برای رسیدن به این شهر، لحظهشماری میکردم. هواپیما نشست. فرودگاه از مرکز شهر دورتر بود. برای درک بهتر سفرم؛ ترجیح دادم از وسایل حملونقل عمومی استفاده کنم. پس بلیت قطار گرفتم. در مسیر، با خانهها و مزارع شگفتانگیزی روبهرو شدم و هرچند کیلومتر، گنبد کلیسایی از دور دیده میشد. در راه و در کل شهر، نوع خاصی از درختان برگسوزنی را میدیدم که نظیر آن هیچکجای دیگر نبود.
هتل اقامتم در کنار ایستگاه مرکزی قطار رم بود؛ جایی بسیار شلوغ که البته به من این امکان را میداد که بتوانم سفرهای درونشهریام را بهخوبی مدیریت کنم. متروی رم در سال ۱۹۵۵ میلادی تأسیس شده و هماکنون دارای سه خط و ۷۳ ایستگاه است. ناگفته نماند که تجمع بیشتر مکانهای دیدنی شهر رم، طوری بود که اگر کمی همت داشته باشیم میتوان بخش توریستی شهر را پیاده گشت زد؛ هرچند مثل تمام شهرهای توریستی دنیا اتوبوسهای گردشگری هست که مقابل تمام مکانهای دیدنی ایستگاه دارد و با پرداخت حدود ۲۰ یورو میتوانی تمام روز از آن استفاده کنی. در زمان استفاده از این اتوبوسها، فهمیدم رانندگی در ایتالیایی کمی با رانندگی در جاهای دیگر دنیا فرق دارد و ممکن است هر لحظه کسی بدون راهنمازدن جلویت بپیچد! پس با من به رم بیایید.
شهر پر بود از فیاتهای کوچک قدیمی که بهنظرم میتواند یکی از نمادهای ایتالیا باشد.
اولینجایی که برای بازدید در گشتوگذار اتوبوسی پیاده شدم، ایستگاه «کولوسئوم» بود؛ تماشاخانهای با ۸۰ ورودی در شهر رم و با ظرفیتی بین ۵۰ تا ۸۰هزار نفر. ساخت کولوسئوم بین سالهای ۶۹ تا ۷۰ میلادی است و پس از آنکه در سال ۸۰ میلادی، کار ساخت آن در زمینهای باتلاقی تمام شد، بهعنوان اولین آمفیتئاتر دائمی در رم شناخته شد. امروزه کولوسئوم را با تاریخ خونین نبرد گلادیاتورها در آن میشناسند.گلادیاتورها در کولوسئوم، با یکدیگر یا با حیواناتوحشی میجنگیدند و اسباب سرگرمی تماشاچیان خود را فراهم میکردند که اغلب از اشراف بودند.
در کنار کولوسئوم، شهر باستانی رم واقع شده است. شهری که در قرن هشتم پیش از میلاد بنا شد و تا قرن پنجم پس از میلاد و همزمان با فروپاشی امپراطوری رومغربی، عظمت خود را حفظ کرد.
دیدن ویرانههای این شهر مرا ناگهان تبدیل به پسربچهای رُمی کرد که در میان ستونهای شهر مشغول بازی است. این شهر، میزبان بازرگانانی از آسیا و تمام اروپا بوده که در حال داد و ستد کالاهای خود بودند.
نمیشود از رم حرف زد و از «ژولیوس سزار» یا همان «قیصر کبیر» حرفی نزد؛ کسی که با قدرت بیرحمانهی خود به اختلافات داخلی پایان داد و مسبب دوام امپراطوری روم شد. او در سال ۴۴ پیش از میلاد و در سن ۵۶سالگی، به دست چند سناتور ترور شد؛ درست سه روز قبل از تدارکی که برای حمله به ایران دیده بود.
دورهی طلایی امپراطوری روم تا قرن دوم ادامه داشت و پس از آن وارد دورهی افول خود شد. نهایتاً «کُنستانتین» در قرن چهارم پس از میلاد، آیین مسیحی را دین رسمی رم اعلام و مسبب شروع دورهای موسوم به قرونوسطی شد.
