همشهری آنلاین - فاطمه شیخعلیزاده: دو سال و نیم از مرگ پیرمرد میگذشت و هنوز خبری از دستگیری قاتل نبود تا اینکه دو پسرعموی ۲۲ و ۲۴ ساله که از نوجوانی دست به سرقت میزدند، سرانجام پس از ۳۳ فقره زورگیری و دو فقره قتل عمدی به دام پلیس افتادند و به جرمهای خود اعتراف کردند. این دو جوان که بعد از به قتل رساندن پیرمرد در اطراف شریفآباد، مرد دیگری را هم به قتل رسانده بودند، باز هم دست از اعمال شرورانه خود برنداشتند. متهمان به اتهام قتل یکی از طعمههای سرقت خود که پیرمرد ۷۵ سالهای بود در دادگاه محاکمه شدند. این در حالی است که چندی قبل متهمان روبهروی قاضی شعبه دیگری قرار گرفتند و به دلیل قتل به قصاص محکوم شدند.
- به محل کار نرسید
۲۲ تیرماه ۹۴، جسد ابراهیم در حالی که با اصابت دو ضربه چاقو به شکم و پهلو از پای درآمده بود، در نزدیکی شریفآباد کشف شد. بلافاصله تحقیقات برای یافتن ردی از عاملان جنایت آغاز شد.
آن روز ابراهیم در نزدیکی کارگاه خود با یکی از کارگران تلفنی حرف زده و به او گفته بود تا دقایقی دیگر به کارگاه میرسد. تأخیر ابراهیم و پاسخ ندادن او به تلفن همراهش، باعث ایجاد نگرانی برای کارگران شد و در نهایت موضوع را به خانوادهاش اطلاع دادند.
ساعاتی از مفقود شدن پیرمرد میگذشت و خانواده او به پلیس اعلام مفقودی کردند. ماموران پلیس به خانواده ابراهیم گفتند در همان حوالی کارگاه، ساعتی قبل جسدی کشف شده و مشخصات آن با مشخصاتی که از پدرشان اعلام میکنند، تطابق کامل دارد. به این ترتیب جسد از طرف خانواده مقتول احراز هویت شد.
- دستگیری متهمان
راز قتل پیرمرد که در نزدیکی کارگاه محل کار خود کشته شده بود، قریب به دو سال و نیم سر به مُهر باقی ماند. از سوی دیگر با شکایتهای متعدد مردم مبنی بر زورگیری دو جوان موتورسوار در شریفآباد، متهمان دستگیر شدند. از آنجا که در شکایت همه شاکیان، موتورسیکلت قرمزرنگ متهمان، نقطه مشترک بود، سرانجام ماموران آگاهی به حامد و حسام که با موتور قرمزرنگ خود بیهدف در شریفآباد گشت میزدند مظنون شدند و آنها را دستگیر کردند.
در مواجهه حضوری با شاکیان متعدد، راهی برای کتمان حقیقت برای متهمان باقی نماند و از همان لحظه اول بعد از دستگیری پرده از راز جرمهای خود برداشتند. آنها همچنین اعتراف کردند که دو فقره از سرقتها منجر به ایراد جرح عمدی شده است.
شواهد و قراین، به اثبات رساند که آن دو فقره ایراد جرح که متهمان به آن اعتراف کردهاند، همان موارد منجر به قتلی است که حدود دو سال پیش اجساد قربانیان آن کشف شده است.
وکیل: حسام همسر و فرزند دارد. به همین دلیل پسر عمویش، حامد میخواهد با گردن گرفتن همه جرمها به حسام کمک کند. من هم به او گفتم که اشتباه میکند
حامد، متهم ردیف اول، در اعترافات خود به ماموران گفت: «قرارمان این بود که حسام راکب موتور باشد. در تمام موارد سرقت، من از موتور پایین میپریدم و فردی را که در جای خلوتی حوالی شریفآباد در حال تردد بود، خفت میکردم. من طعمههای سرقت را مجبور میکردم هر چه دارند به من بدهند. اما در دو مورد مقاومت فرد موجب شد با چاقو به آنها ضربه بزنم.»
