گویا اواخر دهه ۶۰ بود که کیارستمی تصمیم میگیرد از دانستههای هنری خود در دوران دانشگاه بهره و قلمو به دست بگیرد و نقاشی کند. همانزمانهایی که برای عکاسی به دل طبیعت میزد، از روی آن تصاویر، نقاشی نیز میکرده است. اگرچه برخی از آن تصاویر را در همان دوره فروخت و برخی را هم نگه داشت.
حالا پس از گذشت حدود ۳۰ سال از آن روزها و سه سال از سفر ابدیاش، نقاشیهای این هنرمند برای اولین بار در گالری «گلستان» به نمایش گذاشته شده است؛ نقاشیهایی که به گفته لیلی گلستان زمانی برای گذران زندگی این هنرمند به فروش گذاشته شده بودند، اما حالا از روی دیوارهای خانههای مختلف جمعآوری شدهاند تا برای مدت دو هفته بعد دیگری از عباس کیارستمیِ فیلمساز و عکاس را نشان بدهند.
لیلی گلستان که از دوستان قدیمی کیارستمی بوده و پیش از این نیز چهار نمایشگاه عکس از این هنرمند را در گالری خود برگزار کرده بود، بارها به عباس کیارستمی پیشنهاد برگزاری نمایشگاه نقاشی میدهد، اما او همیشه جواب میداده است: «خیلی دوست دارم این کار را بکنم، اما این کار مستلزم این است که دست کم شش ماه بنشینم و نقاشی کنم. یعنی هیچ کاری جز نقاشی نکنم و این غیر ممکن است.»
اما مدتی پیش گلستان بار دیگر تصمیم میگیرد که این نمایشگاه را برگزار کند و به همین خاطر هم با پسران زندهیاد کیارستمی به گفتوگو مینشیند. با موافقت آنها ۱۰ اثر از خانه کیارستمی برای نمایشگاه آماده میشود و ۲۰ اثر دیگر در مدت سه ماه و با جستوجو و پرسش به دست میآید.
لیلی گسلتان که حالا بهنظر از برگزاری این نمایشگاه خوشحال است، در گفتوگویی از داستان برگزاری این نمایشگاه، نگاه هنری عباس کیارستمی و تنهاییهای این هنرمند سخن میگوید.
- از چه زمانی متوجه شدین که آقای کیارستمی نقاشی هم میکنند؟
آقای کیارستمی اواخر دهه ۶۰ به من زنگ زدند و گفتند یکسری نقاشی کردهام و به دلایلی پول لازم دارم و میخواهم آنها را بفروشم. من هم به همراه چند نفر دیگر برای دیدن آثار او رفتیم و اتفاقا چند نقاشی هم خریدیم.
- به یاد دارید آن زمان قیمت آثار در چه حدودی بود؟
ارزان بود. مدتی پیش نیز پرونده اولین نمایشگاه عکس او که اتفاقا در گالری «گلستان» در سال ۶۸ هم برگزار شده بود را نگاه میکردم و جالب است بدانید که قیمت هر عکس پنج هزار تومان بود. حدود ۳۰ اثر به نمایش گذاشته بودیم که همه آثار را هم فروختیم.
- فارغ از نام عباس کیارستمی، این نقاشیها چقدر دارای ارزش هنری هستند؟
فارغ از نام کیارستمی، اگر هر فرد دیگری این کارها را برای ارائه میآورد حتما قبول میکردم. یادم است همان زمان هم چند نفر از دوستان به او گفتند که فیلمسازی را کنار بگذار و نقاشی را ادامه بده.
همان سالها نیز بارها به او گفتم میخواهم نمایشگاهی از نقاشیهایت بگذارم که او نیز همیشه میگفت باید شش ماه هیچ کار دیگری نکنم و به کارهایی که دارم اضافه کنم تا آثار بهروزتری داشته باشم، اما نمیتوانم شش ماه فقط نقاشی کنم.