نکتهی بسیار جالب در شهر رم آن است که کوچکترین کشور دنیا در دل این شهر واقع شده است؛ واتیکان. شهری با مساحت ۰/۴۴ کیلومتر مربع و ۸۰۰نفر جمعیت که در سال ۱۹۲۹میلادی بنیان نهاده شد.
طبیعتاً امکان ورود به این کشور را نداشتم، ولی میشد در ورودی آن را از نزدیک دید که در کلیسای سَنپییر واقع شده و توسط «برامانت»، «میکل آنژ» و «برنینی»، به شکل یک کلید، بهمعنی کلید ورود به بهشت طراحی شده است. باور عمومی این است که این کلیسا، محل دفن پیترمقدس از حواریون مسیح است.
برای ورود به کلیسا دو ساعت در صف ایستادم که ارزشش را داشت، چرا که معماری، تزیینات و طراحی این کلیسا مسحورکننده و مزین به مجسمههای بینظیر و نقاشیهای سقفی بیبدیل است.
از دیگر مکانهای دیدنی شهر رم، میتوان به معبد رومی پانتئون از شگفتیهای معماری جهان، فوارهی تروی بزرگترین فوارهی جهان با قدمتی چندصدساله و قلعهی سنتآنجلو اشاره کرد که در کنار رودخانهی تیبر واقع شده است؛ رودی که ۴۰۶کیلومتر طول دارد، از وسط رم عبور میکند و میتوان از روی پلهای متعددی، منقش به نگارههایی برروی سنگهای آهکی از آن عبور کرد.
نمیتوان از شهر رم در ایتالیا نام برد و به آشپزی ایتالیایی اشاره نکرد. من معتقدم مردم جهان در آشپزی و هنر غذاپختن مدیون ایتالیاییها هستند. پیتزا و پاستا دو غذای اصلی این شهر است و در هر رستورانی میتوان آنر ا سفارش داد و مزهی اصیل این غذاها را چشید. از مواد اصلی در آشپزی ایتالیایی، میتوان به انواع پنیرها، پونهی کوهی، سرکه بالزامیک، قارچ، زیتون و گوجهفرنگی اشاره کرد.
رم هم مثل خیلی از شهرهای توریستی دنیا، پر است از کافهها و رستورانهایی که در پیادهروها بساط پذیرایی از میهمانان خود را فراهم میکنند؛ جایی که فروشندههای دورهگرد، نوازندهها و سیرکبازان هم مشغول هنرنمایی اند.
در آخرین روز اقامتم در این شهر بینظیر، از ساختمان یادوارهی ویکتور امانوئل دوم، پادشاهی در قرن نوزدهم هم دیدن کردم که معماری خاص و چشمانداز شگفتانگیزی به شهر داشت. مشابه این چشمانداز را در بالای میدان «پیاتزا دل پوپو» هم دیده بودم که به معنی میدان مردم است.
در مسیر قدمزدنم به سمت این میدان، از خیابانی گذشتم، پر از مغازههای لباس با برندهای معروف ایتالیایی. حتماً میدانید که ایتالیا و فرانسه حرف اول را در صنعت مد میزنند.
در شب آخر اقامتم، در میدان پلههای اسپانیایی لم دادم. رو به فوارهی بسیار زیبایش تا پاسی از شب به رم زیبا فکر کردم. پلههای اسپانیایی در سالهای ۱۷۲۳ تا ۱۷۲۵ میلادی ساخته شدهاند و طراحی خاص و خارقالعادهی آن، باعث شد که این پلهها به پاتوق معروف و موردعلاقهی نقاشان، هنرمندان و شاعران رم تبدیل شود و حالا هم میزبان توریستها باشد.
حالا دیگر وقت آن بود که به هتلم برگردم و مهیای سفر به مقصد بعدی، یعنی شهر بارسلونای اسپانیا شوم؛ پس در اسپانیا میبینمتان!