ماموران از حامد خواستند آنها را به محلهای درگیری با افرادی ببرد که به آنها با چاقو ضربه زده بود. یکی از محلهایی که حامد به پلیس نشان داد، دقیقا همان جایی بود که جسد ابراهیم کشف شده بود. متهم با وجود گذشت دو سال از حادثه، هنوز به خوبی به خاطر داشت که ابراهیم چه لباسهایی بر تن داشته است. همه اسناد و مدارک حاکی از آن بود که قاتل ابراهیم کسی جز حامد نیست.
به این ترتیب، ۳۳ فقره سرقت مقرون به آزار و دو فقره قتل عمدی در پرونده این دو خفتگیر و سارق ثبت شد و پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد.
- در دادگاه چه گذشت؟
محاکمه متهمان در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران، به ریاست قاضی قربانزاده و به اتهام قتل عمدی ابراهیم برگزار شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی، فرزند ارشد ابراهیم که دارای دکترای مدیریت بازرگانی است، تقاضای خود را مبنی بر قصاص متهم ردیف اول و اشد مجازات متهم ردیف دوم تقدیم دادگاه کرد. خواسته خانواده دیگر یعنی دو فرزند دیگر مقتول نیز بر همین اساس بود.
سپس حامد به عنوان متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت و در دفاع از خود اظهار کرد: «من سارق هستم اما قاتل نیستم. نمیخواستم پیرمرد را بکشم بلکه قصد من و حسام فقط سرقت بود. حتی تا روزی که به آگاهی رفتم، نمیدانستم که او کشته شده است. فکر میکردم با چاقو فقط ضربهای به او زدهام. در مورد قتل دیگر هم شرایط به همین صورت پیش رفت. با این تفاوت که در آن قتل، مقتول مقاومت شدیدی کرد و حسام هم از موتور پیاده شد و با چاقویی که در دست داشت به من کمک کرد. مقتول با مقاومت زیادی سعی کرد که ما را گیر بیندازد. من از فوت هیچکدام از آنها خبر نداشتم.»
در توضیح قتل حامد گفت: «آن روز مثل همیشه حسام راکب موتور بود. من از موتور پیاده شدم و به سمت ابراهیم رفتم. میخواستم او را وادار کنم اموالش را به من بدهد و بعد سریع فرار کنیم. اما همان موقع دیدم یک کامیون به سمت ما میآید و احتمال داشت با موتور ما شاخبهشاخ شود. حسام فریاد زد فرار کن، الآن گیر میافتیم. اما پیرمرد دست راست مرا محکم گرفته بود و نمیگذاشت از محل سرقت فرار کنم. چاقوی دو لبهای که به کمک حسام تیز کرده بودیم همراهم بود. چاقو را برای رهایی از مواقع خطر همراه خودمان داشتیم. در یک چشم بههم زدن حسام چاقو را به دستم داد و من دو ضربه به پیرمرد زدم و فرار کردیم. چیزی هم از او سرقت نکردیم. چون فرصتی برای این کار وجود نداشت.»
قاضی خطاب به متهم گفت: «گفته بودی بعد از زدن ضربه اول به پیرمرد، او دو دستش را روی شکمش گذاشت. پس چرا ضربه دوم را به او زدی؟ این در حالی است که میتوانستی با هُل دادن یک پیرمرد نحیف خودت را از دست او خلاص کنی.»
متهم گفت: «نمیدانم چه شد. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد.»
قاضی پرسید: «میتوانستی برای رهایی از دست پیرمرد از حسام کمک بخواهی. چرا دو ضربه چاقو به پیرمرد زدی؟»
متهم: «قرار ما این نبود که حسام از موتور پیاده شود. در آن لحظه کامیون هم هر لحظه به ما نزدیکتر میشد. فرصت زیادی برای خلاصشدن از آن وضعیت نداشتم.»
