اول «شوانگ» را میبینم؛ پسری از ۸۸۰ سال قبل که به معبد میرود و دوست دارد از جایی که هست، آزاد شود. با شنیدن صدای راوی داستان، ماجرای شوانگ را بههمراه حرکتهای بازیگر دنبال میکنم. سمت دیگر داستان، «اِسی» را میبینم؛ پسری متعلق به همین دوره که پلیاستیشن بازی میکند و دوستان زیادی برای خوشگذرانی دارد. اسی و شوانگ در پلیاستیشن با هم روبهرو میشوند. بازیگرِهردو شخصیت یک نفر است؛ همین باعث شده تا «بیچیز»، نمایشی متفاوت باشد.
«مهدی فرشیدیسپهر»، نویسنده، کارگردان و بازیگر این نمایش است که مهرماه ۱۳۹۷ هم در شمارهی ۹۴۰ دوچرخه با او دربارهی نمایش «پدران» گفتوگو کرده بودم. فرشیدیسپهر از معدود کسانی است که تئاتر نوجوان را جدی میگیرد و برای این گروه سنی تئاتر میسازد. او میگوید مخاطب بیچیز، فقط نوجوانان نیستند و داستان دربارهی سؤالی اساسی نوشته شده است. این نمایش ۴۰دقیقهای پیش از این در جشنوارهی تئاترکودک و نوجوان همدان و شهرهای شیراز، یزد، مشهد، فرانکفورت، برلین، لودوین و هافمن هم اجرا شده، اینروزها در مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به روی صحنه میرود و از سوم آذرماه نیز به مدت یک هفته در شهر بهبهان اجرا خواهد داشت. به همین مناسبت برای «شهرفرنگ» این شماره پای صحبتهای او مینشینیم تا بیشتر با او و اثر تازهاش آشنا شویم.
* * *
- در این داستان با دو شخصیت متفاوت روبهرو هستیم؛ یکی شخصیتی امروزی و دیگری متعلق به چندصد سال قبل. چهقدر این داستان را به نوجوانان امروز نزدیک میدانید؟
نکتهی مهم این نمایش این است که فقط مختص نوجوانان نیست؛ «من چهکسی هستم؟» این سؤالی است که ما طرح میکنیم و آن را از سعدی در ۷۰سالگی تا یک بچهی پنج ساله میپرسیم. موضوع بیچیز، پلیاستیشن یا فضای مجازی نیست که به نوجوانان مربوط باشد؛ ما به بهانهی نوجوانان، این قصه را مطرح میکنیم. مخاطبانی که به تماشای نمایش میآیند، دربارهی اینکه چهقدر خودشان را در این نمایش دیدند، صحبت میکنند.
- یکی از مفاهیمی که در بیچیز تکرار میشود، آزادی است. شوانگ در طول نمایش چندبار از آزادی حرف میزند. بهنظرتان برای نوجوانان چهقدر این مفهوم مطرح است؟
زمانی که تئاتری میسازیم، دو جور دغدغه مقابلمان است؛ چیزهایی که برای نوجوانان دغدغه است و چیزهایی که نیست؛ اما ما میتوانیم زاویهای بدهیم تا به آن فکر کنند. نوجوانان اگر به خودشان باشد، خیلی کم به این مسائل فکر میکنند و بیشتر بهدنبال پول و شهرت و ارتباط با دوستان بیشتر و باحالتر و لذتبردن از زندگیاند. ما بهعنوان تولیدکنندگان هنر، میدانیم حتی اگر در خواب باشند هم باید بیدارشان کنیم و مسائلی مانند وجدان، ایثار و آگاهی را به آنها یادآوری کنیم.
- چه شد که تصمیم گرفتید بهجای استفاده از دو بازیگر، خودتان هردو نقش را بازی کنید؟
اگر در این نمایش دو بازیگر بازی میکردند، اتفاق خاصی نیفتاده بود. اما نمایش ما دربارهی این است که باید کنترل خودت را در دست داشته باشی و بدون هیچچیز دیگری از پس خودت بربیایی. حالا شگفتی اجرا در همین است که یک بازیگر این نمایش را اجرا میکند، اگر یک بازیگر دیگر هم بود، میشد مثل همهی آدمها و نمایشهایی که میبینیم.
- از نوجوانهای شهرها و کشورهایی که بیچیز را برایشان اجرا کردید چه واکنشهایی گرفتید؟
در همهی کشورها، نوجوانان دو دستهاند؛ یک دسته نوجوانانی که همبرگر میخورند و روی کاناپه و جلوی کامپیوتر و تلویزیون زندگی میکنند و دلشان میخواهد بیشتر بخوابند و کمتر فکر کنند. دستهی دیگر هم نوجوانانیاند که دلشان میخواهد جهان را به جای بهتری تبدیل کنند. آنها کمتر روی کاناپه میافتند و اهل اردو، سفر و سختگذرانی هستند. آنها فقط بهدنبال عشق و حال نیستند، بلکه میخواهند رشد کنند. در آلمان، فرانسه، یزد و مشهد، همهی نوجوانها در این دو دسته بودند و هیچجا نبود که فرق داشته باشد.
- بیچیز چه تفاوتی با بقیهی آثار شما و چه تجربهای برای خودتان دارد؟
بیچیز، جوهریتر و ریشهایتر از بقیهی نمایشها بود، انگار عصارهی آنهاست. چون نویسنده، کارگردان و بازیگرِ کار، خودم هستم، نمیتوانستم هیچ بهانهای بیاورم و تقصیر را گردن دیگران بیندازم؛ مثلاً بگویم بازیگرم دیر آمد یا کارگردان بداخلاق بود. بنابراین مجبور بودم خودم کارهای خودم را انجام دهم که به اهداف نمایش هم نزدیک است.
- چهطور شد آهنگی از گروه بُمرانی را برای موسیقی این نمایش انتخاب کردید؟ بهخاطر اینکه از گروههای مورد علاقهی نوجوانان است؟
انتخاب نکردیم؛ گروه بمرانی از نمایش ما باخبر شده بودند و خودشان قطعهای ساختند و به این نمایش هدیه کردند. ترانهی کار را هم من نوشتم.
البته من به این رویه اعتراض دارم که میگوید چون نوجوانان رنگ زرد را دوست دارند، پس من هم از این رنگ در نمایشم استفاده میکنم. بهنظر من این اتفاق، رشددادن نوجوانان نیست؛ بلکه ثابتکردن آنها در عادتهایشان است. ضمن اینکه بهنوعی، سوءاستفاده از سلیقهی آنهاست. کار تئاتر، این نیست که چیزی را کار کند که مردم خوششان میآید. در واقع تئاتر با نشاندادن بخشهایی از زندگی که از آن خوشمان نمیآید، ما را رشد میدهد. همانطور که دکتر به شما آمپول میدهد، شما خوشتان نمیآید، اما باعث میشود بهتر شوید.
- و در پایان برای مخاطبهایی که هنوز بیچیز را ندیدهاند، چه حرفی دارید؟
اگر شجاعت این را دارید که عادتهایتان را ترک کنید، نمایش بیچیز را ببینید!