیت در زمینه محیط زیست هم از علاقه های شماست؟

  بله. این مثل یک وظیفه است که بر دوش امثال من قرار دارد تا از شهرت و اعتبار خودمان استفاده کرده و مردم را تشویق به رعایت یک سری چیزهای مهم بکنیم. خیلی دوست دارم از این موقعیت برای کمک به حل مشکلات محیط زیست استفاده کنم.

  • اگر امروز سردبیر دوچرخه می‌شدید، چه نوع مطلبی را در نشریه کار می‌کردید؟

  مطلبی که نوجوان‌ها را با فرهنگ و هنر جهان بیشتر آشنا کند و بزرگان خودمان را در طول تاریخ، به زبانی شیرین به آنها معرفی کند. به تهیه یک گزارش جالب و جذاب فکر می‌کنم که در آن از هر یک از منطقه های ایران یک نوجوان را انتخاب کند. می‌دانید که در کشور ما قوم‌های مختلفی زندگی می‌کنند. موقعیت جغرافیایی متفاوت کشور ما، باعث خلق فرهنگ‌ها و خلق و خوهای مختلف و متفاوت شده است. در این گزارش می‌توان به بچه‌ها فرصت داد تا یک روز از زندگی‌شان را برای بقیه بچه‌های ایران بازگو کنند. این مسئله باعث آشنایی بهتر بچه‌های منطقه‌های مختلف با یکدیگر می‌شود و آنها با آداب و رسوم و فرهنگ هم از نزدیک آشنایی پیدا می‌کنند. این مسئله آنها را به نوعی همگرایی و وحدت می‌رساند. یک چنین آشنایی‌ای باعث می شود تا آنها بیشتر به یکدیگر علاقه‌مند شوند. در عین حال، مهم‌ترین چیزی که مرا آزار می‌دهد همین آلودگی هوا و استفاده افراطی از آلوده‌کننده‌های  شیمیایی مثل پلاستیک است. در مقام سردبیر، حتماً به این مسئله توجه ویژه‌ای می‌کردم و از خود بچه‌ها می‌خواستم مقاله‌هایی درباره این مسئله برای نشریه بفرستند. در این مقاله‌ها بحث اصلی این باید باشد که چگونه می‌توان مصرف این‌گونه آلاینده‌ها را کمتر کرد تا بتوانیم در شهر امن‌تر و سالم‌تری بازی و زندگی کنیم. محیط‌زیست‌ ما را پلاستیک و زباله‌ها دارد پر می‌کند و این در آینده برای همه ما مشکل بزرگی ایجاد می‌کند. پیشگیری بهتر از درمان است. ما می‌توانیم با چاپ مقاله‌هایی در این‌باره و  انجام بعضی حرکت‌های همگانی از وقوع چنین اتفاق‌هایی پیشگیری کنیم.

  • گفتید چند داستان کوتاه دارید. برای شروع جدی کار نویسندگی، آنها را برای چاپ به دوچرخه می‌دهید؟

  حتماً این کار را می‌کنم. فقط باید آنها را پیدا کنم. خیلی خوشحال می‌شوم آنها در دوچرخه چاپ شوند.

  • پس ما منتظر دریافت آنها هستیم.

  حتماً!