این واقعیت سبب میشود که این سازمانها برای تأمین نیروی انسانی در سطوح مختلف بهخصوص مدیریت اجرایی به شمار مشخصی از دانشگاههایی که در اروپای غربی و آمریکا قرار دارند، متکی باشند.
همان گونه که این مقاله نشان میدهد چنین امری ضرورتاً به معنای برتری تام این دانشگاهها نیست، بلکه نزدیکی مکانی، این امکان را به شمار محدودی از دانشگاهها میدهد تا فارغالتحصیلان خود را در سمتهای اصلی این سازمانها مستقر کنند. یک پیامد چنین وضعیتی طبعاً گرایش بدنه مدیریت اجرایی این سازمانها به نوعی نگرش یکسان نسبت به مسائل مبتلابه جهان است.
در چنین حالتی، نیروی انسانی سایر کشورها که در دانشگاههای دیگری فارغالتحصیل شدهاند، به راحتی نمیتوانند در فرایند تصمیمگیری و عرضه راه حل برای مشکلات جهان مشارکت کنند.
تأثیر جهانی فزاینده سازمانهای بینالمللی باعث کنجکاوی درباره زمینه تحصیلی مقامات ارشد این سازمانها میشود. این مقاله به بررسی این امر میپردازد که سازمانهای بزرگ بینالمللی کدام نهادهای آموزش عالی را دانشگاههای طراز اول جهانی میدانند. اطلاعات مربوط از کتاب سالنامه سازمانهای بینالمللی و کتاب راهنمای مشخصات مدیران سازمانهای بینالمللی استخراج شده است.
در کتاب اخیر مشخصات 15354 سازمان بینالمللی از سازمانهای وابسته به سازمان ملل تا هر سازمان بینالمللی دیگر ذکر شده است. به این وسیله زمینه تحصیلی 2563 مقام بلندپایه شامل دبیرکل، مدیرکل، معاون و دستیار مدیرکل و رؤسای ادارات شناسایی شد. در این نمونه، مقامات ارشدی که دارای مدرک دانشگاهی (کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری) بودند، گنجانده شدند.
تحصیلات رهبران جهان
اکثر رهبران جهان در دانشگاههای غربی درس خواندهاند. از میان 2563 مقام بلندپایه، 5/88 درصد آنان دستکم یک مدرک از دانشگاههای غربی کسب کرده بوند. تقریباً نیمی از دانشگاههای محل فارغالتحصیلی این مقامات در دو کشور انگلیسیزبان بودند، یعنی ایالات متحده 4/27 درصد و انگلیس 8/18 درصد.
این ارقام تا حدی بازتاب نسبت دانشگاههای طراز اولی است که در این کشورها قرار دارد. مثلاً رتبهبندی ضمیمه آموزش عالی روزنامه تایمز نشان میدهد که 5/26 درصد از 200 دانشگاه معتبر جهان در ایالات متحده هستند.
به همین شکل، 4/27 درصد مقامات ارشد این سازمانها در آمریکا درس خواندهاند. آمار دیگر نشان میدهد 16 درصد از 200 دانشگاه برتر جهان در انگلیس است. 18درصد مقامات ارشد بینالمللی نیز در انگلیس درس خواندهاند. دانشگاههای معتبر این دو کشور محل تحصیل گروه بزرگی از این مقامات هستند. 7/11درصد این مقامات در چهار دانشگاه هاروارد (4درصد)، آکسفورد (4/3درصد)، کمبریج (5/2درصد) و ییل (8/1درصد) تحصیل کردهاند.
ویژگی دیگری که معلوم شد، این بود که 41درصد این مقامات ارشد در دانشگاههای اروپای غربی به جز انگلیس درس خواندهاند. 5/29درصد از آنان در 4کشور تحصیل کردهاند، شامل فرانسه (5/11 درصد)، بلژیک (8/8 درصد)، آلمان (9/4 درصد) و هلند (3/4 درصد).
موقعیت دانشگاههای غربی در تأمین مقامات این سازمانهای بینالمللی سبب میشود که بسیاری از دانشگاههای غیرغربی از نظر شکلدهی ساختار عضوگیری این سازمانها در حاشیه قرار گیرند. فقط 5/11 درصد این مقامات در دانشگاههای منطقه آسیا اقیانوس آرام (3/6درصد)، آمریکای لاتین (1/2 درصد)، اروپای شرقی (8/1 درصد) و آفریقا (3/1 درصد) تحصیل کردهاند. این در حالی است که 51 دانشگاه از 200 دانشگاه معتبر جهان در منطقه آسیا اقیانوس آرام قرار دارند.
همچنین با وجود اینکه 17 دانشگاه در استرالیا در زمره این 200 دانشگاه برتر جهان هستند، فقط 7 دهم درصد مقامات ارشد بینالمللی در این کشور تحصیل کردهاند.
امتیاز مکان جغرافیایی
مطالعات نشان میدهد این نابرابری در بهکارگیری نیروهای انسانی را نمیتوان بر اساس رتبهبندی دانشگاه توضیح داد. دانشگاههای 4کشور اروپایی که بسیاری از رهبران جهان را تربیت میکنند، بهطور کلی پایینتر از برخی دانشگاههای معروف در منطقه آسیا اقیانوس آرام و حتی آمریکای شمالی هستند (مانند دانشگاههای توکیو، پکن، ملبورن، دانشگاه ملی استرالیا، میشیگان و تورنتو). مثلاً 8/8درصد مقامات ارشد در بلژیک درس خواندهاند، اما فقط 4دانشگاه بلژیک در زمره 200 دانشگاه برتر جهان رتبهبندی شدهاند.
هرچند که بین 8 تا 12 دانشگاه در میان 200 دانشگاه برتر جهان قرار دارند، فقط 3/1درصد از این مقامات در دانشگاههای کانادا تحصیل کردهاند.
بهنظر میرسد امتیازی که این دانشگاههای اروپای غربی از آن برخوردارند، مربوط به جغرافیاست.
شمار قابل توجهی از دبیرخانههای سازمانهای بینالمللی در اروپای غربی قرار دارند. مشخصاً مقر 2/60 درصد از 21612 دبیرخانه اصلی در اروپای غربی است. 2/32 درصد این دبیرخانهها در چهار کشور اروپای غربی قرار دارند، شامل فرانسه (4/11 درصد)، بلژیک (14 درصد)، آلمان (5/3 درصد) و هلند (4/3 درصد). در عوض فقط 9 دهم درصد و 2/2 درصد دبیرخانهها در استرالیا و کانادا قرار دارد.
از اینرو بهنظر میرسد دانشگاههای فرانسه، بلژیک، آلمان و هلند بیشترین استفاده را از نزدیکی جغرافیایی به مقر سازمانهای بینالمللی از نظر تأمین نیروی انسانی میکنند.
پیامدهای احتمالی
خاستگاه آموزش عالی مشترک باعث میشود مقامات بلندپایه سازمانهای بینالمللی نگاه علمی یکسانی برای تعریف کردن و پرداختن به مشکلات جهانی داشته باشند. از اینرو میتوان پیشبینی کرد که صداها یا ذهنیتهای غیرغربی به هنگام مواجهه سازمانهای بینالمللی با مشکلات جهانی مغفول بماند. استخدام بدنه اصلی کارکنان از تعداد مشخصی از دانشگاهها باعث میشود هنجارهای فرهنگی و معرفتی خاصی نهادینه شود.
فصلنامه آموزش بینالملل- پاییز2007