حسام، متهم ردیف دوم، نیز در دفاع از خود گفت: «من معاونت در قتل را قبول ندارم. ما به قصد قتل از خانه بیرون نرفته بودیم و فقط میخواستیم سرقت کنیم. ضمن آنکه من مثل همیشه فقط راکب بودم.»
قاضی خطاب به متهم ردیف دوم گفت: «در پرونده قتل اول، به دلیل مشارکت در قتل به قصاص محکوم شدهای. این موضوع نشان میدهد در نقشههای سرقت، فقط نقش راکب را بازی نمیکردی. ضمن آنکه در یکی از بازجوییها گفتهای چاقوی دو لبه را شما تهیه کردهای. به همین جهت اتهام معاونت به جهت تهیه سلاح سرد و تسهیل در ارتکاب جرم متوجه شماست. حامد هم در اظهارات قبلی خود گفته چاقو را شما تیز کردهای.»
فرزند مقتول: نه حلالیتی در کار است و نه بخشش، فقط قصاص میخواهیم. حتی یک درصد هم احتمال ندارد که من، خواهر و برادرم از قصاص پدرم گذشت کنیم
متهم پاسخ میدهد: «چاقو را خود حامد تیز کرده بود. آن روز چاقو را داد دست من و بعد گفت هر وقت نیاز شد چاقو را به سرعت به من برسان. در پرونده قتل دیگر هم من بیگناهم و دارم رضایت میگیرم.»
قاضی بار دیگر خطاب به حامد میگوید: «چاقو را چه کسی تهیه کرده بود؟»
متهم ردیف اول میگوید: «من قبلا گفتهام... حسام این چاقو را تهیه کرده بود اما حرفم را پس میگیرم. خودم آن را تهیه کرده بودم.»
وکیل متهم ردیف اول نیز در دفاع خود از موکلش خطاب به دادگاه گفت: «حسام همسر و فرزند دارد. به همین دلیل پسر عمویش، حامد میخواهد با گردن گرفتن همه جرمها به حسام کمک کند. من هم به او گفتم که اشتباه میکند.»
حامد در دفاع آخر گفت: «از کرده خودم پشیمانم.»
در این لحظه از جلسه رسیدگی، وکیل حامد از دادگاه اجازه خواست تا موضوعی را مطرح کند و خطاب به اولیایدم گفت: «موکل من از شما حلالیت میطلبد. از من خواسته به شما بگویم حتی اگر از قصاص او گذشت نمیکنید، حداقل او را حلال کنید، چراکه او قصد کشتن پدرتان را نداشته است.»
یکی از پسران ابراهیم درحالیکه سعی میکرد خشم خود را کنترل کند، در جواب گفت: «نه حلالیتی در کار است و نه بخشش، فقط قصاص میخواهیم. حتی یک درصد هم احتمال ندارد که من، خواهر و برادرم از قصاص پدرم گذشت کنیم.»
دختر ابراهیم نیز درحالیکه به شدت گریه میکند، خطاب به قاضی قربانزاده میگوید: «من و همسرم به سختی بچهدار شدیم. پدرم برای بچهدارشدنم خیلی نذر و نیاز کرده بود. بعد که فرزندم به دنیا آمد، پدرم او را خیلی دوست داشت و برای جشن تولد یک سالگیاش خیلی ذوق و شوق داشت. روزی که پدرم کشته شد، دقیقا روز تولد فرزندم بود. پدرم آرزو داشت که در تولد نوهاش باشد، اما این متهمان همین آرزوی کوچک را هم از او گرفتند.»
حسام نیز در مقام آخرین دفاع گفت: «من بیگناهم و تقاضای عفو دارم.»
رئیس دادگاه ختم جلسه دادرسی را اعلام کرد و قضات برای صدور رأی نهایی وارد شور شدند.