چندین و چند بار به او گفتم و هر بار همین را میگفت. ولی من آخر سر کار خودم را کردم. چراکه بعد از رفتنش این ایده باز هم مدام در ذهنم بود؛ به همین خاطر هم با پسرانش صحبت کردم و آنها نیز استقبال کردند.
- جالب است که این بعد از عباس کیارستمی خیلی شناخته شده نبود.
آقای کیارستمی لیسانس نقاشی داشت، ولی نقاشیهایش را هیچ جایی ارائه نمیکرد. چون فکر میکرد شاید خیلی خوب نباشند. او خیلی ایدهآلیست بود و دوست نداشت نمایشگاهی بگذارد که از او ایراد گرفته شود. البته این موضوع را مطرح نمیکرد، اما من چون او را میشناختم میفهمیدم که میخواهد کارهای درجه یک به نمایش بگذارد. در حالی که به نظرم این کارها در سبک مدادرنگی بسیار عالی هستند.
- فکر نمیکنید الان ممکن است ناراحت شده باشند؟
(میخندد). فکر میکنم الان از آن بالا نگاه میکند و میگوید آخر سر کار خودت را کردی!
- برگزاری نمایشگاه نقاشیهای عباس کیارستمی، تا اندازهای خاطره نمایشگاه نقاشیهای سهراب سپهری را زنده کرده است. آن زمان هم کمتر کسی میدانست که سپهری نقاشی میکرده است.
مردم اول انقلاب اصلا نمیدانستند که سهراب سپهری نقاش هم بوده است. وقتی نمایشگاه برگزار شد، بسیاری تعجب کردند که مگر سپهری نقاشی هم میکرده است. درحالی که سهراب سپهری اول نقاش بود و بعد شاعر شد.
همین موضوع باعث شد که طرفداران سهراب سپهری کنجکاو شوند که نقاشیهای او را هم ببینند. دقیقا همین اتفاقی که برای آقای کیارستمی افتاد. بسیاری متوجه شدند که فیلمساز مورد علاقهشان نقاشی هم میکرده است.
- به نظر میرسد همان روحی که در فیلمهای عباس کیارستمی وجود دارد، در نقاشیهایشان نیز دیده میشود.
دقیقا همین طور است. خیلیها گفتند این نمایشگاه خودِ کیارستمی است. نگاهی که به طبیعت داشت، در فیلمها، عکسها و نقاشیهای او یکسان و مشترک است. من نیز به دلیل اسم کیارستمی نیست که میگویم این نقاشیها درجه یک هستند، بلکه واقعا خوبند.
- با توجه شناختی که از عباس کیارستمی داشتید، فکر میکنید این نگاه ناشی از چه بوده است؟
عباس کیارستمی انسان تنهایی بود و با تنهایی خود بسیار خوش بود. در جمع هم خوب بود، ولی این نگاه برگفته از زمانهای تنهایی اوست. زمانهایی که صبح خیلی زود تنها به طبیعت میرفت و عکس میگرفت و از روی عکسهایش نقاشی میکرد.
نقاشی به انسان آرامش میدهد. او هم اصلا انسان آرامی نبود، همیشه مضطرب بود و به همین خاطر هم همیشه به دنبال آرامش میرفت. یادم است یک بار برای مهمانی شام به خانه ما آمده بود، روی صندلی نشسته بود و مدام به ساعتش نگاه میکرد. گفتم میشود ساعتت را در بیاوری. ساعت را از او گرفتم و گفتم حالا آرام بشین و تکیه بده و از مهمانی لذت ببر. در واقع همیشه و در هر لحظهای دائم در تب و تاب بود.
- جالب است که این تبوتاب در آثار او نمودی نداشته است.
در هیچکدام از آثارش این تب و تاب وجود نداشت؛ به خاطر اینکه دنبال این آرامش بود و سعی میکرد آن را در آثار هنری خود نیز نشان بدهد.
- دو اثر در این نمایشگاه به اسم شماست؛ این آثار را خریده یا هدیه گرفته بودید؟
قبل از اینکه در همان زمان زنگ بزند و بگوید که برای دیدن آثار نقاشی او برویم، یک اثر را به من هدیه داده بود و آنجا بود که متوجه شدم که او هم نقاشی میکشد؛ البته این اثر در نمایشگاه به اسم مانی حقیقی است.
روزی هم که برای دیدن آثار رفته بودیم، دو اثر را خریداری کردم. البته آقای کیارستمی در انتخاب آثار شریک نبود.
- پیش از این چند نمایشگاه از عباس کیارستمی برگزار کرده بودید؟
چهار نمایشگاه عکس از او در دوران حیاتشان در گالری «گلستان» برگزار شد. اولین نمایشگاهی که آقای کیارستمی برگزار کردند، اولین بار من پیشنهاد دادم و بعد از آن برگزاری نمایشگاهها به پیشنهاد خودشان بود.
البته بار آخر گفتند بعضی از عکسها حدود دو متر است که من گفتم گالری ما برای نمایش این آثار کوچک است و او هم گفت «دلم میخواهد عکسهای بزرگ کیارستمی در گالری کوچک گلستان باشد». اتفاقا خیلی هم نمایشگاه خوبی شده بود. یادم است که زمان برگزاری مقابل یکی از عکس ایستاد و گفت «انگار که من الان در این خانه هستم. این خوب است که آدم تا این اندازه به عکس نزدیک باشد»؛ اتفاقا یک عکس هم در کنار هم مقابل آن تصویر گرفتیم.
- شناخت شما از آقای کیارستمی به چه زمانی برمیگردد؟
من در دهه ۵۰، رئیس بخش کودکان و نوجوانان تلویزیون ملی ایران بودم. در دورهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک فستیوال فیلم برگزار کرده بود. آقای قطبی (مدیر وقت تلویزیون) گفتند فیلمها را از طریق تلویزیون داوری کنم تا یک فیلم را انتخاب کنیم و به آن جایزه بدهیم.
در میان فیلمهایی که دیدم، فیلمی را به نام «نان و کوچه» انتخاب کردم و متوجه شدم که این اثرِ شاهکار، از آقایی به اسم کیارستمی است که او را نمیشناختم. در مراسم اختتامیه در لژ داوران نشسته بودیم که آقای کیارستمی را برای گرفتن جایزه صدا زندند و پسر لاغر و سیاه چردهای را دیدم که برای گرفتن جایزه به روی سن میرود. در فستیوالهای دیگر نیز او را میدیدم و همیشه فکر میکردم به او میآید دانش زیادی در عرصه فیلمسازی داشته باشد که اتفاقا سال بعد هم فیلم «مسافر» را ساخت که به نظرم یک شاهکار بود. فیلم «لباسی برای عروسی» نیز از دیگر فیلمهای خوب او در آن سالها بود. در سالهای نخست بعد از انقلاب نیز فیلم «قضیه؛ شکل اول شکل دوم» را ساخت که آن هم شاهکار بود. البته همه فیلمهای او خوب است و نمیتوان گفت حتی یک فیلم بد ساخته است.
در این سالها بهمرور زمان فرزندانمان که هم سن بودند با هم دوست شدند و بعد ما نیز بیشتر آشنا شدیم و دوستان خوبی برای هم بودیم.
- به نظر شما عباس کیارستمی را بیشتر میتوان با فیلم، عکس یا نقاشیهایش به دنیا معرفی کرد؟
با فیلمهایش. سینما رسانه بسیار قدرتمندی است و مخاطبان بیشتری هم دارد و آقای کیارستمی نیز به خاطر فیلمهایش جهانی است. البته عکسهای او نیز جهانی شده است و سال ۲۰۲۰ هم قرار است تمام پاریس، کیارستمی شود که به زودی خبر آن منتشر میشود. قرار است چندین نمایشگاه از کیارستمی در پاریس برگزار شود و به من نیز گفتهاند این نمایشگاه را آنجا برگزار کنم. کار سختی است، امیدوارم که بتوانیم آن را انجام دهیم.